کوتاه،مثل آه…،5شعرازرضاکاظمی
1
آقاي وزير،
باید بروی بمیری!
تمامِ جادهها را هم اگر صاف کنی
او دیگر برنمیگردد!
2
وقت رفتن
به دست ش سپردم ت،
اما دیگر
بازت نگرداند.
چه نارفیق است خدا
3
این خانه،
موریانه نداشت
یاد تو
به جان ش انداخت!
4
چه غمانگیز استْ سرنوشتِ ماهی کوچک
وقتی بههوای جُفتِ خود
به اقیانوس میزند
و نهنگها،
عاشقَش میشوند!
5
با هم که قدم میزنیم
حسودیاَش میشود آفتاب،
نه که هیچگاه
قدم نزده است با ماه!