خلیل ملکی:چهرهء انسانیِ سوسیالیسم ایرانی،گفتگوبادکترهمایون کاتوزیان
خلیل ملکی یکی ازچهره های برجسته و تأثیرگذار درفرهنگ سیاسی ایران معاصراست.هرچندکه به خاطرتبلیغات دیرپای حزب توده،شخصّیت و جایگاهِ فکری ملکی هنوز ناشناخه است،امّابافروریختن دیوارهای ایدئولوژیک و به همّت دکترهمایون کاتوزیان،اینک ما بهتر و روشن تر می توانیم چهرهء شریف و شجاعِ وی را بشناسیم.ما درکتاب«دکترمحمدمصدّق؛آسیب شناسی یک شکست»(چاپ چهارم،صص459-483) و نیز درمقالات «خلیل ملکی وتراژدیِ روشنفکرانِ تنها!» و «نقدی برکتابِ کودتا،نوشتهء دکتریرواندآبراهامیان»ازاو یادکرده و ملکی را ازقربانیانِ«حمّامِ فینِ حزب توده» به شمارآورده ایم.
در آستانهء صدمین سالگرد انقلاب اکتبر روسیه، همایون کاتوزیان مورّخ و استاد اقتصاد سیاسی، کتابی را به زبان انگلیسی با عنوان «خلیل ملکی:سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی» به دست ناشر سپرده است.متن زیر،برگزیده ای است ازگفتگوی «رادیوفردا»بادکترکاتوزیان دربارهء همین کتاب.
آقای همایون کاتوزیان، در کنفرانس منچستر که متمرکز بود بر بحثهای درونی سوسیالیسم ایرانی، گفتار شما تحت عنوان «از گناهان خلیل ملکی» با اختلاف نظر در حزب توده بر سر تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان آغاز شد. از اینجا آغاز کنیم که نظر خلیل ملکی درباره تقاضای امتیاز نفت شمال (در دهه ۱۳۲۰) توسط شوروی چه بود؟
همایون کاتوزیان: حزب توده از تقاضای امتیاز طرفداری کرد و نمایندگانش در مجلس رای دادند به خلاف قطعنامه ای که مصدق آورده بود به این معنا که اگر قرار باشد هیچگونه امتیازی به هیچ کشور خارجی داده شود باید از طریق مجلس بگذرد یعنی مجلس تصویب کند و دولت راسا نمیتواند این اقدام را بکند. این عملا تقاضای امتیاز نفت شمال توسط شوروی را در محاق گذاشت. در آن شرایط اگر هم دولت موافقت میکرد مجلس رای نمیداد.
سران حزب توده و نمایندگان حزب توده در مجلس با این قطعنامه مخالفت کردند و هواداری کردند از دادن امتیاز نفت شمال به شوروی. ملکی و جریان اصلاحطلبها از این موضوع چندان راضی نبودند. به همین جهت مثلا موردی پیش آمده بود که حزب توده به هواداری از دادن این امتیاز تظاهرات خیابانی راه انداخته بود که بعد ناگهان میبینند که سربازهای شوروی که در ایران بودند چون ایران تحت اشغال متحدین بود، آمدند و حفاظت میکنند از تظاهرکنندگان حزب توده به نفع امتیاز نفت شمال. این مساله خیلی آنها را ناراحت و عصبانی کرده بود.
شما اگر خاطرات آل احمد را بخوانید تعریف میکند که چگونه با کمال افتخار در این تظاهرات شرکت کرده بود به محض اینکه چشمهایش به سربازهای شوروی افتاد پا به فرار گذاشت و بازوبندی را که با افتخار پوشیده بود به قول خودش سوت کرد. ملکی هم با این کارها مخالف بود و دکتر رحیم عابدی که در آن زمان در حزب توده بود و بعدا مثل آل احمد با انشعابیون خارج شد از حزب توده برای من نقل کرد که ملکی داد زد سر ایرج اسکندری که برو به این چکمه سرخها بگو که اینجوری آبروی ما را نریزند. اما در ملاء عام ملکی و اینها مخالفت کتبی نکردند با امتیاز نفت شمال.
