Print This Post Print This Post
تازه‌ها


غزلی ازمحمدعلی بهمنی

همیشه عشق به جرم نکرده می سوزد

همیشه منظر دریا و کوه-روح افزاست

و منظر تو-تلاقی کوه با دریاست

نفس ز عمق تو و قله تو می گیرم

به هرکجا که تو باشی-هوای من آنجاست

دقایقی است تو را با من و مرا با تو

نگاه ثانیه ها مات بر دقایق ماست

من و تو آینه ی روبروی هم شده ایم

چقدر این همه با هم یکی شدن زیباست

خوشا به سینه تو سرنهادن و خواندن

که همدلی چو من-آنجا گرفته و تنهاست

بدون واسطه همواره دیدمت، آری:

درون آینه ی روح، جسم ناپیداست

همیشه عشق به جرم نکرده می سوزد

نصیب ما هم از این پس لهیب تهمت هاست

بیا ولی که بخوانیم بی هراس-از هم

که همسرایی مرغان عشق بی پرواست

فرستادن این مطلب برای دیگران