- تارنمای علي ميرفطروس - https://mirfetros.com/fa -

مأموران معذور!،علی میرفطروس

 از دفتر«بیداری ها و بیقراری ها» [1]

۲۰ بهمن ۱۳۹۲ = ۹ فوریۀ ۲۰۱۴

برای مطالعۀ آرشیوِ روزنامۀ اطلاعات،دیروز (۵شنبه) به کتابخانۀ انجمنِ زرتشتیان(در پاریس) رفتم.دکتر آبتین ساسانفر(بنیانگذارِ انجمن) با نگرانی می گفت:

-آقا! ظاهراً برخی کتاب ها و مقالات شما بدجوری«سربازان گمنامِ امام زمان»را آزرده کرده است…

پرسیدم:چطور مگه؟!

 گفت:برای اینکه هر از گاهی این«سربازان» کوشش می کنند تا برای شما «زندگینامۀ تازه»ای جعل کنند!…

با خنده گفتم:نگران نباشید دکتر!،ما مسلّح به اللهُ اکبریم!!!  

دکتر ساسانفر که بی تفاوتی مرا دید گفت:

-از شوخی گذشته، فردی بنام«فرامرز دادرس» که مدّعی است«کارشناس اطلاعاتی و افسرِ پشین گاردِ شاهنشاهی و عضوِ شاخۀ نظامی نهضت مقاومتِ دکتر شاهپور بختیار بوده»و با این گذشتۀ خطرناک،آزادانه به ایران رفت و آمد می کند! زیرِ نام«دکتر غلامعلی بیگدلی»،دکتر در حقوق از دانشگاه تولوزِ فرانسه!!!علیه شما در سایت های مختلف(از جمله در ویکی پدیا) قلمفرسائی کرده است.من که بیش از ۴۰ سال در اینجا زندگی می کنم و تحصیلات عالیه و دکترای حقوق را  هم در دانشگاه های فرانسه تمام کرده ام،می دانم که غلامعلی بیگدلی سال ها پیش به ایران رفته و در همانجا فوت کرده است،به همین حهت، وقتی آقای هومر آبراهامیان با ارائۀ مدارکِ مستند و غیرِقابلِ انکار، این«افسر اطلاعاتی» و آن «دکتر در حقوق از دانشگاه تولوز فرانسه»!!! را به یک گفتگوی زنده و رو در رویِ تلویزیونی دعوت کرد،هم از آن مرحومِ مغفور(دکتر بیگدلی) و هم از این«مأمورِ معذور»(فرامرزِ  دادرس) صدائی در نیامد!.این دعوت به مناظره  نشان داد که افاضاتِ«دکتر غلامعلی بیگدلیِ مرحوم» – همه – ساخته وُ پرداختۀ «کارشناس اطلاعاتی»(فرامرزِ  دادرس) است!

دکتر ساسانفر سپس پروندۀ پُربرگی از اسناد و مدارک آورد و گفت:

-بفرمائید! این هم پاسپورتِ آقای فرامرز دادرس(عضوِ شاخۀ نظامی نهضت مقاومتِ دکتر شاهپور بختیار) در سفر به ایران و ممهُور به مُهرِ وزارت امورخارجۀ جمهوری اسلامی! 

[2]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فرد هزار چهره!

:دکتر ساسانفر،ضمن اشارۀ دو باره به نام«فرامرز دادرس»گفت

-این«فردِ هزارچهره» شما را به«جنگ طلبی و رابطه با سرویس های جاسوسی اسرائیل»متّهم کرده است!!!…دادرس بخاطر تخصّص اش در امورِ کامپیوتر و خرابکاری، می خواست که در انجمنِ زرتشتی ها نفوذ کند  ولی با هوشیاری آقای هومر آبراهامیان و دیگرِ دوستان،نقشه اش  نقشِ برآب شد و مدّتی با آرمی که از سایت انجمن زرتشتی ها سرقت کرده بود،در سوداگری با«فرهنگ ایران» بود که خوشبختانه از طرف مقامات قضائی تعطیل شد.

[3]

 

 

 

 

 

 

 

فرامرز دادرس،کارشناس اطلاعاتی

گفتم:می دانم دکتر! در این سال ها  مأمورانِ جمهوری اسلامی کوشیده اند تا به قولِ خودشان:«از طریق صدها سایت و رسانه  مرا  پودر کنند» و بر این اساس، چند بار هم سایت یا تارنمای مرا موردِ حملات سایبری قرار داده و موجبِ از بین رفتنِ بسیاری از فایل ها و نوشته هایم شده اند .مهم اینکه این فرد با همدستیِ« عوامل رژیم [4]جمهوری اسلامی [4] در ویکی پدیای فارسی [4] »چنان تبلیغاتی علیه من انجام داده که واقعاً حیرت انگیز است…متأسفانه کتاب ها و مقالاتم در بارۀ اسلام و دکتر محمد مصدّق موجب خشم و خصومت طیف های مختلفی شده است.آخرین نمونۀ این خشم و خصومت ها حرف های«مصدّقی جدید الولاده»ای به نام حسن رجب نژاد شیخانی است که پس از ناکامی در قصه نویسی ، سیاست ، روزنامه نگاری و…،«در حسادتی قابل درک»، ضمن نشرِ لاف و گزاف های آن افسر اطلاعاتی ، از انتشار کتاب «آسیب شناسی یک شکست [5]» چنان دچار آسیب شده که در سخنی خنده آور ادعا کرده:«کتاب حلّاج نوشتۀ حسن ضیا ظریفی در زندان کرمان است و…» بی آنکه به این پُرسش ساده پاسخ دهد که: زندانِ کوچکِ شهرِ کرمان، مگر کتابخانۀ بزرگ دانشگاه تهران بود که زندانی سیاسیِ مهمی مانند ضیا ظریفی بنشیند و صدها کتاب مرجع و تاریخی را زیر و رو کند تا کتاب حلّاج را تدوین و تألیف نماید!؟ از این گذشته،۱۰ کتاب دیگرِ نویسندۀ حلّاج [6] را کی نوشته است؟… به قول صائب تبریزی:

دشمنِ دوست نما را نتوان کرد علاج

شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد!

چنانکه گفته ام :در همۀ سال های پس از انقلاب اسلامی، من – هماره -در میانِ«داس ها و هراس ها [7]» زندگی کرده ام.بنابراین، این «نقدهای زنجیره ای» برایم یادآورِ«قتل های زنجیره ای»است.بهرحال،

حدیثِ خوب و بدِ ما نوشته خواهد شد

زمانه را قلم و دفتری و دیوانی است

 

فرستادن این مطلب برای دیگران
[8] [9] [10] [11] [12] [13]