Print This Post Print This Post
داخلی (کتابها)


پیشگفتار

* در کشاکش همهء هجوم ها و حملات اقوام مختلف به ایران، خودآگاهی ملّی ایرانیان و خصوصاً زبان فارسی، در سنگر شعر توانست به حیات و هستی خویش ادامه دهد.    

*در درون شعر فارسی،تاریخ اجتماعی ایران نفس می کشد. 

                                                    * * *

علم، ادبيات، شعر و هنر پديده هائی هستند حاصل شهر و شهرنشينی، لذا هرگاه و هر کجا که مناسبات شهرنشينی رونق يافت ما شاهد رواج علم و رونق ادبيات و هنر بوده ايم.
تاريخ اجتماعی ايران بعد از اسلام در يک روند هزاروچهارصد ساله – غالباً – تاريخِ گسست و انقطاع بوده چرا که بخاطر موقعيـّت جغرافيائی و شرايط سياسی ايران، ميهن ما – بعنوان يک چهار راه حوادث، بارها مورد هجوم قبايل و عشاير بيابانگرد بوده است، اقوام و قبايلی که بقول بيهقی:
بيـابان، ايشان را پدر و مادر است، چنان کـه ما را شهرها… [١]
با اينحال، تاريخ اجتماعی ايران نشان می دهد که با استقرار ثُبات نسبی، امنيـّت اجتماعی و رونق شهرنشينی، علم و ادبيات و شعر و هنر نيز در ايران رشد و رونق يافته اند.

از آن هنگام که زادان فرّخ بسال ٧٠ / ٦٩٠ خطاب به صالح بن عبدالرحمن(کاتب حجـّاج بن يوسف) خروشيد که خدايت ريشه از جهان برکناد که ريشهء پارسی برکَندی [٢] ، تا آن هنگام که يعقوب ليث صفّار بسال ٢٥٤/٨٦٨ خطاب به شاعران تازی گوی گفت: شعری که من اندر نيابم چرا  بايد گفت؟ [٣] . از آن هنگام که بر اثر هجوم قبايل تُرک زبان غزنوی، سلجوقی و حکومت ٤٠٠ سالهء آنان، يکپارچگی قومی و حسّ ملی ايرانيان دچار انحطاط شد و با عَرَب زدگی سلاطين و درباريان و کاتبان، نثر فارسی رو به زوال نهاد آنچنانکه در قرون ششم تا هشتم هجری (دوازدهم تا چهاردهم ميلادی) ٨٠ درصد لغات و واژگان نثر فارسی، لغات و کلمات عربی گرديد، [٤] تا آن هنگام که با تُرکتازی ايلات قزلباش و شيعه سازی سلاطين صفوی در قرن ١٠/١٦ زبان فارسی دچار هجوم دوگانهء ترکی- عربی شد و … در کشاکش همهء اين قرن ها، خودآگاهی ملی ايرانيان و خصوصاً زبان فارسی در سنگر شعر توانست به حيات و هستی خويش ادامه دهد. به عبارت ديگر: در دوره هائى که ز منجنيق فلک، سنگ فتنه می باريد، زبان فارسی و خودآگاهی ملی ايرانيان جز شعر، سرپناهی نداشت و به همين خاطر، فرهنگ ايران، بيشتر در شعر، خود را نشان داده است.
با توجه به ممنوعيـّت صورتگری (نقـّاشی)، پيکرتراشی، موسيقی و فلسفه در اسلام، شعر فارسی توانسته است هم بارِ فلسفهء ايران را بر دوش کشد و هم بارِ اساطيری، تاريخی، سياسی، هنری و عرفانی فرهنگ ايران را، هم از اين رو است که می توان گفت: تاريخ و فرهنگ ايران توسط شعرش از گذشته به آينده تداوم يافته است. پس بی معنا نيست اگر بگوييم فرهنگ ايران، يعنی شعرش …. [٥]
بنابراين: طبيعی است که در تمامت اين دوره های آشوب و آشفتگی، پرداختن به شعر و زبان فارسی، معنائی سياسی و ملی نيز داشته باشد [٦] و نيز شگفت نيست که در دشوارترين لحظات تاريخی (يعنی از عصر ترکان غزنوی و سلجوقی تا عهد ترکان صفوی و ترکمانان قاجار) شاهنامهء فردوسی سنگر و سايه بانِ زبان، تاريخ و هويـّت ملی ما گرديد. آنهمه شاهنامه ها نشانهء هوشياری تاريخی و همـّت بلند نياکان ما در ثبت و ضبط خاطره های قومی جهت حفظ و تداوم حافظهء تاريخی ملت ما بوده است چرا که: قوم بی خاطره، فاقد هويـّت تاريخی است.

