Print This Post Print This Post
تازه‌ها


استقلال بحرین به زاهدی تحمیل شد،فریدون مجلسی

گفت‌وگو با فریدون مجلسی

مهرشاد ایمانی: ساخت فیلم مستند «آخرین دیپلمات»، ساخته امیر تاجیک باعث شد تا دوباره نام اردشیر زاهدی به میان آید؛ شخصیتی که در دوران وزارتش در دولت امیرعباس هویدا در بزنگاه‌های مهم دیپلماتیک نقش مهمی داشته است؛ از جمله آن بزنگاه‌ها جدایی بحرین از ایران و پس‌گیری جزایر تنب‌ بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی است؛ به‌نحوی‌که بعد از گذشت سال‌ها از این دو رویداد هنوز برخی او را برای جدایی بحرین مذمت و برخی هم برای جزایر سه‌گانه ستایش می‌کنند. فریدون زندفر، دیپلمات پیشین، درباره تاریخچه بحرین و چگونگی جداشدنش از ایران چند سال پیش در گفت‌وگویی با «شرق» گفته بود: «از سال ۱۷۸۳ عرب‌های عتوبی بر بحرین مسلط شدند. اعراب عتوبی سه شاخه بودند که یکی از آنها آل‌خلیفه است. آل‌خلیفه پاسگاه منامه را تسخیر کرد و شیخ نصر، والی بوشهر که بر بحرین هم حکومت می‌کرد، از شیخ احمد شکست خورد و این خاندان بر بحرین مسلط شدند. پس از تسلط آل‌خلیفه، ما دیگر اعمال حاکمیت چندانی بر بحرین نداشتیم. شاه می‌دید که سخن از مالکیت بر بحرین تنها امری ظاهری است. نکته دیگر خروج انگلیسی‌ها بود. انگیزه شاه در حل مسئله بحرین و جزایر این بود که اختلافات ارضی با انگلیسی‌ها حل شود تا بتواند جا پای انگلیسی‌ها بگذارد و به قدرت بر‌تر در منطقه تبدیل شود». جدایی بحرین از ایران در حالی در 22 مرداد سال 50 اتفاق افتاد که چند روز بعد؛ یعنی در 25 آذر با پذیرش عضویت بحرین در سازمان ملل متحد، این منطقه، به‌عنوان صدوبیست‌ونهمین کشور عضو سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته‌ شد. چندی بعد از آن نیز ایران توانست جزایر سه‌گانه خلیج‌فارس را پس بگیرد. برای بررسی بیشتر این موضوع و ارزیابی نقش اردشیر زاهدی در آن با فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین ایران و پژوهشگر تاریخی به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

‌ریشه حق مالکیت ایران بر بحرین در چیست و چقدر به واقعیت نزدیک است؟

بحرین در گذشته یک پایگاه دریایی بوده است که ایرانیانی در آن زندگی می‌کرده‌اند. بعدها و در زمان صفویان ادعایی مبنی‌بر منضم‌شدن بحرین به ایران مطرح شد که استدلال صفویان هم این بود که چون مردم ساکن در بحرین شیعه‌اند، این منطقه باید به ایران بپیوندد. جالب است بدانید که در آن زمان به مناطق ساحلی عربستان هم بحرین می‌گفتند و مردم آن مناطق هم پیرو مذهب تشیع بودند. ساکنان بحرین هم به پیوستن به ایران مایل بودند، زیرا در وهله نخست بخشی از آنها اصالتا ایرانی بودند و در وهله دوم لهجه‌ای آمیخته از فارسی و عربی داشتند و از حیث زبانی هم ریشه‌هایی با مردم ایران داشتند. به تدریج با افول حکومت صفویان از نفوذ ایران در این منطقه کاسته شد.

