حلّاج
حلّاج چاپ اول: ١٣٥٧،تهران چاپ بیست ویکم: 2010، کانادا چاپ های غیرمُجاز:توسط،کتابفروشی پارس درلوس آنجلس
فهرست
|
|
٥ـ ٩ | مقدمه چاپ چهاردهم |
١٣ـ ٤٣ | پيشگفتار (براى چاپ بیست ویکم) |
منشأ تصوف ـ مراحل تاريخى و اجتماعى تصوف ـ آثار و تأليفات حلاج ـ آثار موجود حلاج ـ ارزش تاريخى و تحقيقى اين آثار | |
٤٥ـ ٨٤ | خلافت عباسيان |
حكومت عباسيان ـ قتل ابومسلم و تأثير آن بر نهضت هاى آينده ـ قيام مقنّع ـ وضع بردگان ـ قيام زنج ـ رشد بازرگانى و پيدايش سازمان هاى پيشه ورى ـ نهضت قرمطيان | |
٨٥ـ ١٠٢ | سير انديشه (از آغاز تا ظهور حلاج) |
١ ـ فرقه ها و فلسفه ها | |
فكر و فلسفه در صدر اسلام ـ سياست اعراب در برخورد با فرهنگ هاى ملل مغلوب ـ انقلاب فرهنگى ايرانيان ـ مكتب معتزله ـ اشاعره و اسكولاستيك اسلامى (علم كلام). | |
١٠٣ـ ١٢٦ | ٢ ـ زنادقه و متفكران مادى |
زنديق و مبانى فكرى زنادقه ـ رشد انديشه هاى مادى ـ حكومت هاى عباسى و متفكران مادى ـ ابن مقفّع ـ ابن ابى العوجا ـ زكرياى رازى ـ ابوشاكر ـ تمار مطبب ـ ابو عيسى ورّاق ـ صالح عبدالقدّوس ـ ابن راوندى. | |
١٢٧ـ ١٣٦ | انسان خدائى |
انسان اوليه و جهان بينى اسطوره اى ـ تأثير اسطوره بر مذهب ـ بروز اختلافات و ظهور فرقه هاى مذهبى در اسلام ـ بن بست رهبرى و پيدايش انديشهء «خود رهبرى» و انسان خدائى. | |
١٣٧ـ ١٣٨ | مقدمه |
١٣٩ـ ١٥١ | اوضاع اجتماعى زمان حلاج |
خلافت «مقتدر عباسى» و بحران هاى سياسى و اجتماعى ـ بودجه دولت هاى عباسى ـ اقتصاد عصر حلاج ـ قيام هاى مردم | |
حلاّج: از تصوّ ف تا طغيان مقدمهء چاپ چهاردهم انديشيدن به حلاّج از دوران نوجوانى در من شكفته شد، يعنى در يكى از شب هاى ُسنّتى يلدا كه حافظ خوانى هاى پدر، مرا با اين شعر شگفتِ حافظ آشنا ساخت: گفت: آن يار كزو گشت سرِ دار بلند از همان دوران، چگونگى زندگى و عقايد حلاّج و يا چرائى قتل فجيع او ـ همواره ـ موضوع انديشه و احساس من بوده است. پرسش اين بود: با اين حال: چاپ هاى متعدد اين كتاب و اقبال عظيم خوانندگان گرانقدر، بيش از همه، ضرورت بازخوانى متون تاريخى، بازنويسى تاريخ اجتماعى و خصوصاً بازشناسى جنبش هاى اصيل و چهره هاى آزاده و انديشمند تاريخ ايران را تأكيد مى كند. تاريخ، شرح جنگ ها و عيـّاشى ها و بيان شكست ها و ناكامى هاى سلاطين و سرداران نيست، تاريخ ـ بعنوان يك علم ـ بمعناى بررسى، كشف و تبيين روابط عٍلّى ى حوادث و حركت هاى اجتماعى است، و هم از اين روست كه درك تاريخ، درك چشم اندازهاى آينده نيز هست، چرا كه آينده برآيندِ ناگزيرِ گذشته و حال است. چاپ جديد اين كتاب را، به همهء فرزانگان و فرهيختگانى تقديم مى كنم كه در شبانه هاى خاموشى و فراموشى ـ با بردبارى، فروتنى و قناعت ـ در شناخت و شناساندن تاريخ و فرهنگ ايران همـّتِ بليغ مبذول داشته اند. بنابراين، اين كتاب كوچك به:
|
|
على ميرفطروس نوامبر ١٩٩٧ ـ پاريس |
|
ـ تذكره الاولياء، شيخ فريدين عطار، صص ٥٨٦ و ٥٩٠. 7- La passion de al-Hallaj, Martyr mystique de lIslam, Gallimard, Paris, 1975.
