آنکه تاریخ میداند و آنکه نمیداند،دکتر جواد طباطبایی
کمتر کشوری در جهان متمدن وجود دارد که کارگزاران بلندپایۀ آن به اندازۀ فرمانروایان ایران از تاریخ کشور خود بیگانه و از آن نفور باشند. البته، این تنها یکی از فضیلتهای ملّی ماست و انحصار به فرمانروایان نیز ندارد. در این کشور، دیواری کوتاهتر از تاریخ ایران وجود ندارد، اما آنچه در این مسابقۀ رمی جَمَرات به دیوار کوتاه ایران مغفول میماند این است که «در زمانهای که سنگ فتنه از آسمان بر سر این کشور و مردم آن میبارد»، آن ریزهسنگها به تختهسنگهایی تبدیل میشوند و بر سر همین کشور و مردم آن فرومیریزند. شیطانی که ما گمان میکنیم به سوی او سنگ پرتاب میکنیم اندکی بیشتر از ما تاریخ میداند و چون تاریخ میداند در بیشتر جبههها بر ما چیره میشود. اینکه امروزه، به گفتۀ مسئولان، اسرائیل در مرزهای کشور جولان میدهد، و اینکه تا محاصرۀ ایران کامل نشد کسی از مسئولان نفهمید که چه اتفاقی دارد میافتد، به معنای این است که استکبار جهانی تاریخ ایران را میداند و مسئولان ایرانی نمیدانند. من دو سال پیش در نوشتهای با عنوان «دولت، ملّت و حکومت قانون» هشدار داده بودم که محاصرۀ ایران در حال کامل شدن است، اما گوشها به گفتههای امام جمعههایی حساس بود که گمان میکردند جمهوری باکو «پارۀ تن اسلام» است و باید از آن دفاع کرد. کسی که اندکی از تاریخ و سیاست میدانست میتوانست بداند که دیری است تا گرگهای تورکستانیها دندان برای پاره کردن ایران تیز کردهاند و با سیاستِ «ان شاء اﷲ گربه استِ» فرمانروایان نمیتوان چنین بحرانی را مدیریت کرد. اینکه امروز آن گرگها در مرزهای ایران جا خوش کردهاند، و بعید است که اندک تهدیدهای توخالی مسئولانی که برخی از آنها درست نمیدانند چه میگویند اثری بر آنها بگذارد، جز این نیست که آنان رایزنانی دارند که تاریخ و سیاست میدانند، در حالیکه دپیلمات سابق و معاون وزارت امور خارجه و دبیر کنونی شورای «راهبردی»(کذا فی الاصل!) روابط خارجی، عراقچی، همان است که ضمن توصیه به همزیستی مسالمتآمیز به دو دولت ارمنستان و جمهوری باکو گفته بود که «از هر دو کشور شهروندانی در ایران زندگی میکنند»! این درجه از سیاست نفهمی را میتوان با مرتبهای از تاریخ و سیاست دانی مقایسه کرد که دولت اسرائیل و برخی از دولتهای غربی و حتیٰ شرقی پیوسته از آن برخوردار بودهاند. اینک دلیل اینکه در جای دیگری گفته بودم همه جا دانشگاه ملّی است، در ایران نه! در جای دیگری باید توضیح دهم که همین اصطلاح «راهبردی» را دانشگاهیانی که هیچ تصوری از استراتژی نداشتند ــ یعنی اهل ادب فرهنگستان نشین ــ به دولت و ملّت قالب کردهاند. گویا آقایان گمان میکردهاند که استراتژی علم راه بردن است که بدیهی است هیچ معنایی ندارد! در هیچ یک از زبانهایی که دارای سابقۀ فرهنگی هستند، حتی در عربی، که سخنگویان آن با «العقل العربی» خود اندکی بیشتر ما این چیزها را میفهمند، استراتژی را ترجمه نکردهاند آن هم این اندازه بیمعنا.
باری، اندکی بیشتر از بیست سال پیش، در ۱۹۹۹، یکی از برجستهترین اسلامشناسان زندۀ زمان، برنارد لویس انگلیسی، در یک سخنرانی در مرکز موشه دایان در دانشگاه تل آویو دربارۀ جایگاه ایران گفته بود : «در دوهزار سال گذشته هیچ کشورگشا، یا نیروی خارجی، نتوانسته است بر زبان و فرهنگ ایرانی اثرات بنیادی بگذارد، که این یکی از نشانههای فرهنگ برتر است و فرهنگ برتر همیشه بر فروتر چیرگی یافتهاست». آن مرحوم این را گفته بود که به مسئولان اسرائیلی و غربی بفهماند که اگر بخواهند ایران را بر سر جایش بنشانند باید آن را به ایرانستان تبدیل کنند. این همان برنامهای است که از سه دهه پیش در دستور کار نهادهای امنیتی و سیاست خارجی کشورهایی قرار گرفته است که از تبدیل ایران به ایرانستان سود میبرند که تورکستان بزرگ در رأس آن قرار دارد.