شعر در ايران به عنوان وجدان بيدار ملی و فرهنگی ما عمل کرده و به همين جهت، سند ارزشمندی است که بر اساس آن می توان حيات فرهنگی و هستی فلسفی، اخلاقی و انسانی ملت ما را بازشناخت. به عبارت ديگر:در درون شعر فارسی، تاريخ ايران نَفَس می کشد، هم از اين روست که شعر فارسی می تواند يکی از منابع مهم در شناخت تاريخ اجتماعی ايران بشمار آيد. اينکه گفته اند: آنجا که تاريخ نويسان، باز می مانند، شاعران آغاز می کنند شايد بيانگر اهميـّت شعر و شاعران در ضبط حوادث تاريخی است.

با چنين چشم اندازی می توان گفت که شعر، رابطهء تنگاتنگی با تاريخ دارد، با اين تفاوت که تاريخ، رويدادها و حوادث را بيان می کند، امـّا شعر، حالات، روحيات و عواطف انسان ها را. هر قدر که تاريخ دارای خصلتی باز، صريح، جزئی و روشن است. شعر– امـّا- دارای خصلتی عام، کلّی، تصويری، ايجازی و ايهامی می باشد.

شعر فارسی تاکنون بيشتر از ديدگاه هنری و زيباشناختی مورد توجه بوده و به محتوای تاريخی و اجتماعی آن، توجهء شايسته ای نشده است. کتاب حاضر چشم اندازی است از گذشتهء تاريخی ما در منظر شعر فارسی: ديروز ی که چه بسا بی شباهت به امروز ما نيست.

محور يا محورهای مشترک فصل های سه گانهء اين کتاب، طرحی از تلاش های سه تن از شاعران برجسته در جدال با جبـّاريـّت سياسی و مذهبی حاکم بر جامعه است. عاقبت يا عقوبت اين تلاش ها، گاه، حسرت و حيرانی، و زمانی، رنج و شکنج و تنهائی و تبعيد بوده است، با اينهمه، اين تلاش ها – بطور کُلی – در نگاهداشت زبان فارسی، ابراز حـس ملّی و خصوصاً تبليغ مدارا، ترويج نوعی ادبيات عرفی (غير شرعی) و ايجاد تجدّد هنری و ادبی در عصر صفوی، و از اين راه، در شعر دوران مشروطيت و پيدائی شعر نيمائی تأثير داشته اند.

اين کتاب نگاهی است به شعرها و انديشه های سه شاعر برجسته در سه دورهء مهم تاريخ ايران:
– انوری ابيوردی
– ناصرخسرو قباديانی
– صائب تبريزی

در اين باره، استادان گرانقدری سخن گفته اند و اگر نوآوری يا بداعتی در تحقيق حاضر بتوان يافت هم به يـُمن سخنِ آن بزرگواران است چرا که بقول صائب:

همـّت پيــران، دليل ما است هر جا می رويم
قـوّت پــرواز چـون تيــر از کمان داريم ما

مقالهء بر سمرقند … پيشتر در مجلهء ايران شناسی (چاپ آمريکا) و سپس در کتاب ياد پاينده منتشر شده [٧] و اينک با آخرين اصلاحات و اضافات نشر می يابد.

از خانم آليس آواکميان (که در تايپ و تنظيم اين کتاب همـّت کرده اند) و نيز از دوستان عزيزم: دکتر مینا راد، هایده رزقی، بانو مهين آزادفر و آقايان منوچهر فرهنگی و فريدون فلفلی و سيفی شرقی مهربان (با اهداء دو نسخهء ارزشمند از ديوان صائب تبريزی)، داريوش کارگر، نیما کیان،مجید زُهری و عباس احمدی(مزدک کاسپین)سپاسگزارم. لطف شان مزيد و مهرشان مستدام باد!

                                                         على ميرفطروس  

پانویس ها:

1- تاريخ بيهقی، ص ٧٦٥
۲- الفهرست، ابن نديم، ص ٣٨٨
۳- تاريخ سيستان، ص۲۰۹
۴- سبک شناسی، محمد تقی بهار، ج ١، ص ١٩
۵- طلا در مس، رضا براهنی، ص ١٩٠، ديدگاه ها، علی ميرفطروس، صص ٤٣ و ١١١ و ١١٢
۶- نگاه کنيد به: هويت ايرانی و زبان فارسی، شاهرخ مسکوب، صص ٣٣-٣٩
۷- ايران شناسی، سال دوازدهم، شماره ء ١، بهار ١٣٧٩، صص ١١٨-١٣١؛ ياد پاينده (يادنامهء محمود پاينده لنگرودی) بکوشش رضا رضازاده لنگرودی، نشر سالی، تهران، ١٣٨٠، صص ٦٥٧-٦٧٧

فرستادن این مطلب برای دیگران