پيشگفتار(براى چاپ بیست ویکم) در باره ء منشاء پيدايش تصوف نظريه هاى مختلفى ابراز شده است:عده اى ـ مانند:ثولوک(Tholuck)،پالمر(Palmer)و شیمل(Schimmel)به تأثیر«حکمت ایرانی»برتصوف تأکیدکرده اند1. مَركَس (Merx) ، ماكدونالد (Macdonald)، آسين پالاسيوس (Asin Palacios) و نيكل سون (Nicholson) ـ منشاء تصوف را از بطن فلسفهء نوافلاطونى و زهد و عرفان مسيحيت بيرون كشيده اند 2. فون كِرمِر ( von Kremer ) و دوزى (Dozy)، منشاء تصوف ايرانى را در فلسفهء ودان تا ى هندوان جستجو كرده اند،3 در حاليكه ادوارد براون (E. Browne)، تصوف را واكنشى آريائى در برابر دين جامد ساميان دانسته است4 ماسينيون (Massignon) تصوف را پديده اى ميداند كه بر زمينه ء اسلام پديد آمده و آنرا دنبالهء سير تكاملى گرايش هاى زاهدانهء نخستين سده ء رهبرى اسلام ، بشمار آورده است 5.پطروشفسكى نيز ضمن تأييد اين عقيده، مى گويد: صوفيگرى بر زمينهء اسلامى و بر اثر سير تكاملى طبيعى دين اسلام و در شرايط جامعهء فئودالى پديد آمده و معتقدات عرفانى غيراسلامى، موجب ظهور تصوف نگشته، ولى بعدها اندك تأثيرى در سير بعدى آن داشته است. 6 سعيد نفيسى، تصوف ايران را از عرفان عراق و بين النهرين و مغرب متمايز كرده و تصوف را حكمتى بكلى آريائى دانسته و هرگونه رابطهء آنرا با افكار سامى انكار كرده است. وى همچنين، تأثير فلسفهء نوافلاطونى و تفكر اسكندرانى، هرمسى، اسرائيلى و عبرانى بر تصوف ايرانى را، مردود ميداند .با اينحال، سعيد نفيسى تأثير فلسفهء مانوى را بر تصوف ايران و همانندى اين دو جريان فكرى را تأئيد كرده و اضافه ميكند كه فلسفه هاى يونانى، يهودى و مسيحى، بطور غيرمستقيم و از طريق دين مانى بر تصوف ايران اثر گذاشته اند. او همچنين تأثير فلسفهء بودائى بر تصوف ايران و روابط متقابل اين دو را با هم، پذيرفته و طريقهء تصوف ايران را، طريقهء ايران و هند ناميده است . 7عبدالحسين زرين كوب نيز تصوف را چيزى مستقل مى داند كه منشاء واقعى آن اسلام و قرآن است . هرچند كه او در تحقيقات بعدى خود از «تصوف ايران» و تأثير آن بر عرفان اسلامى سخن گفته است. 8 بطوريكه مى دانيم، ايرانيان باستان داراى جهان بينى و مشرب فلسفى خاصى بودند كه ما آنرا بنام فلسفهء اشراق مى شناسيم. براساس اين فلسفه، نور اصلِ حقيقت است و جهان محسوس تحت سلطهء جهان نورانى و ملكوتى قرار دارد . متفكران و فلاسفهء ايرانى، با مبانى و اصول اين فلسفه، به توضيح هستى مى پرداختند. 9 افكار اشراقيون ايران، در طرز تفكر بيگانگان و سيستم هاى فلسفى ديگر بى تأثير نبوده است. مثلاً: فلسفهء نوافلاطونى كه در تصوف و عرفان شرق تأثير فراوان داشته است، بنوبهء خود، از فلسفه اشراق ايران بهره برده، بطوريكه فلوطين (پيشوا و بنيانگذار فلسفهء نوافلاطونى) ضمن مسافرتى به ايران در زمان شاپور اول ساسانى، با فلسفهء اشراق آشنائى يافت و پس از او نيز، شاگردان و پيروانش به ايران آمده و به آموختن و مطالعهء فلسفه و عرفان ايرانى پرداخته و سپس به سرزمين خود (اسكندريه) بازگشتند 10 .