حتی از طرف خود دکتر مصدق پیشنهاد شده بود که یک شرکت نفت شمال تشکیل بدهد و تمام ایرانی باشد و نفت را شوروی بفروشد. البته معنای این در عمل این بود که شوروی پول قرض بدهد به ایران که ایران این شرکت را راه بیاندازد چون ایران خودش این سرمایه را نداشت. ملکی در یادداشتی نوشته بود که این دو با هم فرقی ندارد. امتیاز دادن با گرفتن قرض و نفت فروختن چندان تفاوتی ندارد. به هر حال مساله یک خورده روشن بود. به دلیل اینکه نمیخواستند در ملاء عام با حزب شان مخالفت کنند. در نظر داشته باشید که این اتفاق در سال ۱۳۲۲ افتاد. یعنی همان سالهای اول تشکیل حزب توده و ملکی هم نسبتا تازه به حزب توده پیوسته بود. (ملکی در آغار تاسیس حزب توده عضو این حزب نبود).
این مساله در کتاب شما یعنی خاطرات سیاسی خلیل ملکی که در مقدمه بیش از ۲۵۰ صفحهای که نوشتید توضیح داده شده. بعد از کتاب شما خسرو شاکری (تازیخ پژوه) آمد ایراد گرفت و گفت که خلیل ملکی آن موضع مستقل ملی را که بهش نسبت داده میشود نگرفت و حتی از نزدیکی با اتحاد جماهیر شوروی دفاع کرده.
شاکری به یک مقاله اشاره میکند که من البته هرگز ندیده بودم و به این مقاله اول انور خامهای در خاطراتش اشاره کرده بود ولی شرح نداده بود. شاکری رفته بود گمان میکنم از روی دست انور خامهای این را پیدا کرده بود و این ایرادات را گرفته بود. چنانکه من گفتم ملکی اینها حزب توده که بودند با اتحاد شوروی مخالف نبودند. آنها اگر اختلاف داشتند با سران حزب توده در ارتباط با شووری یکی این بود که چرا سران حزب توده سرسپرده سفارت شوروی اند و از آن دستور میگیرند. نه اینکه با شوروی مخالف باشند. شوروی آن موقع فوقالعاده محبوب بود. نه فقط با ایران بلکه در تمام دنیا. بعد از پیروزی شوروی در استالینگراد و نبرد قهرمانانه که آنها کرده بودند تمام دنیا حتی آمریکا و حتی اروپا فوقالعاده محبوب بود.
بپردازیم یه آن اختلافاتی که در درون حزب توده بود بر سر تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان و جایگاه خلیل ملکی در این اختلاف نظر.
ملکی وقتی که فرقه دموکرات تشکیل شده با داشت تشکیل میشد حزب توده فرستادش به تبریز برای ریاست سازمان ایالتی حزب توده در آذربایجان. به خاطر اینکه اینها اخبار بدی میشنیدند از آن سامان که عدهای از مهاجران که بیشتر مهاجران شووری بودند از آذربایجان، آمدند آنجا و مردم علما و غیره را از کمونیسم تر ساندند. یک مقدار فساد سازمانی و غیره.
به این دلایل بود که کمیته مرکزی حزب توده ملکی را فرستاد تبریز. ملکی در تبریز موقعیت سازمان ایالتی را حفظ کرد به عنوان یک سازمان مستقل حزب توده نه جزیی از فرقه دموکرات. آنجا شروع به اصلاحاتی کرد که با مخالفت آدمهایی مثل پیشه وری و محمد بیریا که رییس شورای متحده کارگران در آن سامان بود و غیره مواجه شد. مهاجرانی را که اخلال میکردند از حزب بیرون کرد و بعضی عده دیگر را و شروع کرد سعی کند که یک عده آدم صالح که تودهای نبودند به طرف حزب به عنوان سمپاتیزان جلب کند و این هیچکدام مورد تایید فرقه دموکرات و بیریا و به طریق اولی نیروهای شوروی که آنجا را تحت اشغال داشتند نبود.
به همین جهت ملکی برگشت به تهران به امید اینکه قیمومت بیشتری بگیرد برود آذربایجان برای اصلاحات حزب توده که خبر رسید که اصلا به قول خودش مملکت آذربایجان تبریز شده و نیروهای شوروی گفتند که حق ندارد به تبریز برگردد. این مقدمات بود. ولی وقتی که فرقه دموکرات قیام کرد و خودمختاری اعلام کرد و پیشهوری نخست وزیر آذربایجان شد ملکی و خیلیهای دیگر در حزب توده با این کارها مخالف بودند و مساله وقتی به نقطه اوجش رسید که فرقه دموکرات اعلام کرد که سازمان ایالتی حزب توده را در خودش منحل میکند.
