کودتا یا افسانهی کودتا؟،مجیدمحمّدی
*مصدّق را مصدّق ساقط کرد!
*برکناری مصدق توسط ارتش، اجرای حکم شاه بود و نه کودتا. وقتی شاه حاکم است، برکناری نخست وزیر کودتا نیست. اگر چنین باشد هر حکم برکناری خامنهای برای فرماندهان نظامی یا مقامات سیاسی کودتا علیه آنها است .
مجیدمحمّدی
خبر انتشار برخی دیگر از اسناد سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا دوباره آمریکا ستیزان را به جنب و جوش انداخته تا نکات تازهای برای تحریک دشمنی با این کشور پیدا کرده و دستگاههای تبلیغات دشمنی با این کشور را تغذیه کنند. آیا تحریک این دشمنی بر اساس رویداد برکنار مصدق اصولا پایه و اساسی دارد؟
غرب ستیزی، دشمن مردم
از موانع جدی دمکراسی در ایران نگرش منفی به غرب است که مارکسیستها و اسلامگرایان حدود شش دهه است آن را تبلیغ و ترویج کرده و میکنند. از نکاتی که به این نگرش منفی دامن زده رخداد ۲۸ مرداد است. اما میان واقعیت این رخداد و آنچه در تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی و ادبیات نیروهای ملی و مذهبی میآید شکافی وجود دارد که به عمد یا قصور دامن زده شده است.
۳۵ سال است که جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای ملی و مذهبی در ایران و خارج کشور کودتای ادعایی سی آی ای علیه مصدق را به یکی از نقاط کلیدی و غامض رابطهی ایران و آمریکا تبدیل کردهاند. این امر تا آنجا پیشرفته است که هم مادلین آلبرایت برای بهبود روابط در دوران خاتمی و هم اوباما برای به جریان انداختن مذاکرات اتمی در سخنرانی قاهرهی خود به این کودتای ادعایی اعتراف کردند (همان طور که فتوای خیالی خامنهای در زمینهی هستهای را برای پیشبرد مذاکرات فرض میگیرند). از سوی دیگر در گفتاری از مقامات جمهوری اسلامی در باب ایالات متحده نیست که به نقش تعیین کنندهی ایالات متحده در تداوم رژیم پهلوی اشاره نشود و از این جهت آمریکا را مسوول همهی مشکلات کشور نخوانند. بسیاری حتی وقوع انقلاب سال ۵۷ را پاسخی به برکناری مصدق معرفی میکنند. در اینجا سه سوال به هم پیوسته وجود دارد:
۱. آیا اصولا کودتایی صورت گرفته است و آنها که میگویند صورت گرفته چه تصوری از کودتا دارند؟
۲. آیا عامل سرنگونی مصدق کودتای ادعایی بوده است؟ نقش ایالات متحده در این رویداد چه بود؟
۳. آیا مشکل جمهوری اسلامی با ایالات متحده سرنگونی مفروض دولت ملی و قانونی مصدق است؟
طرح برکناری موفق نبود
پس از فراهم کردن مقدمات و قانع کردن شاه برای برکناری مصدق، شاه در ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ حکم برکناری مصدق را صادر کرد. اما مصدق با بازداشت و زندانی کردن پیام آور موضوع را به تعویق انداخت. این طرح برکناری با همکاری دول بریتانیا و ایالات متحده اجرا میشد. مذاکرهی ایالات متحده و بریتانیا برای برکناری مصدق را نمیتوان کودتا نامید. بنا بر این عامل برکناری مصدق کودتا نبود، حکم شاه بود. برکناری مصدق توسط ارتش اجرای حکم شاه بود و نه کودتا. در کشوری که شاه حاکم است برکناری نخست وزیر کودتا نیست. اگر چنین باشد هر حکم برکناری خامنهای برای فرماندهان نظامی یا مقامات سیاسی کودتا علیه آنهاست.