مقوله هاى فلسفى مانى و نوافلاطونيان (از جمله مقولهء زهد، سير و سلوك، رياضت) و آئين اخلاقى اين دو، با هم شباهت هاى فراوان دارند. تصوف، در روند تكاملى خود مراحل چندى را پيموده است و ما از نظر تاريخى ـ اجتماعى آنرا به سه دوره تقسيم مى كنيم: ١ ـ تصوف توكل: كه در اواخر حكومت اموى (قرن دو هجرى/هشتم ميلادى)آغاز ميشود. برجسته ترين نمايندهء اينگونه تصوف، صوفى ايرانى الاصل حسن بصرى (درگذشته بسال ٧٢٨ ميلادى) است که گويا براى اولين بار کلمهء «صوفى» را بکار برده است. متصوفين اين دوره، با اعتقاد به ُقل! كُلّ مِنْ عِندالله = بگوى! همه چيز از جانب خداست (سورهء نساء ـ آيهء ٧٨) شرايط موجود جامعه را «مقدّرِ الهى» ميدانستند و لذا بجاى درگيرى با تضادها و تبعيضات موجود اجتماعى ، به كيش فقرپرستى، زهد و پرهيز روى آوردند ،در «خويش» فرو رفتند و به « ارتقاء روح » پرداختند و براى رستگارى خويش و خلق ، به خدا « توكل » كردند. وجه مشخصهء تصوف اين دوره : عصيان عارفان عليه باورهاى سُنّتى، سرپيچى از قواعد مذهبى، شك در اصول و عقايد فقها، توجه و بازگشت نظر متصوفه از « خدا » به « انسان » و بالاخره ظهور بايزيد بسطامى، حسين بن منصور حلاج … و طغيان عليه « خدا سالارى » و پيدايش « انسان خدائى ». در عشق، خانقاه و خرابات فرق نيست همه خدائى (Pantheime) يا شكل پيشرفتهء آن (Deime) نماينده ء چنين اعتقادى است. با چنين ديدگاهى است كه حلاج حتّى ابليس را نيز ستايش مى كند و وى را مورد دوستى و محبّت قرار مى دهد. در حاليكه در جهان بينى عددى (سامى)، خالق و مخلوق بسان دو جوهر جداگانه ظاهر مى شوند. در اينجا هر قدر كه خالق بزرگ و كامل و نامتناهى است، مخلوق به همان اندازه كوچك و ناقص و ضعيف و حقير است. ابليس در جهان بينى سامى، سمبل عصيان بر خدا و لذا نماد نفى و نفرت و نفرين است … بقول نيكل سون: ” سامى فقط درخت را مى بيند، اما آريائى، هم درخت را مى بيند و هم جنگل را “. ٣ ـ تصوف تقيـّه: كه با حمله و حكومت تركان سلجوقى بر ايران ( در قرن ١١ ميلادى ) آغاز ميشود. در اين زمان، متصـّوفه به تجربه دريافت كه « زبان سرخ، سرِ سبز ميدهد بر باد ». * * * در باره ء حسين بن منصور حلاج و فلسفه انسان ـ خدائى او روايات و تحقيقات ضد و نقيضى در دست است. بطور قاطع مى توان گفت كه اين روايات چونان آئينه شكسته اى است كه تصاوير آشفته و مغشوشى از عقايد و شخصيت حلاج بدست مى دهد. – اَنا الْحّق! (من حق هستم!). در زبان هاى اروپائى در حدود ٦٠٠ جلد كتاب و رساله در بارهء حلاج موجود است و در اين ميان، كتاب بى مانند استاد لوئى ماسينيون بنام مصائب حلاج، شهيد عارف اسلام در ٣ جلد (به انضمام يك جلد فهرست كتابشناسى و اعلام)، بسيار چشم گير مى باشد15 .