Print This Post Print This Post
تازه‌ها


ما، کی هستیم؟،علی میرفطروس*

*«وزارت اطلاعات (جمهوری اسلامی) بجای ترور فیزیکیِ مخالفان رژیـم در خارج وداخـل کشور و صـرف هزینه های سنگین مالی و تدارکـاتی، بهتراست بـا طرحی حسـاب شده،مخـالفان نظام را، بـی حیثیّت و بی اعتبار کند»

(توصیهء امیر مُحبیّان،سردبیر نشریهء رسالت)

 

 

« هر ناسزائی را که به دل دارید

نثارِ من کنید

پولادِ آزادی

زنگار ندارد!» (1)

 

«اتهام،یکی از عوارض عُمده و یکی از جوانه های سرطان آوارگی ست. و اینچنین است که همه در غربت، گوری خیالی برای همدیگر می کنند» … در چنین شرایطی بود که دکتر غلامحسین ساعدی در نامه ای به یک دوست نوشت:«چندین خروار به من توهین شده است» (2)

مدت هاست که بر این جملهء جانسوز دکتر غلامحسین ساعدی اندیشیده ام و خصوصاً اخیراً – با آنچه که بر صفحات سایتی به نام «فرهنگ و گفتگو» می گذرد،مضمون آنرا بیشتر و شدیدتر احساس می کنم.

واقعاً ما را چه می شود؟ ما کی هستیم؟ و به کجا می رویم؟ بهنگامی که فرهنگ ستیزانِ کوردل در ایران، گور شاعر ملی ما – احمد شاملو – را تخریب می کنند، آیا ما به «گورکن» هائی بدل شده ایم که بقول ساعدی: در غربت، «گوری خیالی» برای همدیگر می کنیم؟! … پس شادا دشمن مشترک ما (رژیم فرهنگ ستیز و آزادی کُشِ جمهوری اسلامی) که با اینگونه «فرهنگ» و «گفتگو» ها، خیالش از همه سو، آسوده است! چرا که بقول معروف: «ز هر طرف که شود کُشته، سود اسلام است!».

باری! با تجدید چاپ مطلب کُهنهء فردی بنام «احمدافرادی» در سایت «فرهنگ و گفتگو»، من در تماس با مسئول سایت گفتم:این «نقد» سال ها پیش (پس از مردود شدن از سوی سردبیران آگاه نشریات نیمروز، کاوه و تلاش) در یکی – دو نشریهء ارزان، چاپ و منتشر گردیده و پاسخ آن نیز در همان زمان داده شده بود، بنابراین: تجدید چاپ آن مطلب کهنه و سراپا تحریف و شبیه سازی و شُبهه آفرین در این شرایط حسّاس، نه به نفع «فرهنگ» است و نه به نفع «گفتگو»، و در توضیح این «شرایط حساس» به وی یادآور شدم که: «آقای امیر مُحبیّان (سردبیر هوشیار نشریهء رسالت) به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی توصیه کرده تا بجای ترور مخالفان رژیم در خارج یا داخل کشور و صرف آنهمه هزینه های مالی و تدارکاتی، بهتر است با طرحی حساب شده، مخالفان نظام (جمهوری اسلامی) را چه در داخل و چه در خارج، بی حیثیّت و بی اعتبار کنیم و …» متعاقب این تماس، و با توجه به «نقدهای زنجیره ای» در کیهان تهران علیه من، من نامهء هشدارآمیز دوست شاعرم، آقای میرزا آقا عسگری(مانی) را برای مسئول سایت ایمیل کردم تا در جریان این «شرایط حساس» باشند و «فرهنگ و گفتگو» را به عرصهء جدال های دلخواه رژیم، مبدّل نکنند. از این گذشته، در همان گفتگوی تلفنی، از وی خواستم تا در انتشار مقالات، دوراندیشی و مسئولیت بیشتری از خود نشان دهند و با توجه به اینکه «فرهنگ و گفتگو» بر اساس خط مشی و استراتژی اعلام شده اش «یک سایت نظری و تئوریک است»، از مناقشات و مجادلات فردی پرهیز کنند، لذا بهتر بود تا مقالهء کهنهء آقای افرادی را – قبل از چاپ مُجدّد – برای مخاطب آن (یعنی من) می فرستادند تا «نقد» و پاسخ آن – یکجا و یک زمان – در برابر قضاوت خوانندگان سایت قرار بگیرد و …» من فکر می کنم که این توصیهء اصولی، دوستانه و دلسوزانه، نه رنگی از «فشار» داشته، و نه تأکیدی بر «سانسور منتقدین من» (آنچنانکه مسئول سایت ادعا کرده اند!).

من، همهء این گفتگوهای دوستانه را، هم با آقای هادی یوسفی (یکی از مسئولان یا همکاران اصلی سایت «فرهنگ و گفتگو») و سپس با خانم مینو شفیعی (یکی از مسئولین سابق سایت) در میان گذاشته بودم، و این خانم مینو شفیعی در گفتگوی تلفنی با من، از دروغ ها و توهینی که در سایت «فرهنگ …» بر من رفته، عذرها خواست و بُغض ها در گلو داشت و … که درود فراوان بر وی باد! … اینکه آقای هادی یوسفی نیز در اعتراض به اعمال غیراصولی و نامتعارف مسئول سایت، از همکاری با «فرهنگ و گفتگو» استعفاء داده اند، نشانهء اینست که شرافت اخلاقی و شهامت مدنی در دوستان ما زنده و سرشار است.

بسیار بسیار متأسف و متعجّبم که مسئول سایت (بی توجه به توصیه های دلسوزانهء من و بعضی دوستان) بجای یک مسئول هوشیار، معتدل و موقّر، در هیأت یک «دادستان» به طلبکاری از من برخاسته و بدون پرنسیب های رایج در رسانه ها، خود به تنظیم «کیفرخواست» علیه من پرداخته اند!!

نگاهی بر کم و کیف تیترگذاری های مسئول سایت در پاسخ های من و منتقدان، و در عوض، بزرگ کردن و تکرار «توضیح کوتاهِ» خود بعنوان یکی از «مدعیّان»!، حذف نام من از پیشانی مقالهء ارزشمند «چنین گفت هدایت» نوشتهء آقای مسعود لقمان (دانشجوی بیداردل مقیم ایران که مقاله اش در بیش از 15 سایت و وبلاگ معروف بدون حذف و سانسور منتشر شده)، عدم چاپ متن کامل مقالهء من (بر بساطِ مارنگاران) و … نشان می دهند که علیرغم ادعاها و شعارهای گوشخراش آقایان، در عرصهء آزادی، فرهنگ و گفتگو، ما در کجا هستیم و چه می کنیم! (برای متن کامل مقالهء «بر بساطِ مارنگاران» به سایت «ادبیات و فرهنگ» (مانی) مراجعه فرمائید.

اینکه مسئول سایت «فرهنگ و گفتگو» خود را مجاز دانسته تا در پیشانی مقالهء «چنین گفت هدایت»، مبادرت به حذف جملهء «به: علی میرفطروس که برای هم نسلان من، چونان چراغ «هدایت» است» نماید و هدیهء نویسندهء مقاله به من را حذف یا پایمال کنند (آنهم به بهانهء « بی ارتباط با متن و موضوع»!!) حداقّل نادیده گرفتنِ مسئولیّت حسّاس در امانت داری و احترام به نویسندهء مقاله است چرا که اصل بدیهی و روشنِ ژورنالیستی اینست که یا مقاله را چاپ نکنند و یا هرگونه حذفی را با مشورت و اجازهء نویسندهء مقاله انجام دهند چنانکه مسئول نشریهء «شرق» در تهران، بخاطر نقل قولی از من در مقالهء «کاظم زادهء ایرانشهر» (نوشتهء آقای مسعود لقمان) با مشورت آقای لقمان، خواست تا نام من و نقل قول مقاله را حذف کند، امّا آقای لقمان از چاپ مقاله اش بدون نام و نقل قولی از من، خودداری کردند (از این نظر مشورت مسئول روزنامهء شرق را با نویسندهء مقاله، باید ستود) قابل ذکر است که روزنامه نگار گرامی (آقای علی صدیقی) نیز در همین زمان، مقالهء خود (در بارهء صادق هدایت) را به من اهداء کرده اند که در سایت های مختلف منتشر شده است. اینکه بین کارهای من و صادق هدایت چه شباهت هائی وجود دارد، قابل بحث و بررسی است، امّا هرگونه حذف یا سانسوری در این مورد، ناشایست و نادرست می باشد.

بنظر من،مقالهء آقای لقمان، حاوی نگرشی نوین به هدایت و «بوف کور» بود و نویسندهء آن بودن (آنهم در سنین جوانی و دانشجویی) برای من با ارزش تر از خطابِ هدیه قرار گرفتنِ آنست و ایکاش نگارندهء آن مقاله، من بودم، تا از انتشار آن با نام خود، مباهات می کردم. این شیوه های حذف و تلقین های تخریبی، یادآور شیوه ها و شگردهای احزاب و سازمان های ایدئولوژیک می باشند نه شایستهء سایتی که مدّعی «فرهنگ» و «گفتگو» است.

آقای رامون ضمن مقالهء روشنگرش (در ارزیابی دقیق«نقد» آقای افرادی) بدرستی یادآور شده بودند:«متأسفانه، عدم وجود میزان و معیارهای کارشناسانه در مورد تارنماها و رسانه های ایرانی، دشواری های بسیاری آفریده است، از «نقد» به این یا آن نویسنده …تا انتشار مُصّرانهء اطلاعات نادرست و گاه آفریده شده توسط سازمان های اطلاعاتی رژیم تهران … بطور کلی،نبودِ کمینه ای از استانداردهای ژورنالیستی و کارِ حرفه ای» … آقای افرادی (که بدون یک بحث نظری و تاریخی، سال هاست درگیرِ «قُلاّبِ» کلمات و جملات هستند) هیچ پاسخی به مقالهء روشنگر آقای رامون نداشتند،لذا در مقالهء«قُلاّبی»ی دیگری، کوشیدند تا از مواجهه با استدلال بگریزند و به استعفای شجاعانهء آقای هادی یوسفی از سایت «فرهنگ و گفتگو» بپردازند!!، امّا آنچه که بر کلام درست آقای رامون می توان افزود اینست که: یک روزنامه یا سایت خبری – فرهنگی،«ملک خصوصیِ» مسئول آن نیست که بر اساس آن، او بخواهد توهین ها و تخریب ها و ترکتازی ها کند تا بزعم خود و رفقایش «افکار عمومی» بسازد. سال ها زندگی در اروپای آزاد، این امر روشن و بدیهی را باید به مسئول سایتِ «فرهنگ و گفتگو» آموخته باشد.

اینکه مسئول سایت مذکور، قلم رنجه فرموده و پس از سال ها،مرا «آزادیخواه» نامیده اند!!! سپاسگزارم، امّا من،نیازی به این تائیدها و «تفقّد» ها نداشته و ندارم، ولی اینکه وی «افسوس خورده اند که در پُشت شخصیّتی چون من ایستاده بودند» تعارفی بیش نیست،زیرا که ایشان و احمدافرادی – هماره – در پُشت رهبران حزب توده و شخصیّت هایی ایستاده اند که با «مبارزات ضدامپریالیستی» و تئوری بافی های هولناک و فریبای خویش در حمایت از «امام خمینی»، گوری برای ملّت ما کندند که سرانجام همهء ما در آن خفتیم.

من یک پژوهشگرم (نه یک سیاست باز) و در همهء این سال ها – بقدر توان و بضاعت خویش -کوشیده ام تا چشمانی را بیدار یا چشمهء جانی را سرشار نمایم،اگر استقبال و عنایتی از طرفِ خوانندگان آثار من است، ناشی از همین رنج و شکنج های جانسوز است چرا که بقول زنده یاد «شاهرخ مسکوب»:«هیچ چیز ارزیدنی، آسان بدست نمی آید».

همانطور که قبلاً نیز نوشته ام:کارهای فرهنگی و کارنامه های سیاسی ما – همه – در بساط فرهنگ و اندیشه و سیاستِ این مرز و بوم موجوداند.بنابراین:افرادی که پس از اشتباهات هولناک سیاسی – ایدئولوژیک، تازه به عرصهء فرهنگ و گفتگو قدم گذاشته اند،ایکاش اندکی آزاده و فروتن باشند، بقول حافظ:

فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید

شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد

 

با خستگی و دل آزردگی فراوان

علی میرفطروس

21 آوریل 2006

 

این مقاله در پاسخ به افتراهای آقای کیانوش توکّلی،مسئول سایتِ «فرهنگ و گفتگو» و همدستان وی برای آن سایت ارسال شده که متأسفانه از انتشارش خودداری کرده اند. مضمون ایمیلِ مسئول سایت به من (علی میرفطروس)، نمایندهء «فرهنگ»و «اخلاق»ی است که وی و همدستانش مدّعیِ داشتن آن هستند ویادآورِ افاضات سردبیرکیهانِ حسین شریعتمداری است. ایمیل تهدیدآمیز مسئول سایتِ «فرهنگ و گفتگو»(ایران گلوبال) چنین آغاز می شود:

«شما چنان از چشم من افتادی (که) حتّی شما را آقا هم صدا نمی کنم … در ضمن برایت بگم من بدنبال جاه و مقام نیستم. کار من فقط به فقط، کار سایت است، در صورتی که شما دائماً بدنبال جاه و مقام هستید.من چیزی ندارم از دست بدهم، بشما نصیحت می کنم سربسرم نزارید،قطعاً شما بازنده اید …شما چنان جاه طلب هستید که با پولی که از فرح پهلوی گرفتید شما وزیر نخواهید شد.من یک رانندهء تاکسی هستم و بیشتر از این هم نمی خوام. همین! یک بار دیگر می گم:تمام کنید».(نقل از ایمیل 22 آوریل 2006 آقای کیانوش توکّلی، مسئول سایت «فرهنگ و گفتگو» به نگارنده).

بااینحال،این رانندۀ تاکسی توضیح نداده که با «درآمدِ بخور وُ نمیرِرانندگی» چگونه می توان یک سایتِ پُرزرق و برق را  اداره کرد؟…پاسخ را شایدبایدازآقای امیر مُحبیّان،سردبیر نشریهء رسالت پرسید!  

پانوشت ها:

1- بگذارید این وطن دوباره وطن شود، لنگستون هیوز، با صدای احمد شاملو

2- نشریهء کلک، شمارهء 45-46، آذر- دی 1372، ص 386، همچنین نگاه کنید به هفت گفتار، علی میرفطروس، 2001، ص 156

مطالب مرتبط:

در بارهء«آسيب رسانی به حافظهء تاريخی»،حسن اعتمادی

برای بالابردن سطح گفتمان بکوشیم،رامون

درنقدِ ادعاهای احمدافرادی

فرستادن این مطلب برای دیگران