- تارنمای علي ميرفطروس - https://mirfetros.com/fa -

بالۀ«بابک خُرّمدین»،علی میرفطروس

ازدفترِ بیداری ها و بیقراری ها [1]

بالۀ بابک خُرّمدین

۳مهرماه۱۳۸۱/ ٢٥ سپتامبر ٢٠٠٢

 نیما کیان هنرمند محجوبی است که فروتنی،ایراندوستی،ادب و ادبیّات را با هم دارد؛آراسته به هنرِ خوشنویسی،نقّاشی،گرافیک و…باله.

نیماکیان-مانندشاهرخ مُشکین قلم– برای من عطر وُ طعمِ وطن دارد.او «در سر  شوری دارد»و امیدوار است که بالۀ«حلّاج»و«کاوۀ آهنگر»را به صحنه بَرَد. 

نام نیماکیان را- اوّل بار- از دوستان فرزانه ام دکتر محمدحسین موسوی و منوچهرفرهنگی شنیدم که در شهر«نیس»(فرانسه)او را دیده و از هنر و اخلاق و ادب اش می گفتند.دکتر موسوی(سناتورِانتخابی مردم آذربایجان و ازقُضات خوشنام و برجستۀ دیوان عالی کشور)اهل شعر و ادبیّات است و دستی درقلم و قدمی درانجام کارهای نیک دارد.او به عنوان یک «آذربایجانیِ آتش به جان»چنان به زبان فارسی علاقه دارد که آنرا «شناسنامۀ هویّت ملّی ایرانیان»می داند.زندگیِ سناتور موسوی در غوغای انقلاب اسلامی به تاراج رفت و اینک او -با طنزی تلخ- به «دوستانِ اعیان»ش درشهرِ«نیس»می گوید:

دریا دلیم وُ دیدۀ ما  معدنِ دُر است

گر دستِ ما تُهی است ولی چشم ما پُراست

 زرتشتی خوشنام،منوچهرفرهنگی نیز دل در هوای فرهنگ و فرّهیِ ایران دارد و مانندسَلَف اش(ارباب کیخسرو زرتشتی)برای اعتلای فرهنگ ایران  می کوشد.منوچهرفرهنگی در سفری به«نیس»برای تأمینِ هزینۀ برنامه های هنریِ نیما تلاش کرد،ولی-مانندسناتور موسوی-با بی تفاوتیِ«ایرانیانِ اعیان» روبرو شد و…

بنابراین،نیما کیان به سوئد کوچید و با تلاشی ستایش انگیز در استکهُلم «سازمان بالۀ ایران [2]»(Les Ballets Persans) را تأسیس کرد و حالا قرار است نخستین برنامه اش در تالارِ سلطنتىِ«Cirkus»به صحنه رَوَد (در ۷ اکتبر٢٠٠٢).

باتوجه به تحقیقاتم دربارۀ بابک خُرّمدین [3] و شعرِ«حماسۀ بابک [4]»،از من خواسته شده که معرّفی گونه ای دربارۀ محتوای نخستین برنامۀ سازمان بالۀ ایران بنویسم تا در بروشورِ افتتاحیّه(به زبان های فارسی و انگلیسی) منتشر شود.

[5]

سازمان بالۀ ملّی ايران-به عنوان يکی ازمعتبرترين نهادهای هنری و فرهنگی- به سان بهاری هر چندکوتاه-نقش بسزائی در معرفی ميراث فرهنگی ايران ايفا نمود و اينک جای خالی آن در عرصۀ هنری ايران محسوس است.خوشبختانه زحمات و کوشش های فراوان بنيانگذاران سازمان بالۀ ملی در ايران از دست نرفته،زيرا هر چند که اين نهاد مهم هنری بيش از بيست سال پيش تعطيل گرديده، ولی نسل تازه ای از هنرمندان جوانِ اين رشته،عصر تازه ای را در تاريخ هنرِ رقص ايران آغاز کرده اند.تأسيس سازمان نوپای بالۀ ايران در سوئد نشان می دهد که تلاش های نسل گذشته حتّی اعتلا نيز يافته و در قالبی نو،انديشه ای نوين و کيفيتی برتر ادامه يافته است.

بازسازی اين نهاد هنری در طول سالهای متمادی با مشکلات متعدّد و بزرگی روبرو بوده است.