اینکه ایران نیز مانند همۀ کشورهای دیگر دشمنانی مانند برنارد لویس دارد امری طبیعی است، اما اینکه همان دشمنان سخنگویانی نیز در داخل نهادهای حکومتی یک کشور داشته باشد از خلافآمد عادتهای سیاست جهانی است. یک نمونۀ اخیر و عبرتانگیز از بازپخش سخنان بیگانگان در داخل بیانات سردار نقدی است که گفته است : «سلسلۀ پلید هخامنشی، که بزرگترین کشتارها و خیانتها را کرد، بعد از افول قدرت، کشور را دو دستی تقدیم یونان کرد. از سوی دیگر، ساسانیان هم بعد از افول قدرت کشور را به مغولها تقدیم کردند.» او این نکته را نیز افزوده است که «تاریخنویسان مزدور، که به سرویسهای جاسوسی وابسته هستند، تلاش میکنند تاریخ کشور ما را تحریف کنند. تاریخ هشت هزار سالۀ ما را به دو هزار و پانصد سال کاهش دادهاند.» بدیهی است که تاریخنویسان مزدور کاری بسیار بدی کردهاند، اما اگر تاریخ دو هزار پانصد ساله تاریخ خیانت و جنایت است چه ضرورتی دارد که تاریخ آن جنایتها و خیانتها را به هشت هزار سال برسانیم و بیشتر عِرض خود ببریم؟ یکی از دلایل اینکه در دو دهۀ گذشته کشور چنین فجیع در محاصرۀ تورکیـ عربی درآمده از تاریخندانی مسئولان است و اینکه به واقع اینان نمیدانند در کجا فرمان میرانند!
چنانکه در جای دیگری گفتهام، چهار دهه پس از انقلاب فرهنگی، دانشگاه مادر، در تاریخنویسی ملّی به جایی رسیده است که بنجلهای فعال سیاسی تودهای نیویورکی را با ترجمهای بد به دانشجویان تحمیل میکند و لابُدّ اعضای انقلاب فرهنگی، که حتیٰ برای الگوی مصرف آب آفتابه نیز نظری دارند، از نظارتی که بر همۀ ریزهکاریهای دانشگاه دارند، به خود میبالند. ایران تنها کشور دارای تاریخ است که بخش عمدهای از تاریخ دانشگاهی آن در «کشورهای متخاصم» و به قلم فعالان سیاسی نوشته میشود. البته، اگر این تاریخدانی دشمنان ایران و تاریخندانی مسئولان و استادان تالیهای فاسد بسیاری نمیداشت میشد از کنار آن گذشت، اما این تاریخندانی و آن تاریخدانی، در جایی، در اوضاع و احوال پرمخاطرۀ دهههای اخیر، به تهدیدی برای وحدت ملّی و سرزمینی تبدیل شده است. در شرایط عادی، اهمیتی ندارد که یک فعال سیاسی تودهای برای ایران تاریخ بنویسد و دانشگاه آن را به دانشجو تحمیل کند؛ مهم این است که دانشگاه، و استادان آن، با این ترجمهها و تحمیل آن به دانشجویان، برهان قاطعی بر شکست انقلاب فرهنگی و عدم موفقیت خود به دست میدهند.
من هیچ کشور دیگری را که تاریخنویسی در آن سابقهای دستکم هزار ساله داشته باشد نمیشناسم که دانشگاههای آن نتوانند تاریخ کشور خود را بنویسند. شمار تاریخهایی که در کشورهایی مانند ایالات متحده و همۀ اروپای باختری از نویسندگان و زبانهای بیگانه دربارۀ تاریخ آن کشورها ترجمه شدهاند از پنج در صد تولید کتابهای تاریخی فراتر نمیرود و البته همۀ این نوشتههای تاریخی پژوهشهای بدیعی هستند که هیچ ربطی به یاوههای امثال یرواند آبراهامیان و شرکا ندارد که خیانت به کشور و تاریخ آن از همۀ جای کتابهای آنان میبارد؛ خباثت ــ یا بیخبری ــ مترجمان نیز که جای خود دارد که به عنوان مُقلِّدان نادان آنچه مرجع تودهای «به پیمانه ریخته آنان نوشیدهاند». تاریخ ایران، به قول محمد علی فروغی، انباشته از این «وهنهای» به مردم آن است که «از جهل مردم و خیانت نخبگان برای کشور حاصل شده است».
مطلب مرتبط: