زنهاری،شعری از جهانگیر صداقت فر
نگر
تا به چشم اندازِ جهان
چشم برنگشایی
که تا دوردید
لاله زاران به پیاله دُردِ خون دارند
و بانگی که حنجره میشکند
سکوتِ عاصیِ کفترانِ قفس هاست،
غوغایِ قناریانِ باغ
نه .
نگر
تا بی نقابِ تحمل،
نظر بر نیفکنی به قلمرو آفتاب
مباد
حسرتِ مردمِ یخ زده
داغ بکوبد به مردمِ چشم ات.
نگر
تا بی جوباری از سرشکِ تحسّر
آهنگِ جنگلِ عطشان جگر نکنی
که سپیدارِ سوخته
سوگوارِ خیلِ سربداران است .
هشدار
تا به منظرِ بی عصمتِ جهان
بیدار و هوشیار منگری
که همعصری ات با چون این زمانهی ظلم
در لجّهی شرم
غرقه اندرت نکند .
لوس آنجلس – ۹ آگست ۲۰۱۵