Print This Post Print This Post
تازه‌ها


بیداری ها وبیقراری ها(6)،علی میرفطروس

اشاره:

 «بیداری ها و بیقراری ها»نوشته هائی است«خطی به دلتنگی» که می خواست نوعی«یادداشت های روزانه» باشد،دریغا که-گاه-از«خواستن»تا«توانستن»،فاصله  بسیاراست.

درسالهای مهاجرت نامه های فراوانی به دوستانم نوشته ام که شامل بسیاری ازدیده هاو دیدگاه های نگارنده است.دریغا که بسیاری ازآنها در دسترسم نیست هرچندرونوشتِ موجود برخی ازآن نامه ها میتواندبه غنای این یادداشت ها  بیفزاید.

«بیداری هاوبیقراری ها»تأمّلات کوتاه وگذرائی است برپاره ای ازمسائل فرهنگی،تاریخی و سیاسی:دغدغه هاودریغ هائی درشبانه های غربتِ تبعیدکه بخاطرخصلت خصوصی خود،گاه،روشن و رام و آرام؛ وگاه،آمیخته به گلایه و آزردگی و انتقاداست،شایدسخنِ«تبعیدیِ یمگان»-بعدازهزارسال-اینک سرشت وسرنوشت مارا  رقم می زنَد.

 این یادداشت های پراکنده،حاصل پراکندگی های جان و شوریدگی های ذهن و زبان است،«حسبِ حالی» درگذارِزمان که باتصرّفی درشعرحافظ می توان گفت:

حسبِ ‌حالی بنوشتیم وُ شد ایّامی چند

محرمی کو؟که فرستم به تو پیغامی چند

***

یادداشت های 28مردادی!

کودتای 28مرداد و«وُدکای روسی»!

28مرداد1388=19 اوت2009

 منوچهر پیروزانسان شریف،نجیب و نازنینی است ؛هم اهل قلم است و هم اهل قدم و کارهای نیک.باآنکه دررژیم گذشته،دارای مقام و موقعیّت مهمی بوده،ولی درمهاجرت برای اینکه محتاجِ«ازمابهتران»نباشد،مغازه ای بازکردتا همهء آنچه که عطر و طعم ایران دارد را دراینجا عرضه کند.وجودنوعی عزّت نفس ومناعت طبع درمنوچهر برایم احترام انگیز و زیبا است.

پستوی مغازه اش،پاتوق دلپذیری بود که گاه،شاهرخ[مسکوب]،ایرج پزشکزاد ودیگران را  هم می شددرآنجا دید؛باشیرینی های تازه و خوشمزهء هماخانم و انواع و اقسام کتب و نشریات فارسی.

ازدوران خدمتش دراستان فارس-و خصوصاً نواحی بندرعباس وخلیج فارس-حکایت های جالبی دارد که به کارِ پژوهشگران و جامعه شناسان می خُورَد.بارهابه او توصیه کرده ام که این خاطرات را بنویسد و منتشرکند،ولی او-هربار-می گوید:«این نیزبگذرد»…

چندروز پیش زنگ زدوگفت:

-قراری بگذاریم تابایکی از«شاهدان عینیِ 28مرداد»دیدار و گفتگوکنیم.

«شاهدعینی»از اعضای سابق حزب توده درتهران بودکه مانند خیلی ازتوده ای هابعداز28مرداد مقاطعه کار شده بود و ازاین طریق به زندگی و امکانات مالی بسیارخوبی رسیده بود و گویا می خواست که در سرِپیری به حزبِ دوران جوانی اش،«ادای دَین»کند.

کتاب«آسیب شناسی یک شکست»در دستش بود و پس ازسرکشیدنِ آبجوئی تَگَری گفت:

-باآنکه«پیرمرد»[مصدّق]ازهمه خواسته بودتا درخانه های مان بمانیم و ازهرگونه تظاهراتی خودداری کنیم،من مثل خیلی ازاعضا و هواداران حزب-درروز28مرداد درخیابان های تهران بلاتکلیف و سرگردان بودم و نمی دانستم چه کنم؟به تانک های ارتشی  نگاه می کردم که -مثل ما- ویلان و سرگردانِ خیابان ها بودندو اقدام قاطعی نمی کردند.این«بی عملی»برایم خیلی عجیب بود.وقتی علّت را از رفیقم -محسن- پرسیدم ،گفت:

-مثل اینکه عوامل کودتا باپخش«ودکای روسی» بسیاری ازافسران را  مست  و منگ کرده اند…من خودم برخی ازافسران  را دیده ام که ازفرط خوردن«وُدکای روسی»درجوی های خیابان های پهلوی و شاهرضا درازکشیده بودندو سرودانترناسیونال می خواندندو «شعبان بی مخ» هم با دوستانِ اراذل و اوباش اش درخیابان های تهران«نفس کِش»می طلبید و عربده می کشید…».