خلاصه اى از اين كتاب به فارسى منتشر شده است16. كتاب ماسينيون، بسيارى از جنبه هاى تاريك زندگى حلاج را روشن ساخته است و در اين باره ـ بى ترديد ـ امروزه همه ما مديون تلاش ها و تحقيقات او هستيم، اما ماسينيون خود، بنا بر گرايش عرفانى و مذهبى خويش نتوانست به نتايج دقيقى در شناخت شخصيت حلاج دست بيايد. براى مثال: ماسينيون از آغاز كار، موضع تحقيقاتى خود را مشخص ميكند. او بدنبال حلاج واقعى و زمينى نيست، بلكه در جستجوى حلاجى آرمانى و آسمانى مي باشد. او در تحقيق و جستجوى حلاجى است كه بتواند با مسيح هم سايه و هم طراز باشد. براساس اين شخصيت و تفكر آرمانى است كه ماسينيون معتقد است: اينكه مردى خود را به الوهيـّت (خدائى) رسيده بداند، رسوائى است… با اين اعتقاد است كه ماسينيون ميكوشد تا تحول فكرى و فلسفى حلاج را به نحوى توجيه نمايد: اينكه شخصيت اجتماعى و انديشمندى چون حلاج، چرا و چگونه آرزو ميكند كه دشنام و ناسزا و ملامت مردم را به خود جلب كند تا از اين راه به فتـّوت و جوانمردى برسد؟ سئوالى است كه در تحقيقات ماسينيون بى جواب مى ماند. در روايت ها آمده است: مطالعات دو شاگرد برجستهء ماسينيون: روژه آرنالده (R. Arnaldez) و هربرت ميسون (Herbert Mason) در بارهء حلاج، از عقايد عارفانه لوئى ماسينيون نشان دارند. آرنالده با آنكه خود تصريح ميكند كه« از تعاليم فلسفى و حكمتى كه حلاج ارشاد مى نمود، اطلاع ندارد و افكار و عقايد حلاج را نميتوان از مطالعهء آثار منسوب و موجود او، استخراج كرد»،با اين حال براى عرفان، قانون وضع ميكند، و سرانجام نيز به اين نتيجه ميرسد كه: تحقيق كوتاه هربرت ميسون (استاد تاريخ اديان در دانشگاه بوستون آمريكا) در واقع چكيده اى است از مصائب حلاج (اثر استادش ماسينيون كه به همّت ميسون به انگليسى ترجمه شده است) او نيز مانند ماسينيون و آرنالده با تإئيد بر ماهيت سياسى اقدامات حلاج و خصلت سياسى اعدام او چنين نتيجه مى گيرد كه :حلاج وقتى آماده شهادت شد، در برابر مقامات فاسد دولتى سر فرود آورد تا بدينوسيله مردم را بر عليه خود متحد كند… و سرانجام با قبول صد در صد قوانين شرع، سر تسليم فرود مى آورد . 21 كارا دو وو (Carra de Vaux)، ضمن تأئيد نظرات ماسينيون و آرنالده در مشابهت شخصيـّت حلاج و مسيح به ماهيـّت سياسى عقايد حلاج اشاره نموده و بر تأثيرات اجتماعى احتمالى و گسترده ء آن عقايد در جامعه مسلمانان آن زمان تأكيد كرده است. وى ـ بدرستى ـ محاكمه و خصوصاً قتل فجيع حلاج را نشانهء اين تأثيرات گسترده دانسته است . 