سه کتاب تازه از انتشارات فروغ
کسوف،آرتور کستلر
ترجمۀ گلناز غبرائی
آرتور کستلر از نخستین روشنفکرانی بود که درسال1938 علیه استالینیسم به مبارزه پرداخت و این،در شرایطی بود که بسیاری از معروف ترین روشنفکران اروپا جنایات استالین را «توجیه» می کردند.شهامت و شجاعت کستلر باعث شده بود که او آماجِ تیرِ تهمت ها و توهین های منتقدانِ گُستاخ گردد.
کتاب ارتور کستلر روایتی است از تلاش برای آزادیِ عقل وُ اندیشه از اسارت یک ایدئولوژی تمامیّت خواه(استالینیسم) . کستلر که خودش تجربه ی زندان را دارد در مورد اینکه چطور در آن شرایط وحشتناک عقلش را از دست نداد میگوید جوهر کتابهایی را که خوانده بود در خود داشت. او بخشی از رمان «خانواده ی بودنبروک» اثر توماس مان را که در مورد مرگ است، نجات بخش میداند. کستلر پس از آزادی تجربهی زندگی و نجات شعورش را در آن لحظات برای توماس مان نوشت و مان را که بعد از سی و پنج سال همزمان با دریافت نامه ی کستلر دوباره همان بخش رمان را خوانده بود، حیرت زده کرد.
جالب آنکه وقتی یکدیگر را ملاقات کردند، کستلر به این نتیجه رسید که ادبیات میتواند نجات بخش و عامل تغییر جهان باشد، اما ادبیان کله پوک های دیوانهای هستند که ربط چندانی به نوشته هایشان ندارند. کستلر درباره ی مان می نویسد:«او با اینکه اومانیست است، اما حس همدردی ندارد . دوستی با انسان و علاقهی صادقانه به آنها که ضعیف ترند در او نیست.»
قدرت همدردی ، قدرت نجات بخشی که میتواند هر نوع ایدئولوژی را به زانو در آورد و موضوع اصلی کتاب کسوف همین همدردی ست که در نظامی توتالیتر به جای آنکه یک قابلیت باشد تبدیل به باری سنگین میشودو انسان را به نابودي مَي كشاند.
روباشف ، شخصیت اصلی کسوف نمیتواند فراموش کند. او تمام انسانهایی را که در طی زندگی حزبی اش به اشکال مختلف نابود کرده، به خاطر دارد. در ذهن او هنوز ریشارد ناامید و سرخورده بر پله های موزه ایستاده، لووی قوزی بر طنابی که او برگردنش انداخته تاب میخورد و هنوز بوی خواهرانه و سنگین آرلووا مشامش را پرکرده. روباشف نمیتواند از انسانیتی مجرد دفاع کند و انسانها را که به نام عشق به همین انسانیت در حال له شدن هستند، نبیند. او نمیتواند چشم به رنج دهقانی که نگذاشته به بچه هایش واکسن بزنند ولی در حسرت روستای قدیمی و گلهی گوسفندانش در کوهستان است، ببندد و به خود بگوید آیندهای درخشان در انتظار همه ی آنهایی ست که این دوره را پشت سر گذاشتهاند و کستلر آنجایی که قهرمان داستانش حضور ندارد از رنج واسیلی که زمانی در جبهه ی پارتیزان ها می جنگید و حالا از ترس دخترش و اینکه نکند اتاق کوچک سرایداری را هم از دست بدهد، درد میکشد.
من کستلر را آن طور که او مان را تجربه کرده، نمی شناسم. اما گمان نمیکنم آدمی که وقتی خبر قیام در مجارستان را میشنود ،ساعت سه ی نیمه شب چند آجر از اولین خانه ی نیمه تمام برمیدارد و میخواهد به کمک دوستی آنها را به پنجره ی کنسولگری مجارستان در لندن پرتاب کند، با حس همدردی بیگانه باشد.
سالها از انتشار اولین نسخه ی کسوف میگذرد و هنوز آنقدر زنده و تازه است که میشود گمان کرد کسی همین چند هفتۀ پیش آن را نوشته است.