این مورد پذیرش حتی سران حزب توده نبود و ملکی یک قطعنامهای گذرانده بود در کمیته مرکزی که این کار را محکوم میکرد و استقلال حزب توده را تایید میکرد. همان شب که این قطعنامه گذشته بود که فردا منتشر شود عبدالصمد کامبخش برده بود سفارت شوروی و دستور گرفته بود برای کمیته مرکزی که این کار را نباید بکنند بلکه باید تایید کنند و پشتیبانی کنند از این اقدام فرقه دموکرات و پیشه وری. این بود که اختلافات را شدیدا دامن زد در آن یک سالی که گذشت بین قیام پیشه وری و شکست فرقه دموکرات.
به اصلاحاتی اشاره کردید که قرار بود خلیل ملکی در آذربایجان بکند موقعی که رفته بود آنجا از طرف حزب توده و بعدا که دیگر پایش را بریدند از آن. یکی دو نمونه از این اصلاحات توی کتابتان هست و هم در گفتارتان در منچستر به آن اشاره کردید. عکسها و زبان. با اینکه خود ملکی ترک زبان و تبریزی بود.
بله اصلاحات چند وجه داشت چنانچه گفتم. وجوه عمده ترش همان چیزهایی بود که راجع به تصفیه سازمان حزب توده در آذربایجان، عناصر نامطلوب و مثلا دیده بود آنجا ده تا عکس استالین را گذاشتند. گفته بود اینها را بیاورید پایین و عکس ارانی و ستارخان و خیابانی را بگذارید و با بیریا صحبت کرده و بیریا بالای سر خودش عکس بزرگ استالین را پشت میزش گذاشته بود و ملکی تقریبا به او التماس کرده بود که آقا این عکس را از آنجا بردار خوب نیست. خودش میگوید بالاخره برداشت ولی گذاشت توی تاقچه. از این مسایل گوناگون گرفته تا همینکه شما گفتید که خودش میگوید توی خاطراتش که با اینکه من معمولا آنجا که بودم با آدمهای ترک زبان ترکی حرف میزدم ولیکن در مجالس رسمی حزب توده فارسی صحبت میکردم. و این خوشایند آن جریان نبود.
بعد از شکست اصلاحطلبان حزب توده در جریان تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان خلیل ملکی به فکر انشعاب از حزب توده افتاد، یا در آن زمان هنوز امید داشت که حزب توده اصلاح شود؟
وقتی فرقه دموکرات شکست خورد سران حزب توده هم شکست اخلاقی و سیاسی بدی خورده بودند. به همین جهت حالت سرافکندگی داشتند نسبت به ملکی و جریان اصلاحطلب به نحوی که ملکی نقل میکند وقتی جلسهای تشکیل میشد برای گفتگو درباره این مسایل با کمیته مرکزی ما عادت نداشتیم که وقتی کسی وارد میشود در جمع همه بلند شوند. نوشته که من که وارد شدم همه بلند شدند ایستادند. کمیته مرکزی استعفا کرد و آن هیات اجرایی موقت به وجود آمد. در آن اوایل یک امیدی بود که کار اصلاحطلبان در حزب پیش برود از جمله اصراری که داشتند برای اینکه کنگره حزب تشکیل شود، کمیته مرکزی. یعنی سران نمیکردند و مخالف بودند برای اینکه میدانستند در کنگره میبازند. میبازند به اصلاحطلبان. از جمله یک کنفرانس تهران تشکیل دادند که دو سوم رای تمام کشور را داشت.
این را اپریم اسحق معروف به دکتر اپریم به من گفت. گفت توی آن کنفرانس تمام قطعنامههای ما برنده شد و ما پیروز شدیم. به همین جهت پیشبینی میشد که اگر کنگره سریع تشکیل شود ما موفق شویم. به همین جهت هم کنگره تشکیل نمیدادند. این بود که روابط یواش یواش سخت تر و سخت تر شد تا اینکه منجر به انشعاب دی ماه ۱۳۲۶.
