رو در رو با تاریخ
رو در رو با تاريخ
در بارۀ تاريخ، فرهنگ، ادبيات، دين و سياست در ایران
چاپ اول: ١٩٩٩، آلمان
چاپ های غیز مُجاز : ؟؟؟
آنچه مى خوانيد:
١ ـ پيشگفتار | ٥ ـ ٨ |
٢ ـ روشنفكرى با شك آغاز مى شود | ٩ ـ ١٦ |
٣ ـ ملتى كه تاريخ خود را نشناسد ناچار است آنرا تكرار كند | ١٧ ـ ٢٦ |
٤ ـ آزادى و حقوق بشر مسئله اى است انسانى و غيرطبقاتى | ٢٧ ـ ٦٢ |
٥ ـ حكومت ايل ها و علل تاريخى عدم رشد جامعه مدنى در ايران | ٦٣ ـ ٨٠ |
٦ ـ درك ملى از تاريخ | ٨١ ـ ١٠٥ |
نامنامه | ١٠٧ ـ ١١٣ |
پيشگفتار
ملّت ها با حافظۀ تاريخى مشترك، هويّت مى يابند و هويّت ملى، ترجمان پايدار و قوام يافتۀ اين حافظۀ تاريخى است.
در ايران معاصر، تاريخ و رويدادهاى تاريخى ـ غالباً ـ محل عميق ترين سوء تفاهم ها و عرصۀ شديدترين دشمنى ها و اختلافات بوده است بطوريكه هر گروه و حزبى، بر بخشى از تاريخ معاصر چنگ انداخته و آنرا پرچم حقانيت خويش يا سند انكار و انحراف ديگران ساخته است. در واقع، تاريخ معاصر ايران براى بسيارى از احزاب و سازمان هاى سياسى ما، يكي از عرصه هاى مهم نبرد ايدئولوژيك بوده كه طى آن با دست چين كردن يا عمده نمودن بخشى از رويدادها و ناديده گرفتن بخشى ديگر، سعى در اثبات حقانيت خويش و بطلان «خصم» داشته اند.
استفاده از ايدئولوژى ها (چه مذهبى و چه ماركسيستى) در توجيه اين يا آن رويداد تاريخى براى صاحبان آن ايدئولوژى ها اگر چه مى تواند «موجّه» باشد، اما ترديدى نيست كه «تاريخ ايدئولوژيك» يا « ايدئولوژيك كردن تاريخ» هيچگاه در خدمت آگاهى و بيدارى ملى ما و نيز در جهت شفافيّتِ حقيقت تاريخى نبوده است.
مسلماً از «ناب گرائى» يا «بى طرفى مطلق» در بررسى هاى تاريخى نمى توان سخن گفت چرا كه بهر حال بررسى هاى تاريخى بازتابى هستند از علايق، عواطف و آرمان هاى پژوهشگران، با اينحال، دسته بندى هاى ساده گرايانه ـ و غالباً جاهلانه ـ و خصوصاً تفسيرهاى دلخواه از رويدادها و شخصيت هاى تاريخى، زيان هاى جبران ناپذيرى بر مطالعات و تحقيقات تاريخى ـ و از اين رهگذر ـ بر تفكرات و ديدگاه هاى سياسى جامعه ما وارد ساخته اند كه انقلاب ٥٧ و رژيم اسلامى حاكم بر ايران مى تواند از نتايج و ثمرات ناگوار آن باشد.
بررسى تاريخ معاصر ايران ـ همچنين ـ نشان مى دهد كه بسيارى از آنانى كه مى خواستند دنياى عادلانه و آزادى براى آيندگان بسازند، در عمل (يا در قدرت)، خود نتوانستند آزاده و عدالت گرا باشند. تاريخ معاصر ايران ـ در واقع ـ تراژدى دردناك «آزاديخواهان ديروز» و «آزاديخواران امروز» است، و اينچنين است كه از انقلاب مشروطيت به اين سو مي بينيم: مشروطه خواهان ما به استبداد گرويدند. آزاديخواهان ما آزادى ديگران را پايمال كردند،حاميان حكومت قانونى، بى قانونى ها كردند و مسئولان و حاميان حقوق بشر، نقض حقوق و آزادى هاى اوليه مخالفان سياسى شان را ناديده گرفتند .«١»
عصر ما، عصر فروپاشى نظام هاى ايدئولوژيك و فروريختن ديوارهاى بلندِ توهّمات ديرينه است. عصرى كه نسبيت گرائى و چند بعدى ديدن حوادث تاريخى، بيش از پيش ارزشى عام مى يابند، و روشنفكر و روشنفكرى ـ ابتداء ـ با شك كردن در «حقايق بديهى» آغاز مى شود. بى ترديد، بدون يك تحليل انتقادى از گذشته فرهنگى و سياسى خود، نمى توان آنرا كاملاً پشت سر گذاشت و از تكرار آن خوددارى كرد. بنابراين بايد با شهامت و بى پروا به چهره حقيقت تلخ نگريست و با فروتنى و تواضع از آن آموخت.
آيندگان به تكرارِ اشتباهات ما نخواهند پرداخت به اين شرط كه امروز ما ـ اكنونيان ـ رو در رو با تاريخ، گذشته و حال را از چنگ تفسيرهاى انحصارى يا ايدئولوژيك آزاد كنيم. براى داشتن فردائى روشن و مشترك، امروز بايد تاريخى ملى و مشترك داشته باشيم.
كتاب حاضر مجموعۀ چند گفتگو در باره تاريخ، فرهنگ، ادبيات، دين و سياست در ايران است. كم و كيف مسائل مطروحه در اين گفتگوها شايد دريچهء تازه اى باشد و ما را به علل يا عوامل شكست تاريخى ما در استقرار آزادى و جامعۀ مدنى آگاه نمايد. بقول بيهقى:
«مى خواهم كه دادِ اين تاريخ بتمامى بدهم و گِردِ زوايا و خَبايا برگردم تا هيچ از احوال، پوشيده نماند» .«٢»
اگر چنين باشد، مؤلف خود را مسرور و كامياب خواهد يافت.
على ميرفطروس
٨ نوامبر ١٩٩٨
١ ـ گفتگوها، على ميرفطروس، آلمان، ١٩٩٨، ص ٩٧.
٢ ـ تاريخ بيهقى، به تصحيح على اكبر فياض، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه فردوسى، مشهد، ٢٥٣٦ شاهنشاهى
(١٣٥٦ش)، ص ١١.