22 فُن كِرمِر (von Kemer) حلاج را عارف و معتقد به وحدت وجود مى داند در حاليكه نيكل سون ضمن اينكه عقيده ء حلاج را مذهب حلول مى نامد تأكيد مى كند كه: اين، عوامل سياسى بودند كه بر قتل حلاج، صحِه گذاشتند اما او از اين عوامل سياسى سخنى نمى گويد. 23 استاد ماسينيون، آرنالده، لوئى گارده (Louis Gardet)، آنمارى شيمل 24 (A. Schimmel) ، رينر 25(Reinert) و ديگر مستشرقين غربى، ضمن نتيجه گيرى هاى همانند در بارهء شخصيت و عقايد حلاج و مقايسهء وى با مسيح، حلاج را يك عارف ُسنّى مذهب بشمار آورده اند در حاليكه بعضى از اين محققان خود، تأكيد ميكنند كه: حلاج در آثار و اشعار خود، هيچگاه از عرفان و صفت و نوع و خصوصياتِ حالت و جذبهء عارفانه سخنى نياورده است26 … از اين گذشته، وعظ ها و خطابه ها و فعاليت هاى سياسى ـ اجتماعى حلاج، ترك خرقهء صوفيانه و روابط گستردهء وى با اهل دنيا (ابناء الدنيا) و مراوده حلاج با بازرگانان، سرداران و سياستمداران معروف و دانشمندان ملحدى چون زكرياى رازى ، با دنياگريزى، زهد و دورى از خلق (كه از مشخصه هاى اساسى عارفان و صوفيان است) مغايرت آشكار دارد . 27 عبدالحسين زرين كوب 28 و محققان عرب: طه عبدالباقى سرور 29، مصطفى غالب 30 و كامل مصطفى الشيبى 31 نيز در تحقيقات خويش ـ كم و بيش ـ به نتيجه گيرى هاى ماسينيون و ديگران رسيده اند،درحالیکه پرویزاذکائی درمقالهء ارزشمندی خاستگاه ایرانی «اناالحق حلّاج» را موردبررسی قرارداده است.32 آثار و اشعار موجود حلاج اين نكته را آشكار مى سازند كه او فلسفهء بودا و عقايد مانوى و نيز آئين مسيحيت را مطالعه كرده و زمانى نيز داراى عقايد عرفانى بوده است، با اينحال، اين تمامت سخن در بارهء حلاج و عقايد او نيست،با آنچه كه دربارهء جهان بينى آريائى و تضاد و تقابل آن با جهان بينى سامى گفته ايم ما معتقديم كه حلاج در اواخر زندگى خويش در دايرهء تنگ عقايد اسلامى و عرفانى محبوس نمانده بلكه بنا بر سرشت متحول و نوجوى خويش پس از مطالعات بسيار، به اسلام و عرفان پشت كرده و بنوعى الحاد (heresie) رسيده است: كافرم به دين خدا كُفران نزدِ من هنر بُوَد و بر مسلمانان، زشت 34 بخاطر فقدان منابع معتبر، اَشكال يا اَبعاد اين «الحاد» براى ما روشن نيست، اما اين«الحاد» در گرايش عام خود، اعتقاد به نوعى اصالت انسان (انسان خدائى) بوده است (با همهء ضعف ها و محدوديت هاى تاريخى آن) اعتقادى كه هم كينهء شريعتمداران متعصّب عليه حلاج را بدنبال داشت و هم نفرت صوفيان خرقه پوش را. اين عقيده زمانى منطقى بنظر مى رسد كه بدانيم حلاج در عصر شديدترين منازعات فلسفى و مجادلات مذهبى زندگى مى كرد و اينهمه بر حيات اجتماعى و تفكر فلسفى حلاج بى تأثير نبود. او، مكتب عارفانى مانند بايزيد بسطامى را درك كرده بود كه در عقايد كفرآميزش به اسقاط فريضهء حج و نفى ديگر فرايض اسلامى، معروف بود اما هيچگاه بخاطر اين عقايد، مورد محاكمه و مجازات هولناک قرار نگرفته بود 35.حلاج همچنین درعصرمتفکر بزرگی مانندمحمدزکریای رازی زندگی می کرد که باگرایش به الحاد،عقلانیّت وانسانگرائی،منادی شک گرائی بود.