بعد از انشعاب، رئوس سیاست خارجی که خلیل ملکی برای ایران مناسب میدانست چه بود؟ تغییری کرده بود یا اینکه همان افکار سابقش بود؟
نه. بعد از انشعاب که شروع کرد به تحلیل و انتقاد نه فقط از حزب توده بلکه شوروی واستالینیسم و بنابراین اگرچه پیش از آن هم حزب توده اعلان نکرده بود که طرفدار پیوستن به بلوک شرق است، منظورم پیش از انشعاب است، این موضوع هنوز مطرح نبود و آنطور بلوک بندی نشده بود، به خاطر اینکه هنوز جنگ سرد شروع نشده بود، اصلا این مساله مطرح نبود پیش از انشعاب. بعد از انشعاب ملکی همان اعتقادی را داشت که بعد منجر شد به زیر نظریه نیروی سوم که فقط موضوعش بیطرفی نبود بلکه استقلال از دوبلوک بود برای کشورهایی که بعدها اسمشان شد جهان سوم و نهضتهای ملی و چپ مستقل آن کشورها برای پیشرفت و توسعه. بنابراین نیروی سوم نظریه سیاسی اجتماعی بود و نه فقط یک شعار.
این را بیشتر خواهیم شکافت. اما قبل از آن من دو سئوال دیگر هم دارم. از چه زمانی مرزبندی افکار خلیل ملکی با لنینیسم و انترناسیونال سوم کامل میشود؟
بعد از انشعاب. حالا کی من دیگر روزش را نمیدانم. ولی بعد از انشعاب چیزی نگذشت که دوران نهضت ملی ۱۳۲۸ اصلا چیزهایی که ملکی می نویسد یک آدم مارکسیست آن زمان نمیخواند. مثلا طرفداری از دموکراسی پارلمانی و تاکید میکند بر آزادی انتخابات و آزادی حق رای و اینکه همه افراد مردم باید در سرنوشت شان شریک باشند. اینکه درست است که اجتماع بسیار اهمیت دارد برای اصلاحات جمعی ولی نباید فراموش کرد که اجتماع متشکل از افرادی است که مجموعا اجتماع را تشکیل میدهند و بنابراین فرد باید اهمیت داشته باشد و این چیزها مارکسیستی نبود و هنوز هم نیست.
شما نزدیک ۴ دهه پیش تاکید کردید که خلیل ملکی پیش از متفکران و رهبران کشورهای اروپای شرقی که نمیخواستند وابسته به شوروی باشند مثل مارشال تیتو رییس جمهوری یوگسلاوی، یا میلوان جیلاس نویسنده کتاب طبقه جدید اهل همین کشور که البته مغضوب تیتو و از دایره یوگسلاوی حذف شد عبارت نیروی سوم را که به آن اشاره کردید سکه زد. و افزودید که ملکی مبتکر نگاه جدیدی به مناسبات خارجی، صفآرایی داخلی جامعه ایران بود. توضیح موجزی در این باره میدهید؟
برمیگردد به نظریه نیروی سوم و تاکید بر به قول خودشان قوای ذخیره این ملتها، وابسته به هیچ قدرتی نباشند، بدون اینکه با قدرتها دشمنی بکنند، روابط دوستانه داشته باشند ولی روی پای خودشان بایستند. تیتو و اینها. تئوری نیروی سوم ملکی دو بخش دارد. خودش بخش بندی کرده. یکی میگوید نیروی سوم به معنی اعم و یکی به معنای اخص. نیروی سوم به معنای اعم یعنی آنچه که من الان گفتم، مساله اینکه کشورهایی مثل ایران بدون اتکا به قدرتهای خارجی و با اعتماد به نفس کوشش کنند برای اینکه کشورشان پیشرفت کند و اصلاح شود و غیره. نیروی سوم به معنای اخص منظورش دقیقا همان چیزی بود که شما گفتید کسانی مثل تیتو و جیلاس که در یوگسلاوی بودند ولی جاهای دیگر هم نظایرشان بود ولی جرات نمیکردند حرف بزنند، اینها بودند که میخواستند رژیم سوسیالیستی خودشان را داشته باشند ولی از شوروی و استالینیسم مستقل باشند. ملکی این را حتی تا اندازهای توسعه میدهد به اروپای غربی. و احزاب سوسیالیستی اروپای غربی و خاصه جناح چپ آنها را در چارچوب همین نیروی سوم به معنای اخص تحلیل میکند.