کتاب مرتبط:
اسلام، آیینِ پیشاشهرنشینی
نویسنده: فاضل غیبی
در این کتاب فاضل غیبی به شرح خاستگاه جغرافیایی و نحوه زیست پدیدآورندگان اسلام میپردازد و تاثیر این خاستگاه و چگونگی زیست را در جهانبینی و رفتار اجتماعی و سیاسی گسترشدهندگان آیین نشان میدهد. نویسنده با نگاهی تیزبین و مبتنی بر اطلاعات و دادههایی وسیع و گوناگون تحلیل میکند اسلام چگونه توانست پهنه وسیعی از جهان را از روزگار پیدایش تا کنون به این نحو که امروزه نیز شاهدیم درنوردد…
از فاضل غیبی تا کنون کتابهای متعددی به فارسی منتشر شده است. کتاب ارزنده تاریخی تحلیلیِ “رگ تاک” در دوجلد نیز نوشته فاضل غیبی است که پیشتر توسط انتشارات خاوران با نام دلارام مشهوری منتشر شده بود.
روزگاری که گذشت
عبدالحسین صنعتیزاده کرمانی
ویرایش: مهدی گنجوی و مهرناز منصوری
کتاب «از روزگاری که گذشت» نخستین بار در سال 1346 منتشر شد. نویسنده کتاب عبدالحسین صنعتیزاده کرمانی متولد 1274 شمسی است. او بدلیل ناشنوایی پدرش علیاکبر صنعتیزاده نقش «دیلماج» را در گفتگوها و مراودات پدر با سران مشروطه از جمله میرزایحیی دولتآبادی بر عهده داشت، از اینرو بسیار زودتر از سنش، از پنج سالگی، داخل و وارد به مسائل مهم اجتماعی و سیاسی دوران زندگیش شد. بدلیل حضور در بین مشروطهخواهان و حلقههای مخفی آنان به کتابهای فراوانی از آثار مشروطه دست پیدا کرد. بعدها یکی از حلقههای واسط ادبیات مشروطه و مدرنیسم ادبی در ایران گردید. با بازخوانی خلاق ادبیات مشروطه بویژه آثار میرزا آقاخان، طالبف و آثاری چون «حاجی بابای اصفهانی» توانست زندگینامه چند نسل از همروزگارانش را در کتاب «روزگاری که گذشت» بازآفرینی کند.
پدر وی حاج علیاکبر صنعتیزاده کرمانی، بنیانگذار «پرورشگاه صنعتی» در کرمان بود که بیشاز سد سال پیش، سال 1295شمسی، با مراراتها و پیگیریهای ستودنی موفق به گشایش آن شد. «دارالایتام صنعتیزاده» نمونه برجستهای از انساندوستی و خیرخواهی است. در این پرورشگاه تا کنون هزاران کودک بیآینده و رنجور شهر کرمان و اطراف سرپرستی شدهاند، بسیاری از آنان در زمینههای علمی، فرهنگی و هنری جزو نامداران ایران گردیدهاند.
شرح زندگی و فعالیتهای پدر آزادیخواه و مشروطهطلب وی هفت فصل از سی و دوفصل کتاب 460 صفحهای را دربرگرفتهاست.
فرزندان عبدالحسین صنعتیزاده هم در فعالیتهای تجددخواهانه اجتماعی و همچنین نویسندگی و مترجمی صاحب ناماند: از جمله مهدخت صنعتیزاده مترجم، نویسنده و بنیانگذار انجمنهای فعال کودکان و زنان است. دیگری همایون صنعتیزاده نویسنده، مترجم و از کارآفرینان بنام و موسس بزرگترین و معتبرترین انتشاراتی ایران، انتشارات فرانکلین، بود. این دو و برادرشان فریدون حاصل ازدواج اول عبدالحسین صنعتیزاده با قمرتاج دولتآبادی، خواهر یحیی دولتآبادی، از زنان بنام بابیه میباشند….
به روایت شیرین صنعتی، دختر دیگر عبدالحسین صنعتیزاده، کتاب «روزگاری که گذشت» “حاصل از نوشتجات صنعتیزاده در تقویمهای خاطرات شخصیاش است که وی آنها را در سال های منتهی به ۱۳۴۶ به قصد این کتاب بر روی کاغذ منعکس کرده است.”
برای دریافت این کتاب ها به نشانی زیر تماس بگیرید:
Forough Publishing
Jahn Str. 24
50676 Koeln
Tel.:0049 221 92 35 707