مصدّق را مصدّق ساقط کرد
تنها با تحلیلهای تک علتی و تقلیلگرایانه میتوان سرنگونی مصدق را به رخداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نسبت داد. هیچ رخدادی در تاریخ را فقط با یک علت آن هم نزدیکترین علت (سقوط یک دولت به دلیل کودتا) توضیح داد. سقوط مصدق ناشی بود از چهار علت که در یک نقطه به هم رسیدند:
الف. شکاف میان نیروهای سیاسی. هم جریان مذهبی و هم جریان چپ در برابر سرنگونی دولت مصدق یا با دربار همکاری یا سکوت پیشه کردند.
ب. اشتباهات مصدق در این میان نباید مورد فراموشی قرار گیرد. تعطیلی مجلس و طرح نظرات پوپولیستی مثل این که مجلس شمایید (خطاب به افرادی که بیرون مجلس جمع شده بودند) در آسان شدن کشیدن صندلی از زیر پای دولت مصدق نقش جدی داشت. او همچنین با تقاضای اختیارات ویژه از مجلس و گرفتن اختیارات وزارت جنگ که سنتا در اختیار شاه بود دربار را از خود نگران میساخت. همه پرسی وی نیز تردیدهای جدی به همراه داشت.
پ. نیروی خارجی هنگامی در یک کشور وارد عمل میشود که اولا نیروهای داخلی برای بر هم زدن بازی سیاست داخلی به آنها اتکا داشته باشند و ثانیا نیروهای داخلی ظرفیت معامله و گفتگو را از دست بدهند. بسیاری برای نادیده گرفتن اتکای بخشی از نیروی سیاسی داخلی به نیروی خارجی، فقط نیروی خارجی را عامل موثر دانسته و آن را سرزنش میکنند. از سوی دیگر همهی شواهد تاریخی نشان میدهند که مصدق در روزهای پایانی دولتش ارتباطی با دربار نداشت و همین امر سقوط دولتش را تسریع کرد. در صورت ارتباط و مذاکره قبل از عزل مصدق توسط شاه (۲۵ مرداد) امکان رسیدن به توافقی میان دربار و دولت میبود.
ت. مصدق بعد از گرفتن مصوبهی ملی شدن صنعت نفت از مجلس از هر گونه مصالحه با شرکتهای نفتی انگلیسی سرباز زد و زمینه را برای این تصور برای طرف مقابل فراهم کرد که با دولت وی نمیشود کار کرد. نتیجهی این امر وخیم شدن اوضاع اقتصادی کشور و آماده شدن افکار عمومی برای سقوط وی بود. همین امر دولت ایالات متحده را از این که حزب کمونیست ایران (توده) بتواند با استفاده از شرایط قدرت را به دست بگیرد نگران میساخت.
بدین ترتیب نقش سی آی ای و دولت ایالات متحده در برکناری مصدق کلیدی نبوده است چون مصدق در سرازیری سقوط بود. آثار نویسندگان آمریکایی که برکناری مصدق را به ایالات متحده نسبت میدهند یا مبنا را بر اغراق در قدرت ایالات متحده میگذارند یا بزرگنمایی نقش برخی از افراد در این رویدادها. ایالات متحده کشور قدرتمندی بعد از جنگ جهانی دوم بوده است اما نه تا این حد که از دور و با یک چمدان پول دولتها را در کشورها جابجا کند. مورخان تاریخ معاصر ایران در باب این که آیا تظاهرات ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تظاهراتی خودجوش در هواداری از شاه بوده یا عاملانش گندهلاتهای جنوب شهر تهران با حمایت سی آی ای بوده اتفاق نظر ندارند.
ملیّون مرتد
مشکل جمهوری اسلامی با ایالات متحده سرنگونی مفروض دولت ملی و قانونی مصدق نبوده و نیست به دو دلیل: اول آن که خمینی نیروهای ملی و از جمله مصدق را بیدین میدانستند و اصولا در ادبیات قبل از انقلاب خود اشارهای به کودتا نمیکردند. بسیاری از نیروهایی که با خمینی به قدرت رسیدند از دنبالههای جریان فداییان اسلام بودند که اصولا میانهی خوشی با مصدق و نیروهای ملی نداشتند و از سقوط وی نیز نباید کینهای به دل گرفته باشند.