اینکه سالهاست که گفتید تئوری پردازی خلیل ملکی در مورد مفهوم نیروی سوم بازمیگردد به قبل از حرفهای تیتو حرفهای جیلاس و نظایر آنها، میتوانید یک مقدار بیشتر بشکافید؟
نیروی سوم را ملکی پیش از آنها مطرح نکرده بود و آنها هم مطرح نکردند. نیروی سوم اصطلاح ملکی بود. ولی مبارزه با استالینیسم را ملکی پیشتر از آنها شروع کرد لااقل علنی. آنها لابد حتما به طور مخفی اختلافات داشتند و محرمانه صحبت میکردند با شوروی تا اینکه بالاخره مساله رو شد و سروصدا شد و شوروی آنها را از کمینفورم اخراج کرد. چنانکه مرحوم دکتر محمد حسین تمدن از جوانان بسیار مهم و برجسته حزب توده بود در آن زمانها و یک مدتی مشاور کمیته مرکزی حزب توده بود، برای من نقل کرد که از قضا ملکی پیش از انشعاب نماینده یا رابط حزب توده بود با سفارت یوگسلاوی در تهران و وقتی انشعاب کردند سفیر یوگسلاوی به او گفت دیگر پایت را اینجا نگذار. این مثال بسیار خوبی است که ملکی پیشتر از آنها این مساله را به طور علنی مطرح کرد.
عکس العمل خلیل ملکی به پاکسازیها و تصفیههای استالینی در بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در دوران خروشچف چه بود؟
عکس العملش این بود که استقبال کرد و گفت سالها که ما این حرفها را میزدیم حالا آقای خروشچف آمده و حرفهای ما را تایید میکند.
از ویژگیهای سیاست داخلی مورد نظر خلیل ملکی استقبال از گفتگو بود. حتی گفتگویی هم کرده بود با محمدرضا شاه پهلوی، گفتگویی سه ساعته که در سخنرانیتان در منچستر به آن اشاره کردید. که هم مورد حمله حزب توده بود و هم مورد حمله بعضی از عناصر گرایش ملی. این تاکیدش آن موقع برروی گفتگو سرچشمهاش در کجا بود؟ با توجه به اینکه چنین افکاری در آن موقع رواج نداشت.
ملکی به طور کلی اهل گفتگو و تبادل افکار و نظریات بود. معتقد بود که همه اهل سیاست باید این کار را بکنند. ولیکن مورد ملاقات با شاه این بود که آقای اسدالله علم وزیر دربار دو سه بار رفته بود منزل ملکی و با او صحبت کرده بود. دست آخر گفته بود شاه میخواهد با شما ملاقات کند. ملکی هم علیالاصول اشکالی در این نمیدید که با شاه حرفهایی که مینوشت و همه جا میگفت بزند. با این وصف با دکتر غلامحسین صدیقی و کریم سنجابی که از سران برجسته جبهه ملی دوم بودند مشورت کرده بود که آیا به نظر شما این کار درست است یا نه. گفته بودند بله شما بروید. البته این هم با تصویب کمیته مرکزی سازمان بود وگرنه بدون آن راسا که تصمیم نمیگرفتند. باری این بود موضوع رفتن ملکی برای گفتگو با شاه که نتیجهاش را هم به اختصار در نامه خیلی بلندی که به مصدق یکی دو سال بعد نوشت گزارش داد.
در ۴۷ سالی که از درگذشت خلیل ملکی میگذرد نگاه به او در میان فعالان سیاسی و تحصیل کردههای ایران از چه نشیب و فرازهایی گذشته؟
نشیب و فراز نمیدانم. ولی شما وقتی به کاریر Career ملکی نگاه میکنید میبینید که به طرز حیرت انگیزی در هر زمان هر بحث و نقد نظری که ارائه کرد درست درآمد. چه نقدش از حزب توده و راه و روش و اشتباهات حزب توده از پیش از فرقه دموکرات تا بعد از آن و بعد سر ملی شدن که حزب توده مخالفت کرد و بعد که حزب توده گفت مصدق جاسوس آمریکا است و بعد بعضی از اشتباهاتی که مصدق کرد مثل رفراندوم مجلس هفدهم که مخالفت ملکی معروف است. از آنجا بگیر و بیا بعدش هم همینطور.
دست آخر هم طوری شد که وقتی همه جبهه ملی دومیها سیاست را کنار گذاشتند و رفتند پی کارشان و وقتی که هنوز مبارزه چریکی و زیرزمینی شروع نشده بود ملکی آنقدر ادامه داد به کوشش خود برای اصلاحات دموکراتیک که گرفتند و محاکمهاش کردند و هزار بد و بیراه به او گفتند و تهمت زدند و در محکمه نظامی محاکمه اش کردند و محکومش کردند.
هر کدام از اینها را نگاه کنید میبینید مواضعش صحیح بوده. من فکر میکنم در منطقه کمتر آدمی مثل او پیدا شده. من نشنیدم.