‌در زمان محمدرضا ‌پهلوی چه اتفاقی رخ داد که بحرین از ایران جدا شد؟

در 200 سال گذشته بارها حکومت‌های مختلف در ایران ادعای مالکیت بر بحرین را مطرح کرده و مترصد آن بوده‌اند که طرح مالکیت بحرین افکار عمومی را پشت خود بسیج کنند. در زمان محمدرضا هم این وضعیت پیش آمد. درست است که محمدرضا از لحاظ سیاسی توانست بر مصدق پیروز شود و او را برکنار کند، اما از لحاظ مقبولیت و مشروعیت نزد افکار عمومی دچار خطر شده بود و برای بازگرداندن این مقبولیت باز هم تبلیغات بحرین را آغاز و آن را به‌عنوان استان چهاردهم ایران نام‌گذاری کرد و حتی استانداری برای بحرین تعیین کرد و دفتری هم در وزارت کشور به استاندار بحرین داد تا اوقات بی‌کاری خود را در آنجا بگذراند. محمدرضا ‌پهلوی تصور می‌کرد با این کار می‌تواند با تقویت احساسات ناسیونالیستی مردم حمایت ایشان را جلب کند. مورخان وطن‌پرستی مانند فریدون آدمیت و فریدون زندفر تحقیقات بسیار خوبی بر این موضوع کرده‌اند. با گذشت زمان، محمدرضاشاه دریافت که توسعه ایران در گرو توسعه روابط بین‌المللی است؛ ازاین‌رو خواهان حضور گسترده ایران در مجامع بین‌المللی شد؛ از سوی دیگر کشورهای عربی منطقه از ایران انتظار داشتند تا در موضوع فلسطین همراهشان باشد، در صورتی‌ که سیاست ایران همسو با کشورهای عربی نبود. شاه دریافت که با ادامه چنین وضعیتی جهان عرب را از دست خواهد داد. به همه این دلایل شاه ترجیح داد از ادعا نسبت به بحرین صرف‌نظر کند تا سطح مناقشه منطقه‌ای بالا نرود. دیگر آنکه عرصه بین‌المللی نمی‌پذیرفت سرزمینی که در طول تاریخ دچار تغییر هویتی شده است، به تملک ایران درآید و در آن زمان نوعی توسعه‌طلبی ایران قلمداد می‌شد. از تمام اینها مهم‌تر در آن مقطع انگلستان اکثر جزایر منطقه را تصرف کرده بود که از جمله این جزایر تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی بود. ایران نگران آن بود که ادامه ادعای مالکیت بحرین حقانیت ایران بر جزایر سه‌گانه را تحت‌الشعاع قرار دهد. حال اینکه وقتی توافق بحرین صورت گرفت، همه نیروها علیه محمدرضاشاه بسیج شدند، بحث دیگری است.

‌موضع اردشیر زاهدی در این موضوع چه بود؟

اتفاقا زاهدی دارای ریشه‌های ناسیونالیستی بود. پدر او؛ یعنی فضل‌الله زاهدی مقدمات روی‌کارآمدن جبهه ملی را فراهم کرد و در زمانی که رئیس‌ شهربانی بود، جلوی هرگونه دست‌کاری در انتخابات را گرفت و همین امر باعث شد که نمایندگان ملی، از جمله دکتر مصدق به مجلس راه یابند. فضل‌الله زاهدی کسی بود که به خوزستان رفت و با پایان‌دادن به ماجرای خزعل، مانع جدایی خوزستان از ایران شد. اردشیر زاهدی هم در چنین محیطی دارای احساسات و اندیشه‌های ناسیونالیستی بود و اصلا مایل نبود که لایحه بحرین را به مجلس ببرد و درباره بحرین با شاه اختلاف داشت. درواقع لایحه بحرین به زاهدی تحمیل شد وگرنه او موافق نبود.

‌آیا زاهدی در پس‌گیری جزایر سه‌گانه نقش داشت؟

زاهدی تنها فردی نبود که در پس‌گیری جزایر سه‌گانه تلاش کرد. به همراه او تیمی بود که همراهی‌اش می‌کرد. مهم‌ترین فردی که این موضوع را پیگیری می‌کرد خود شاه بود؛ علاوه‌بر او، امیرخسرو افشار، سفیر ایران در لندن، یک طرف ماجرا بود و یک طرف هم مرحوم ابراهیم تیموری بود؛ اداره اول سیاسی وزارت امور خارجه هم نقش مهمی در این امر داشت. توافقی که با شیوخ مدعی عرب هم صورت گرفت، در پس‌گیری جزایر بسیار مهم است و همین توافق باعث شده که امروز مانع ادعای امارات شود. در این خصوص توسط ابراهیم تیموری چندهزار صفحه جمع شده است که در تلاشیم آنها را به وزارت امور خارجه برسانیم.

 نقش زاهدی در موضوع اروند رود چه بود؟

در سال 1935 قراردادی بین ایران و عراق منعقد شده بود. ساحل خاکی ایران در مرز اروند‌رود قرار داشت. ایران ادعا می‌کرد این مرز خواست انگلستان بوده است و آن را برخلاف تحولات کلی اوضاع و احوال جهانی قلمداد می‌کرد. در این موضوع خلعتبری سهم بسیار عمده‌ای داشت. زاهدی هم در مقدمات آن حضور داشت، اما در سال 1975 دیگر وزیر امور خارجه نبود و امضای آن را باید به حساب دوران خلعتبری دانست. در تحقق موافقت‌نامه اروند‌رود که حدود کشتی‌رانی ایران را مشخص کرد، دکتر حسین شهید‌زاده هم سهم عمده‌ای داشت.‌

منبع:روزنامه شرق/ سه شنبه  3 دی 1398

 

 

فرستادن این مطلب برای دیگران