Print This Post Print This Post
تازه‌ها


بیداری ها و بیقراری ها(24)،علی میرفطروس

اشاره:

«بیداری ها و بیقراری ها» نوشته هائی است «خطی به دلتنگی» که می خواست نوعی«یادداشت های روزانه» باشد،دریغا که-گاه-از«خواستن»تا«توانستن»،فاصله  بسیاراست.

درسالهای مهاجرت نامه های فراوانی به دوستانم نوشته ام که شامل بسیاری ازدیده ها و دیدگاه های نگارنده است.رونوشتِ موجود برخی ازآن نامه ها میتواند به غنای این یادداشت ها  بیفزاید.

«بیداری ها و بیقراری ها»تأمّلات کوتاه وگذرائی است برپاره ای مسائل فرهنگی ،تاریخی وسیاسی :دغدغه ها و دریغ هائی درشبانه های غربتِ تبعید که بخاطرخصلت خصوصی خود،گاه ،روشن و رام و آرام ؛ وگاه،آمیخته به گلایه و آزردگی و انتقاداست.شایدسخن«تبعیدیِ یمگان»-بعدازهزارسال-هنوزنیزسرشت و سرنوشت مارا  رقم می زنَد.

این یادداشت های پراکنده،حاصل پراکندگی های جان و شوریدگی های ذهن و زبان است درگذارِ زمان؛«حسبِ حالی» که باتصرّفی درشعرحافظ می توان گفت:

              حسبِ ‌حالی بنوشتیم وُ شد ایّامی چند

               محرمی کو؟که فرستم به تو پیغامی چند

****

آب  درخوابگۀ مورچگان !

18مرداد1394=9 اوت 2015

«عزیزمن!
…ازقضاوت هیچ کس درخصوص اشعارم  نگران نباشید.حرفِ کسی باری ازروی دوشی برنمی دارد.من همین قدربایدازعنایتی که جوانان نسبت به کارمن دارند،متشکرباشم…تصوّرکنیدکه من درپُشت سنگرخود جاکرده ام،دراین حال،هروقت تیری به هدف پرتاب می کنم ازکارِخودم بیشترخنده ام می گیرد…به نظرمی آیدکه «آب  درخوابگهء مورچگان ریخته ام».
***
عزیزومهربانم،نسل سوخته!
این بخشی ازنامه ای است که نیما یوشیج درسال 1329 به احمدشاملو  نوشته بودو چنانکه می بینیدمحتوای آن  چنان محکم و استواراست که گوئی نیما آینده را درچنگ خودداردو به پیروزی راه واندیشه اش  مطمئن است.نیما همین اعتمادبه نفس واطمینان به آینده را درنامه ای به احسان طبری(بزرگترین تئوریسین ادبی حزب توده)ابراز کرده بود.
کتاب کوچک«آسیب شناسی یک شکست»درواقع سنگی بودکه  خوابِ 60سالهء بسیاری را  آشفته کرده است و ازاین نظر،بسیاربسیارخوشحالم چراکه رسالت روشنفکر واقعی مبارزه با کاهلی و کهولت ذهنی جامعه است.اینکه شماو دوستان تان چاپ های مختلف این  کتاب را  درتهران و مشهدو شیرازو اصفهان  دیده اید،نشان دهندهء اینست که تیربه هدف خورده است.
عزیزو مهربانم!
هیچ اندیشه ای را نمی توان تا ابد  سانسورو تحریف کرد،ازاین رو،باوجودتبلیغات زهرگینِ ودروغینِِ« سوداگران تاریخ»اینک خوشحالم که نظریهء «خط سوم» دربارهء 28مرداد32 -همانند آبی زلال،دلِ سنگ ها و سنگواره های 60 ساله را شکافته و به ذهن و زبان جامعهء ایران  نفوذکرده است،و این، یعنی پیروزی نظری برخیلِ دَخیل بستگانِ«گورِخالی  28مرداد!».
ازشما چه پنهان!؟گاه،برحال و روزِ این «دخیل بستگان»،رقّت می برَم و افسوس می خورم که بنای 60 ساله ای را که باکمک زرّادخانهء تبلیغاتی حزب توده،ساخته بودند،باکتاب کوچکی فروریخته ام!.یکی ازهمین دخیل بستگان  می گفت:«استدلال وحرف های تو درست!امّا ما60تمام بارؤیای شیرین«کودتای 28مرداد»زندگی کرده ایم و ازاین راه تمام کمبودها و اشتباهات خودمان-درمخالفت باشاه و حمایت ازآیت الله خمینی و وقوعِ انقلاب اسلامی-را درپُشت«کودتای 28مرداد»پنهان کرده ایم».
گفتم:درست می گوئی و بهمین جهت است که حافظ خطاب به کسانی که اینک خرقهء مصدّقی پوشیده و یاخودرا در ُپشت عکس مصدّق پنهان  می کنند،گفته:
خرقه پوشی تو  ازغایتِ دینداری  نیست
جامه ای برسرِصدعیب نهان پوشیدی
بنابراین،خودتان را بابت حرف های سرکوب کنندگان اندیشه،ناراحت ونگران نکنید،آنها بی آبروتر ازآنندکه من بخواهم با آنان مواجهه شوم چراکه به قول صائب معتقدم:

بر هر طرف که روی نهند این سیه دلان

در آبروی ریختهء خود  شنا کنند

شرم وحیا چو لازمه چشم روشن است

این کورباطنان ز چه شرم و حیا کنند

صائب بگیر گوشه عزلت که اهل دل

این درد را به گوشه نشینی دوا کنند

***

فرستادن این مطلب برای دیگران