وبعد،به کیف کهنه اش دست بُرد و گفت:

-بفرمائید!اینهم چندسند!

شعبان بی مُخ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

28mordad1332،سربازان،ویکی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

              سایت«ویکی پدیا»:

سربازان وفادار به شاه در برابر مجلس شورای ملی در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی  

 

 

نگاهی به«اسناد»کردم وگفتم:

-آقای مهندس!گرمای 40درجهء روز28مرداد32 بااین لباس های زمستانی؟!!،ظاهراً«شعبان بی مُخ»و دوستان اراذل و اوباش اش هم «ودکای روسی»زده بودند!!

گفت:این«اسناد»را فلان سایت معروف و تلویزیون معتبر هم پخش کرده اند.

گفتم:برآنها حَرَجی نیست،شنونده وبیننده بایدعاقل باشد…

طنزِتُندِکلامم را به خودش گرفت و باشرمندگی گفت:

-بله!حق باشمااست!!!!

 

    «عوامل محترمِ کودتای 28مرداد»!!

10مرداد1383=31ژوئیهء2004

بامهندس  هوشنگ کردستانی بیش از20سال است که درپاریس آشناشده ام؛نمونه ای از ایراندوستی،ادب واخلاق سیاسی که بهنگام «انقلاب شکوهمنداسلامی»،جزوِجناح چپِ جبههء ملّی(مخالف خط دکترکریم سنجابی و دیگران) بود و به همین جهت،بدنبال یک تظاهرات اعتراضی و حُکمِ مُرتدِحضرات علیه او،دفتر و دارائی اش مصادره شد و بدون کمترین امکانات مالی به پاریس آمد.
باوجودارادت عمیق مهندس کردستانی به دکترمصدّق و اعتقادبه«کودتای 28مرداد»،بهترین روابط دوستانه و خانوادگی بین ما برقراراست که دوستان،آنرا«نمونه ای ازاخلاق و مدارای سیاسی» می نامند.
باری…«مهندس کردستانی»زنگ زده بود که:رهبریکی ازاحزاب معروفِ ملّی  ازایران آمده و می خواست برای دیدارفرزندش به آمریکابرود ولی بامراجعه به سفارت آمریکادرپاریس،مُهر قرمز به پاسپورتش زده  اند و ازدادنِ ویزا به وی خودداری کرده اند،و لذااو-دراین پیرانه سری- نتوانسته به دیدارفرزندش برود…
مهندس خواسته بودتا اگرمی توانم با«فرح پهلوی»تماس بگیرم شاید او بتواندکاری کند.
من که معمولاً ازاینگونه«درخواست»ها  پرهیزمی کنم،گفتم:سعی می کنم…
غروب باشهبانو تماس گرفتم و ماجرا راگفتم و خصوصاًتأکیدکردم که این دوست،یکی از یاران  و هواداران دکترمصدّق و مخالف خط سیاسی شمااست…
شهبانو بابزرگواری خاصی،بدون آنکه فوراً جواب«نه!»بگوید،گفتند:
-شمامی دانیدکه این آمریکائی ها دیگرخطِ مارا نمی خوانند،بااینحال،ببینم چه کارمی شودکرد!
 دو روزبعد،ازسفارت آمریکا بااین دوست تماس گرفتند و گفتند:
-تشریف بیاورید! ویزای شما آماده است!…
قبل ازسفربه آمریکا،این دوست مصدّقی زنگ زد و ضمن تشکر،پرسید:باتوجه به مردودشدنِ ویزای من درسفارت آمریکا،نمی دانم چه کسی این کارِمحبّت آمیزرا انجام داده است؟!
با خنده و شوخی گفتم:
-همان «عوامل محترمِ کودتای 28مرداد»!!!…و کُلّی خندیدیم!
درهمین باره:

کودتای شیلی وشجاعت اخلاقی روشنفکران،علی میرفطروس

فرستادن این مطلب برای دیگران