Print This Post Print This Post
تازه‌ها


تجدّدِ میرزاحسین‌خانی،فریدون مجلسی

میرزا حسین‌خان سپهسالار  و  تجدّد

 

 

محمد شفیعی‌مقدم:میرزا حسین‌خان سپهسالار را که با لقب مشیرالدوله نیز شناخته می‌شود، باید یکی از معمار‌های اصلی تجدد ایرانی بنامیم. او که از کارگزاران با دانش و نوگرای عصر ناصرالدین شاه محسوب می‌شود، کوشش فراوانی برای تغییر شیوه حکمرانی سنتی و استقرار نظم و قانون در ایران داشت. سپهسالار به‌عنوان رهبری عمل‌گرا با اقداماتی نظیر وضع شیوه‌نامه‌های قانونی و تأسیس نهادهای نوین از‌جمله مجلس تنظیمات حسنه و دارالشورای کبری و مدرسه عالی علوم سیاسی کوشید قدم مؤثری برای نجات ایران از چنگال استبداد عصر قجری بردارد. در گفت‌وگو با فریدون مجلسی، نویسنده و محقق ایرانی، به ارزیابی کارنامه تجددخواهی او پرداخته‌ایم.

 شاخصه‌های اندیشه تجددخواهانه میرزا حسین‌خان سپهسالار چه بود؟

میرزا حسین‌خان سپهسالار یکی از کسانی بود که در آن زمان با دنیای جدید آشنا شده بود و از‌آنجایی‌که در بالاترین مقام‌های دولتی قرار گرفته بود، سعی می‌کرد به‌تدریج ایران را به سوی مدنیتی که در شأن تاریخ این سرزمین و در حد اوضاعی که در جهان بود، برساند. اتفاقا اهمیت کار سپهسالار در این بود که در کنار ننشسته بود که ایراد بگیرد. خودش در متن و در رأس کار بود و می‌توانست کارهایی را به‌تدریج به شاه قاجار بقبولاند و او را متقاعد کند تا افراد معدودی  که درس‌آموخته علوم جدید بودند و تخصص و تبحری داشتند، برای اداره امور مملکت وارد بازی شوند. به‌همین‌دلیل سپهسالار نقش بسیار مؤثری در توسعه و تجدد ایرانی داشت و یکی از شناخته‌شده‌ترین رجال تجددخواه دوره قاجار محسوب می‌شود. حتی می‌توان گفت وقتی خانه‌اش تبدیل به ساختمان مجلس مشروطه شد، این مسئله به صورت نمادین نشان‌دهنده اهمیت کاری بود که سپهسالار برای توسعه و ترقی ایران انجام داد.

 تحصیل در اروپا و مأموریت‌های سیاسی در بمبئی و تفلیس و به‌ویژه استانبول چه تأثیری بر ذهنیت مشیرالدوله از مدرنیته داشت؟

مشیرالدوله اصولا در یک خاندان فرهنگی بار آمده بود. تجربه مأموریت‌های دیپلماتیک و آموخته‌هایش او را متوجه نواقصی کرد که ایران دوره قجر از آن رنج می‌برد. او می‌دید که برای مثال نظام آموزش در ایران تا چه حد بی‌سامان و غیر‌ سازمان‌یافته است. اینکه فردی مدتی نزد کسی فلان کتاب را خوانده باشد و بعد فلان مطلب را نزد شخص دیگری بیاموزد، اینها روش‌هایی سنتی بود که کل نظام آموزش ما را شکل می‌داد. مشیرالدوله به نکته مهمی پی برده بود. او دریافته بود که تصور ایرانیان که فکر می‌کردند عقب‌افتادگی ما در علوم جدید محدود به شناخت علومی مانند طب و مهندسی و نظام است، تصوری ناقص و ناکافی است. البته این آگاهی ناقص از زمان عباس‌میرزا آغاز شده بود که بعدها به تأسیس دارالفنون منجر شد. مدرسه دارالفنون درواقع حاصل همان شناختی بود که ایرانیان از ضرورت آموختن علوم پیدا کرده بودند. بنا بر چنین فهمی ایرانیان تجددخواه تصور می‌کردند اگر چنین علومی را بیاموزند، هم سلامت‌شان را با پزشکی جدید یافته‌اند، هم با علم مهندسی می‌توانند کشور را بسازند و هم با دانش نظامی می‌توانند سازوکار‌های دفاعی کارآمدتری داشته باشند؛ اما این مشیرالدوله بود که در مأموریت‌های سیاسی‌اش در غرب دریافت که دیپلمات‌ها و کارگزاران سیاسی و حقوقی از دانش طبقه‌بندی‌شده و نظام‌مند دیگری برخوردارند و مأموران ما که باید با آنها در تماس باشند، در این زمینه کاملا در موضع ضعف قرار دارند. برای همین ابتدا فرزندان خودش را برای تحصیل به روسیه و فرانسه فرستاد و سپس مدرسه عالی علوم سیاسی را در ایران با کمک استادان فرانسوی پایه‌گذاری کرد و به‌تدریج استادان دانشمند ایرانی را هم در کنار آنها قرار داد. بعدها هم که فرزندانش به ایران بازگشتند، آنها را هم در همین مدرسه به مسئولیت گمارد. به‌این‌ترتیب با دید آگاهانه‌ای دست به اقتباس علوم از غرب زد و این اقتباسی بود که هنوز هم آنچه ما در سازمان علمی کشورمان داریم، یادگار قدم بزرگ و مهمی است که او برداشت.