برخی ازپژوهشگران-بدرستی-این دوران را«دوران رازی»و«دوران رنسانس ایرانی-اسلامی»نامیده اند.36بنابربرخی منابع،حسین بن منصورحلاج بامحمدزکریای رازی ارتباط داشته وگویا تحت تأثیراندیشه های رازی بوده است37،ازاین رو،برخی منابع کوشیده اندتاباخلق«حلاج دیگری»وی رااتهام کفرو«الحاد» برهانند38.حلاج همچنين در عصر متفكر بزرگى مانند ابن راوندى زندگى مى كرد. ابن راوندى نيز ابتداء يكى از بزرگترين علماى مذهبى زمانش بوده و كتابها و رسالات فراوانى در بارهء اسلام تأليف كرده بود كه مرجع بسيارى از مسلمانان (خصوصاً شيعيان) بشمار مى رفت، اما او پس از مطالعات و تحقيقات بسيار، سرانجام از اسلام برگشت و مرتد گرديد و عليه اسلام و باورهاى مذهبى رسالات بسيار نوشت آنچنانكه در يكى از رسالات خود به پيغمبر اسلام و قرآن تاخته و تأكيد كرده: جمع آورى آثار حلاج از طرف پاسداران شريعت و ممنوعيـّت فروش آنها 40 ،آتش زدن صدها تأليف و رسالهء حلاج 41،قتل فجيع او و آتش زدن و بر باد دادن خاكسترش 42 ـ همه و همه ـ از كينهء سوزان شريعتمداران و هراس پاسداران ديانت و خلافت نسبت به عقايد حلاج حكايت مى كنند و نشان مى دهند كه آثار و عقايد او چه خطرات بزرگى متوجه اسلام مى ساخت. نامه هائى كه از حلاج و ياران او كشف شد همگى با كلمات رمز نوشته شده بود بطوريكه جز نويسندگان و گيرندگان آن، كس ديگرى قادر به خواندن و فهم آن نامه ها نبود 43 ابن جوزى نيز تأكيد مى كند: اين روايت ها بر چه چيزى گواهى مى دهند؟ اگر حلاج، صوفى سرمست و عارف چله نشينى بود كه « در شبانه روز هزار ركعت نماز مى كرد»… و «با هيچ جامعه اى از جوامع بشرى رابطه نداشت»، استفاده از كلمات رمز در نوشتن نامه ها و پيام ها به چه معنا مى تواند باشد؟ آثار و تأليفات حلاج هُجويرى در بارهء آثار و كتاب هاى حلاج مى نويسد: عطار تأكيد ميكند: … و حلاج را تصانيف بسيار است و صحبتى و فصاحتى و بلاغتى داشت كه كس نداشت، و وقتى و نظرى و فراستى داشت كه كس را نبود. 49شيخ روزبهان بقلى روايت ميكند: … از قطب جاكوس كُردى شنيدم كه حسين بن منصور حلاج ١٠٠٠ تأليف كرد، بيشترين در بغداد بسوختند50.روايت روزبهان اگرچه اغراق آميز مى نمايد، اما بهرحال نشان دهندهء كثرت آثار و تأليفات حلاج مى باشد. آثار و تأليفات موجود حلاج ارزش تاريخى و تحقيقى اين آثار عقيدهء ماسينيون را گروهى از محققان پذيرفته اند و براساس طاسين الازل (بعنوان واپسين اثر و آخرين تجلّى انديشه حلاج) او را فردى ُسنّى مذهب، عارف و عالم ربانى معرفى كرده اند. ثانياً: ابن عطا در شورش سال ٣٠٨ هجرى دستگير شده و قبل از شهادت حلاج در سال ٣٠٩ هجرى (٩٢٢ ميلادى) به قتل ميرسد 53. بنابراين بيرون آوردن آخرين اثر حلاج از زندان و انتشار آن بوسيلهء ابن عطاء مقتول در سال ٣٠٩ هجرى غيرمعقول است. ثالثاً: شرح عارفانهء روزبهان بقلى بر كتاب طاسين الازل بر مبناى هيچ مأخذ معتبر تاريخى قرار ندارد، از