ایـران!،علی میرفطروس
اشاره:
شعر«ایران» درسال۱۳۵۴ سروده شده و باصدای شاعر در آوازهای تبعیدی نیز بازنشر یافته است.
نگاهِ تاریخی و تصویرپردازی های شعر در اشاره به حملۀ مغول ها،یادآورِ کشتارها و ویرانی های سال های اخیر است.
ای سرزمين شرقیِ من!
ايران!
اسطورۀ تطاول وُ توفان!
ای زنده در حماسۀ اشعار!
ای پايدار!
پريشان!
(در خيلِ خون و
خنجر و
خاکستر)
ایران من!
بر صخره های ستُرگ خراسان
روحِ بلند وُ خستۀ «عطار» را می بينم
که هراسان
در ردائی از عرفان
و با حنجره ای از خون وُ خنجر
می خوانَد:
– « چنگيز!
چنگيز!
رخصتی!
رخصتی!
از کوچه های عاشقِ نيشابور
آرام و رام
گذر کن!
اين کوچه های ملّت مغلوبی است
کز لاله های پریش –
پریشان تر ست
وز هِق هقِ هميشۀ گريه اش
ديوار باستانیِ«نُدبه»
می لرزد
چنگيز!
رخصتی!
رخصتی!
از کوچه های عاشقِ«نيشابور»
آرام و رام
گذر کن!
اين کوچه های ملّت مغلوبی است –
که در تمامت تاریخش
(این رودبارِ خون)
از مهربانی وُ ايثار
سطری حتّی
(نه سطوری)
بر وَی نرفته است
ِالاّ ستم
يا طرحِ ارغوانیِ ساطوری …
آری!
اين کوچه های ملّت مغلوبی ست –
که رنجِ باستانیِ قومم را
(مسیح وار)
از منزلی
به منزل دیگر
بُرده ست
و اینک
تاریخِ پُرشکوهِ تبارش را
گردِ سُمِ ستوران
برقِ بلیغِ دشنۀ دشمن
و زخمِ تاریکِ تازیانۀ «تاتار»
تفسیر می کند
چنگیز!
چنگیز!
رخصتی!
دیری ست دشت های قبیلۀ ویرانم
در بادهای تهاجم وُ تاراج
خشکیده ست
و اینک
خراج تو:
سرهای پُرصلابت مردان
یاقوت های خونِ شهیدان
الماس های چشمِ عزیزان باد!
چنگیز!
رخصتی!
رخصتی!
از رودِ خونِ ملتِ من اینک
در کوچه های عاشقِ نیشابور
آرام وُ
رام گذر کن…
***
اینک که همچو تیغ
برهنه و عریانم
و بر ستیغِ سرخِ سرودن
می رانم
فریاد می زنم:
-ایران!
ایران!
ای اورشلیم ویران!
اینک که بُغضِ بالغِ خشمم را
تا دشت های دورِ تو
شلیک می کنم-
با ابرها بگوی
با ابرهای حوصله بر گوی:
-باران!
باران بباران!
ایران!