 میرزا حسین‌خان مشیرالدوله زمانی که به خواست ناصرالدین‌شاه به ایران بر‌می‌گردد به سرعت در سمت وزارت و سپس فرماندهی قشون قرار می‌گیرد و یک‌ماه‌و نیم بعد به صدارت می‌رسد. او در این سمت‌ها برای تحقق نیاتش چه اقداماتی انجام داد؟ 

ما همیشه به ناصرالدین‌ شاه به واسطه منش مستبد و خشنی که گاه از خود بروز می‌داد، حمله می‌کنیم؛ اما باید آن مواردی را که قابل دفاع هست، هم یادآور شد. ناصرالدین شاه که در کنار امیرکبیر پرورش یافته بود، به دقت به نقاط ضعف علمی جامعه ایران واقف بود. باید به یاد داشته باشیم دارالفنون در زمان امیرکبیر افتتاح نشد. اگر چنانچه قرار بود پس از امیرکبیر همه اقداماتی را که برای تأسیس دارالفنون انجام شده بود، کنار بگذارند، اصلا دارالفنونی به وجود نمی‌آمد. این اراده شخص ناصرالدین شاه بود که باعث شد دنباله کار دارالفنون پی گرفته شود. درواقع این مدرسه که به‌نوعی مشروطیت ایران از درون آن موج گرفت و به بار نشست، به خواست ناصرالدین شاه افتتاح شد. ناصرالدین شاه در سفرهای متعددش به خارج از پیشرفت‌های آنها آگاهی‌هایی پیدا کرده بود. البته شاید این آگاهی چندان عمیق نبود که ریشه اصلی را در جنبه‌های علمی غرب جست‌وجو کند؛ اما به‌هر‌حال شاه قاجاری خواهان این توسعه بود؛ ولی نگرانی او از این بود که با دادن آگاهی به مردم بلافاصله تقاضای آزادی و عدالت مطرح می‌شود و این درست نقطه مقابل مشی استبداد سلطنتی بود. درواقع ناصرالدین شاه خود را میان یک تضاد در نوسان می‌دید. او از یک طرف خواهان این بود که پادشاه کشوری باشد؛ مانند کشورهای پیشرفته‌ای که در فرنگ می‌دید. از طرف دیگر هم می‌خواست سران و بزرگان کشور از قبیل وزرا و نظامیان و کسانی که اداره امور واقعی کشور را در دست داشتند همچنان مطیع و گوش‌به‌فرمان خود نگه دارد. میرزا حسین‌خان سپهسالار توانست با ظرافت در این تضادی که ناصرالدین شاه به آن دچار بود، نفوذ کند. او توانست زمینه‌هایی را آماده کند که پس از ناصرالدین شاه به نتیجه برسد. البته در زمان خود ناصرالدین شاه نمی‌توانیم بگوییم توفیق چندانی داشت ولی زمینه‌هایی فراهم کرده بود که بعد از او منجر به توسعه فرهنگی ایران شد. البته توسعه فرهنگی محدودی که فقط در شهرهای بزرگ که کمتر از یک‌چهارم جمعیت کشور را شامل می‌شد، جلوه‌گر شد. آن زمان بیشتر مردم خارج از شهرها سکونت داشتند. شهرهای بزرگ منحصر بود به تهران، تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز، رشت و… ولی در همین محدوده زمینه‌های توسعه فرهنگی فراهم شد که 13 سال پس از مرگ ناصرالدین شاه جنبش مشروطه را رقم زد. آن هم مشروطه‌ای که خواهان قانون‌مداری در ایران بود. برخی این مسئله را با دموکراسی اشتباه می‌گیرند. دموکراسی در جامعه‌ای که 95 درصد مردمش بی‌سواد هستند و اکثرا در روستاهای دورافتاده اقامت دارند و از حکومت و حاکمان و افکار جدید شناختی ندارند، نمی‌توانست عملی شود. در هیچ جای دیگر دنیا هم نشده بود. اما همین ‌اندازه که این تفکر در ایران رواج پیدا کرد و قانون‌مداری را که قدم اول برای دموکراسی است برداشت و اینکه پیش از سایر کشورهای آسیایی در ایران این اقدام صورت گرفت افتخارآمیز است و این دین بزرگی است که سپهسالار بر گردن ما دارد.
خصوصیات این قانون‌مداری که شما می‌فرمایید و مشیرالدوله برای دست‌پیداکردن به آن و برای تغییر شیوه حکمرانی سنتی به تأسیس نهادهای نوین و صدور بخش‌نامه‌ها یا شیوه‌نامه‌های قانونی دست زد، چه بود؟