اين گذشته ماسينيون خود تصريح ميكند كه بعضى از شطح هاى مندرج در كتاب روزبهان بفارسى، متن عربى آنها از زبان حلاج، هنوز بدست نيامده است 54 رابعاً: دكتر محمد معين و هنرى كوربَن در مقدمه اى كه بر كتاب عَبْهُرالْعاشقين تأليف روزبهان نوشته اند، طاسين الازل را بعنوان اثر اصلى و واقعى حلاج تلقى نكرده، بلكه در اين باره، با احتياط و ترديد نظر داده اند. دكتر معين و هانرى كوربن، تأكيد ميكنند كتاب الطواسين (جمع طاسين) منسوب به حسين بن منصور حلاج است55.بنابراين: الطواسين نميتواند آخرين اثر حلاج باشد تا براساس آن بتوان، آخرين افكار و انديشه هاى حلاج را مورد بررسى قرار داد. شخصيت هاى تاريخى محصول يك روند تاريخى ـ اجتماعى هستند كه در جريان پراتيك و درك ارزش هاى اجتماعى، حادث ميشوند، شكل ميگيرند، قوام مى يابند ـ و براى پاسخ دادن به يك ضرورت عينى و اجتماعى، بميدان كشيده ميشوند. اين كتاب كوچك فقط مقدمه و زمينه اى است براى نگرش ها و تحقيقات ديگرى در زندگى و عقايد يكى از مبهم ترين و مهم ترين شخصيت هاى تاريخ و فرهنگ ايران. بقول حافظ: همـّتم بدرقهء راه كن اى طاير قُدس! كه دراز است ره مقصد و من نوسفرم در پايان، وظيفهء خود مى دانم از عزيزان گرانمايه: دكتر شرف الدين خراسانى و دكتر حبيب الله رفعت، و از دوستان بسيار عزيزم بنفشه وكيلى و شهرام امامى كه متن اوليهء كتاب را، قبل از انتشار، خوانده و هريك، نكات ارزشمندى را پيشنهاد كرده اند، سپاسگزارى نمايم. |
|
على ميرفطروس فروردين ماه ١٣٥٦ تهران بازنویسی:اکتبر2010،پاريس |
|
پانوشت ها: Tholuck,F.A.D:Sufismus Sive Theosophia Persarum pantheistica,Berlin,1821,Palmer,E.HOriental-1 Mysticism,London,1974,Schimmel,A:Mystical Dimention of Islam,Chapel Hill,1975 2- Nicholson, R,A:The Idea of Personality in sufism, Cambridge, 1923, P. 109 -3سير فلسفه در ايران، اقبال لاهورى، صص ٧٥ ـ ٧٦؛ ارزش ميراث صوفيه، عبدالحسين زرين كوب، صص ١٢-١٣. Browne,E : A Literary history of Persia, vol. 1, 1951,Cambridge, p. 419 – 420-4 5-:Massignon,L 157 -Essai sur Les origines du Lexique Technique de la Mystique Musulmane, Paris, 1954, PP 104 6 ـ اسلام در ايران، پطروشفسكى، ص ٣٣٤. 8 ـ ارزش ميراث صوفيه، ص ١٤؛ جستجو در تصوف ايران، چاپ دوم، تهران، ١٣٦٣. 10 ـ ارزش ميراث صوفيه، ص ١٢٥؛ سير حكمت در اروپا، ج ١، ص ٥٦ ـ ٥٧. 13- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى، برتولد اشپولر، ترجمهء جواد فلاطورى، تهران، ١٣٤٩، ص ٢٨٨؛ E. Browne: A Literary history of Persian, Vol. 1, PP 419 – 420. 14 ـ دكتر ناصرالدين صاحب الزمانى، تصوف را از نظر اجتماعى، به تصوف پرهيز يا قهر (دورهء بنى اميه) تصوف عشق و صلح (دورهء مغول) تصوف پرخاش و جنگ (دورهء صفويه) تقسيم كرده است (خط سوم ـ ص ٣١٩). 