[6]

اين،همّتِ بی نظير و خستگی ناپذير آقای نيما کيان بوده که امری ناممکن را ممکن ساخته است،هرچند که گره بسياری از مشکلات(هم از جهتِ محدوديّت وجودِ نيروی انسانی و هم از جهت نبودِ سرمايۀ کافی بخاطر ابعاد بزرگ برنامه و شرايط سختِ کاری)هنوز ناگشوده است.برای دوام اين طرح هنری شايسته است که بر استقبال گستردۀ مردمی و حمايت سازمان ها و بنيادهای فرهنگی تکيه شود.آنچه که بيش از هر چيزِ ديگر به اين طرح هنری اهميّتی شگفت و قابل تحسين می دهد،اين است که با وجود انتخابِ رقصندگان باله از کشورهای مختلف،روح و هستۀ اصلی همۀ آثار برگزيده،ايرانی ست.اگر چه باله ريشه در فرهنگ غرب دارد،ولی استفاده از اين هنر و ترکيب آن با فرهنگ و هنرِايران  مجموعۀ زيبائی می سازد که توانِ به تصوير کشيدنِ فرهنگ غنی و چند هزار سالۀ ايران را داراست.

هنرِ ممنوع!

دير زمانی هنرِ رقص در جامعۀ ايران به عنوان پديده ای«سبکسرانه»و«غير اخلاقی»تلقّی می شد،هر چند که اين هنرِ شريف،نقش مهم و سازنده ای در فرهنگ باستانی ايران داشته است.

ريشۀ رقص را می توان در اسطورۀ چهارهزار سالۀ ميترا يافت،زمانی که اين هنر از آئين های دينی و مراسم رسمیِ درباری بوده است.اين پديدۀ هنری -در کنار تحولات تاريخی ديگر- فراز و نشيب بسياری را پيموده است.با توجه به ممنوعيّت رقص در اسلام ،شايد اغراق آميز نباشد اگر بگوئيم که «آنهمه خطوط رقصان و خروشان در مينياتورها و خط نگاری های ايرانی،تجسّم سرکوب شدۀ رقص در فرهنگ ايرانِ بعد از اسلام است».

بازسازی سازمان بالۀ ملی ايران در سوئد،بعنوان واقعه ای بزرگ در تاريخ هنر رقص ايران به ثبت خواهد رسيد.اين طرح هنری موجبات نزديکی هنرمندان ايران و جمهوری آذربايجان را فراهم کرده است.با اين اميد که پيوندهای بوجود آمده – مستحکم تر و پايدارتر- زمينۀ همکاری های آينده را فراهم آورَد و باعث معرفی و اعتلای فرهنگ مشترک دو کشور گردد . بی ترديد،تنها عشق به ايران و همت پايدارِ هنرمند شايسته آقای نيما کيان  بود که تا کنون توانسته است پرچم پرافتخار بابک خرّمدين را بر فراز کوهی از مشکلات و تنهائی ها برافراشته سازد و باعث اعتبار و اعتلای نام ايران و ايرانی در ابعاد بين المللی گردد.با اينهمه به جاست تا از زحمات و رنج های فراوان همۀ کسانی که در تحقق بخشيدنِ اين طرح هنری سهيم بوده اند -و همچنين از سازمان ها و بنيادهای دولتی سوئد که با اعطای اعتبار،اجرای پروژه را امکان پذير ساخته اند- ستايش و تقدير شود .

بدون عشق،پادشاهی به سامان نيست!

رپرتوارِنمايش بازگشائی سازمان باله ايران،درچهاربخش،هر يک چشم اندازی است از تاريخ،فرهنگ،عرفان و هنر ايران:

در فلسفۀ ايرانشهری (پيش از اسلام)پادشاهی،با عدل،داد وعشق به مردم  آميخته است آنچنانکه درغياب اين سه خصلت،«فرّه ايزدی»پادشاهان را ترک می گويد.نظامی گنجوی در«هفت پيکر»(هفت گنبد)با تکرار« هفت»به تقدّس و اهميّت عدد هفت  در باورهای ايرانيان پيش از اسلام نظر دارد.

بالۀ«هفت پيکر»-که باصحنۀ شکارگاه آغاز می شود-حديثِ عشقِ بهرام گورِ ساسانی به دختری بنام«شيدا»است،امّا وزير بهرام شاه با آوردن هفت دختر -از هفت پادشاه و هفت اقليم- و اِسکان دادن آنان در هفت گنبد به هفت رنگ گوناگون،کوشش می کند تا نگاه و نظرشاه را از«شيدا»(سمبل مردم )به سوی دخترانِ هفتگانۀ بيگانه بکشاند تا ضمن مشغول کردن شاهِ جوان در هفت روز هفته و جداکردن شاه از مردم(شيدا)،باعث ظلم و بيداد گردد و بتدريج،تخت و تاج شاهی را تصاحب کند.