مهم‌ترین نکته خارج‌کردن عنان کشور از دست شاه بود و این مهم‌ترین رسالت مشروطیت بود که مالکیت جان و مال و همه‌چیز که در دست شاه بود، از او ستانده شد. درباره اینکه آن مجالس تا چه ‌اندازه واقعی بود مگر مجلس لردها که در تاریخ انگلیس آغازگر دموکراسی بود؛ از ابتدا یک مجلس منتخب دموکراتیک واقعی بود؟ ولی می‌بینیم به تدریج که جامعه فرهنگی و مدنی شکل می‌گرفت، همین مجالس تبدیل به مجالس دموکراتیک شدند. در زمان همان مجالس وقتی مجلس اول شورای ملی قوانینی را به تصویب می‌رساند، اداره امور کشور در صلاحیت ریش‌سفیدان و برگزیدگان مردم قرار گرفت. اینکه انتخاب و گزینش این افراد در جایی که 95 درصد مردم بی‌سواد هستند، چطور صورت می‌گیرد، در درجه دوم اهمیت قرار دارد. حتی پیش از تشکیل نهاد پارلمان ساختارهای اداری جدید شکل گرفته بود. مثلا تشکیل وزارتخانه‌ها از زمان فتحعلی شاه به تقلید از اروپا که دیدند در آنجا تقسیم کاری صورت گرفته و اداره مملکت پیچیده‌تر از آن است که یک نفر بر کرسی قدرت تکیه بزند و روزانه به همه امور رسیدگی کند، از آن زمان آغاز شد. ابتدا وزارت خارجه تأسیس شد بعد سازمان‌های دیگری مانند نهاد انتظامی. در واقع تقسیم کاری در دربار پدید آمده بود. همین تقسیم کار وقتی خواست تبدیل به سیستم مدرن شود، قانون‌مند شد و شکل مدرنیته به خودش گرفت و سال‌ها بعد بر اثر کودتای سوم اسفند وارد مرحله‌ای شد که ضمن داشتن گونه‌ای از الزام و اجبار و خشونت، قانون‌مداری و نظام کشوری را در قالب مدرن به صورت جدی‌تری درآورد و واقعا  مدرسه سیاسی مشیرالدوله که بعدها مدرسه حقوق و مدرسه تجارت هم به آن اضافه شد، به همراه دارالفنون نطفه اساسی شکل‌گیری نظام دانشگاهی  ایران را شکل داد.

  تحلیل شما درباره گونه‌شناسی مخالفان سپهسالار چیست؟ چه کسانی مخالف برنامه اصلاحی سپهسالار بودند و علت این مخالفت‌ها چه بود؟

دو گروه مخالف بودند؛ یک گروه با افکار جدید نهضت‌هایی که انگیزه انقلابی و سوسیالیستی  داشتند و در روسیه در حال پیشرفت بودند و در ایران هم نفوذ کرده بودند و مدیرانی که منتقد سیاسی و شکلی حکومت بوده و مایل بودند با سرعت بیشتری به خواسته‌های دموکراتیک برسند با آن موج انقلابی همراه شده بودند. بدون آنکه جامعه باسوادی با زمینه و قابلیت عمل در یک نظام دموکراتیک را داشته باشد.