15-دربارهء شکل شناسی جنبش های فکری ایرانیان دربعدازاسلام وضرورت دوره بندی آراء وعقایدمتفکران این دوران نگاه کنیدبه بحث نگارنده در:عمادالدین نسیمی؛شاعرحروفی،چاپ دوم ،آلمان،1999،صص47-67 http://mirfetros.com/fa/?p=211 16- La Passion de Hallaj, Martyr Mystique de l’Islam, par Louis Massignon, Gallimard, Paris, 1975. 17 ـ قوس زندگى منصور حلاج، لوئى ماسينيون، ترجمهء عبدالغفور روان فرهادى، تهران، ١٣٥٥؛مصائب حلاج، ترجمهء سيد ضياءالدين دهشيرى، ج١، تهران، ١٣٦٢. 21- Roger Arnaldez: Hallaj ou la religion de la Croix, Paris, 1964 ; Jesus dans la pensee musulmane, Paris, 1988, pp. 227 – 239. 22 ـ Al-Hallaj, Cuzon Press, USA, 1995، ترجمه فارسى مجدالدين كيوانى، تهران، 1378. 23- B. Carra de Vaux: Les penseurs de lIslam, vol 4, Paris, 1923, pp. 207-217. Gazali, Paris, 1920, p. 199. 24- The Idea of Personality in sufism,PP 26- 37. 25- Al-Halladsch, Martyrer der Gottesliebe, Köln, 1979, Le soufisme ou Les dimensions Mystiques de lIslam, traduit: Albert Van Hoa, Paris, 1996, PP 85 – 106 26- Gunaid und Hallag’s Iblis, XXII, Deutscher Orientalistentag, Vom 21, bis 25, Tubingen, Marz, 1938. 27- Hallaj ou la religion de la croix, p. 115. 28 ـ در بارهء دنياگريزى و دورى از خلق درباورعرفا نگاه كنيد به: تذكرة الاولياء، صص ١٢٩، ١٣٠-١٣٢، ١٣٥، ٥٠٥، ٥٦٥ و ٥٨٠. 33-اذکائی،پرویز،خاستگاه ایرانی کلمهء«انالحق»(تفسیری برانالحق حلّاج):خردجاویدان(جشن نامهء استادسیدجلال الدین آشتیانی)بکوشش حسن سیدعرب وعلی اصغرمحمدخانی،تهران،1378،صص59-105؛ 36-دربارهءبايزيد بسطامى نگاه كنيد به: تذكرة الاولياء، صص ١٣٣ و ١٦٥-١٦٦. Nicholson,R. A.:«An Early Arabic Version of the Miʿrāj of Abū Yazīd al-Bisṭāmī,»Islamica 2, 1926, pp. 402-15. :Gerhard ,Bowering Encyclopaedia Iranica,«Bestàmi,Bàyazid»,Vol. IV, Fasc. 2, pp. 183-186 ؛زرین کوب،عبدالحسین،جستجودرتصوف ایران،صص35-46؛شفیعی کدکنی،محمدرضا،دفترروشنائی،تهران،1384،صص17-100 37-نگاه کنیدبه دوکتاب درخشان جوئل کرمر:احیای فرهنگی درعهدآل بویه(انسان گرائی درعصررنسانس اسلامی)ترجمهء محمدسعیدحنائی کاشانی،تهران،1375؛فلسفه درعصررنسانس اسلامی(ابوسلیمان سجستانی ومجلس او)،ترجمهء محمدسعیدحنائی کاشانی،تهران،1379 38 ـ نگاه كنيد به فصل: زنادقه و متفكران مادى. 39-به روایت هُجويرى وعطّار:«پندارند كه حسين بن منصور (حلاج) ، حسن بن منصور حلاج است، آن ملحد بغدادى كه استاد محمد زكريا (رازى) بود و رفيقِ ابوسعيد قرمطى»،کشف المحجوب،ص 191 ؛تذکره الاولیاء،ص584 . 40-اذکائی،پیشین،صص73و80 41 ـ نگاه كنيد به: تجارب الامم، ج ١، ص ٨٢. 43 ـ تجارب الامم، ج ١، ص ٨١. 49 ـ تذكرة الاولياء، ص ٥٨٣. |