بدنبال پايداری و دلبستگی شاه به شيدا( مردم)در توطئه ای شوم،وزير،شيدای عاشق را می کُشد،ولی بزودی با آشکار شدنِ توطئه،وزير نيز به مجازات مرگ می رسد، امّا با قتل و در نبودنِ«شيدا»،بهرام شاه را ديگر هوای پادشاهی در سر نيست و لذا از قدرت کناره می گيرد،گوئی که بدونِ عشق،پادشاهی به سامان نيست.

بالۀ هفت پيکر ساخته آهنگساز برجستۀ آذربايجان-کاراکارايف-بر اساس سروده های حکيم نظامی گنجوی خلق شده است.اين مجموعه،بی شک يکی از پايه های مستحکم ادبيات ايران و از مهم ترين سروده های ادب پارسی است.بالۀ هفت پيکر بعنوان ترجمان نوينی از اين اثر ادبی،می تواند چشمۀ الهام بخشی برای آهنگسازان و طرّاحان رقص ما ـ در حال و آينده ـ باشد تا با استفاده از غنای شعری و هنری آن، آثار تازه ای بيافرينند.

آنکس که زندگی و برازندگی می آموزد،بندگی نمی آموزد

بالۀ «بابک» از سرگذشت حماسی بابک خُرّمدين در قيام «سرخ جامگان» الهام گرفته شده و نمايانگر فداکاری ها، سخت کوشی ها و ميهن دوستی اوست. اين قهرمان جوان – که در برابر سلطۀ سپاهيان خليفۀ عباسی برايران(دراوائل قرن نهم ميلادی) پايداری های فراوان کرد- يکی از بارزترين چهره های محبوبِ ملّی و ميهنی است.

فلسفۀ خُرّمدينان ريشه در عقايد مساوات طلبانۀ مزدک، آئين های ميترائی و عقايد زرتشتی داشت که در آن،شادی (خُرّمی)،اميد،مبارزه، ميهمان نوازی و خوش بينی نسبت به هستی  جايگاه خاصی دارد.قيام سرخ جامگان به رهبری بابک خرمدين پس از ٢٢ سال پايداری، مبارزه و مقاومت اگر چه توسط يکی از نيرومندترين ارتش های آن روزگار  سرکوب گرديد امّا نقش اجتماعی و نتايج سياسی اين قيام در تکامل تاريخی جامعۀ ايران،بی تأثير نبوده است. مرگ قهرمانۀ بابک خُرمدين و شهامت بی نظير وی به هنگام شکنجه و اعدام، به همۀ دوستداران آزادی و عدالت اجتماعی آموخت:آنکس که زندگی و برازندگی می آموزد، بندگی نمی آموزد.

آکشين عليزاده با تلفيق موفق يک داستان حماسی در قالب باله به اين واقعۀ تاريخی جلوه ای شگفت و هنرمندانه بخشيده است.

بالۀ «زن»تنظيم نيما کيان شامل سه قطعه است که موضوع اصلی آن،زن ايرانی است.قطعۀ اوّل بنام «جدائی» بيانگرِ درد و رنجی است که او در طی قرون متمادی متحمّل شده است .قطعۀ دوم در قالب رقص فولکلور ايرانی از خطّۀ گيلان نمايانگر زيبائی زن ايرانی و زايائی اوست.قطعۀ سوم،نشانگر تلاشِ جسورانۀ زن برای«کشف حجاب»و بدست آوردنِ حقوق و آزادی های خود است.

عرفان و تصوّف در طول قرن ها،برجنبه های مختلف زندگی اجتماعی ـ فرهنگی ايرانيان تأثير داشته است.اعتقاد به «انسان خدائی»،همبستگی های انسانی،مدارای مذهبی و اهميّت موسيقی و رقص(غنا و سماع )در عرفان ايرانی،آموزه های اساسی اين طريقت را به باورها و آئين های ايران پيش از اسلام می رساند،هم از اين روست که در طول تاريخ ايران بعد از اسلام،طريقت(عرفان)-غالباً-در مقابلِ شريعت(مذهب) و تصوّف -غالباً-در برابرِ تفقّه قرار داشته است.مخالفت و ممنوعيت موسيقی و رقص(غنا و سماع )دراسلام و اهميّت اساسی آن در عرفان ايرانی،یکی از جنبه های اساسی اين تفاوت یا تقابلِ آئينی است.بالۀ بزم عاشقان-ساختۀ نیماکیان- برپايۀ رقص صوفيانه(سماع)،جلوه وجنبه ای است از عرفان ايرانی که بنحو هنرمندانه و شور انگيزی تنظيم و تدوين شده است.

 

 

فرستادن این مطلب برای دیگران
[7] [8] [9] [10] [11] [12]