گروه دیگر سنتی‌هایی بودند که نگران این بودند مبادا با این مدرنیسم اصول سنتی در قالب مذهبی و… مورد چالش قرار بگیرد. در این گروه کسانی مثل سیدمحمد طباطبایی با آنکه پدربزرگش سیدمحمد مجاهد یک تجربه تلخ در جنگ ایران و روس داشت، به اصلاح‌طلبان گرویده و حتی در جایگاه رهبری نشسته بود و به تضعیف گروه دوم یعنی سنت‌گرایان کمک کرد که همین عاملی مهم در پیروزی نهضت مشروطه بود

 درباره قرارداد رویتر یا کلا سیاست خارجی مشیرالدوله مثلا بحث‌هایی که در حوزه تمامیت ارضی مطرح می‌شود، فکر نمی‌کنید اینها به اصلاحات مشیرالدوله ضربه زد و باعث شد برنامه اصلاحی‌اش  زمین‌گیر شود؟

من چنین تصوری ندارم. در آن مقطع آگاهی عمومی کمتر از این بود و نیازها و ضرورت‌ها بیشتر از آن بود که مانع از چنین امتیازهایی شود. البته مسئولیت اصلی امتیازدادن‌ها و درآمدهای حاصل از امتیازها هم بیشتر متوجه شخص شاه بود. ضمنا قرارداد بارون جولیوس دو رویتر به جز بخشی که بعدها مقدمه امضای قرارداد نفت دارسی شد، به جایی نرسید که بخواهد مورد ایراد باشد. اما سنت‌گرایان ایرانی که در استقلال‌طلبی بسیار افراط می‌کردند، نگران این بودند مبادا با این قرارداد که بسیاری از امور مهم کشور را در اختیار رویتر قرار می‌داد، استقلال کشور تضعیف شود که عملا این به نتیجه نرسید و آن قرارداد نفت هم که با شرکت نفت منعقد شد که تازه در سال 1913 با افتتاح پالایشگاه نفت آبادان بود، جدی شد و می‌بینید 40 سال بعد ایرانیان که ناراضی بودند از شرایطی که احساس می‌کردند مبلغ ناچیزی نصیب ایران می‌شود، نفت را ملی کردند و قرارداد دارسی هم در قالب شرکت ملی نفت ایران به پیمانکار کنسرسیوم واگذار شد که بعدها آن هم به‌تدریج آزاد شد و در یک قالب رایج بین‌المللی قرار گرفت و تابع شرایطی شد که سایر کشورها هم به این روش آن را دنبال کرده‌اند. من قرارداد رویتر را نقطه تاریکی در زندگی مشیرالدوله نمی‌دانم.

 در بحث تجدد آمرانه تا چه حد امثال مشیرالدوله توانستند موفق عمل کنند و دستاوردش برای امروز ما و نسبتی که با شرایط امروز ما دارد، به چه صورتی است؟ 

تجدد مشیرالدوله را نمی‌شود خیلی آمرانه تلقی کرد زیرا اصلاحات خودش را با گشایش باب فرهنگی آغاز کرد. باب فرهنگی هم ‌زمان می‌برد تا در جامعه تکامل پیدا کند و بیشتر می‌شود تجدد آمره را به دوره رضاشاه نسبت داد که  شتاب او باعث شد این تجدد در ظواهر جلوه‌گر شود و تأثیراتی هم بگذارد. اما تأثیر اصلی‌ای که برنامه مشیرالدوله گذاشت، در حد همان توسعه فرهنگی و نظام آموزشی و دانشگاهی بود که نسبت به جامعه محدود بود و بلافاصله بعد از رفتن او بسیاری از تلاش‌های او برای مدرنیزاسیون آمرانه رنگ باخت. اینکه امروز بیش از 95 درصد مردم ما با‌سواد و بیش از 80 درصد مردم ما شهرنشین هستند و اعم از اینکه شهرنشین یا غیرشهرنشین باشند، درباره سیستم‌ها و شبکه‌های اینترنتی و کسب آگاهی‌های رسانه‌ای رشدی چشمگیر داریم که خود به خود رخ نمی‌دهد. این روند طولانی توسعه فرهنگی را طی کرده که امروز زمینه را برای مهم‌ترین هدف آغازگران توسعه و تجدد یعنی دموکراسی آماده کرده است.

منبع:روزنامه شرق/ پنجشنبه 8 اسفند 1398/ صفحه اول

فرستادن این مطلب برای دیگران