خمینی در مورد مصدق و نیروهای ملی میگوید: «آقایان سر یك ملی شدن چیز (نفت) امروز دیدید كه التماس میكنند كه بگذارید یك قدری بگذرد یك قدری بگذرد ببینیم ملی چطوری است. ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم من نمیخواهم بگویم كه در زمان ملیت در زمان آن كسی كه این همه از آن تعریف چه سیلی به ما زد آن آدم من نمیخواهم بگویم كه طلبههای مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان همان طور [مصدق] میكنند كه زمان پهلوی بستند. كه من و آقای حائری بالای سر این جوانهایی كه از مدرسه فیضیه به تیر بسته شده بودند رفتیم و اطبا جرات نمیكردند بنویسند این زخمی شده است. بروند كنار اینها بروند گم بشوند اینها. اینها منحل باید باشند.» (صحیفهی نور ج ۱۲و ص ۲۵۶)
خمینی اعضای جبههی ملی و مصدق را مسلمان نمیدانست: «مسلمانها بنشینند تماشا كنند یك گروهی كه از اولش باطل بودند ـ من از آن ریشههایش میدانم ـ یك گروهی كه با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتی كه مرحوم آیت الله كاشانی دید كه اینها خلاف دارند میكنند و صحبت كرد اینها كاری كردند كه یك سگی را نزدیك مجلس عینك به آن زدند اسمش را آیت الله گذاشته بودند این در. او هم مسلم نبود. من آن روز در منزل یكی از علمای تهران بودم كه این خبر را، زمان آن بود كه اینها فخر میكنند به وجود او، شنیدم كه یك سگی را عینك زدند و به اسم آیت الله توی خیابانها میگردانند و من به آن آقا عرض كردم كه این دیگر مخالفت با شخص (نیست) و اگر [مصدق] مانده بود سیلی را بر اسلام میزد. عرض کردم، این سیلی خواهد خورد و طولی نكشید كه سیلی را خورد (و الان نیز) تفالههای آن جمعیت هستند كه حالا قصاص را حكم ضروری اسلام را غیرانسانی میخوانند.» (صحیفهی نور، ج ۱۵، ص ۱۵)
و دلیل دوم عدم مخالفت روحانیت شیعه با کنار گذاشته شدن مصدق است. بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هیچ یک از مراجع شیعه با برکناری دولت مصدق و محاکمه و تبعید وی مخالفتی نکردند. محمد حسین بروجردی موضع بیتفاوتی اتخاذ کرد و ابوالقاسم کاشانی در دعوای مصدق و دربار طرف دربار را میگرفت. برکناری دولت مصدق هدیهای بود برای اسلامگرایان تا مبارزه با رژیم پهلوی براساس ملیگرایی را بیهوده و ناکارآمد تلقی و خود را به عنوان بدیل به مردم معرفی کنند.
چرا ایالات متحده؟
برای ایرانیان بسیار آسانتر بوده است که به جای توجه به مشکلات سیاسی و فرهنگی خود در شکلدهی به دولتهای قانونی و دمکراتیک به سرزنش دیگر کشورها بپردازند. یکی از ریشههای نظریهی توطئه همین گریز از ارزیابی خود است. فرصتهایی را که همهی ایرانیان (و نه فقط یک دسته یا گروه خاص از آنها) در سالهای ۱۳۳۲و ۱۳۵۷ و ۱۳۸۸ برای محدود و مقیده کردن قدرت و تشکیل دولتهای قانونی از دست دادهاند به تفرق میان نیروهای سیاسی، میدان دادن قدرت به اراذل و اوباش برای غلبه بر رقیب، تمسک به نظامیان در دعواهای سیاسی، رانت خواری و رانت جویی بخشی قابل توجه از نیروهای سیاسی و فرهنگ استبدادی رایج در کشور باز میگردد و نه دستکاری مستقیم خارجیها در امور سیاسی داخلی.
مطلب مرتبط: