دادگاه لاهه ۱۳۳۱ برندۀ بازنده!،فریدون مجلسی
مجلس هفدهم پس از انتخاب بخشي از نمايندگان آغاز به كار كرده بود و دكتر مصدق پس از بازگشت از لاهه بايد دولت جديدي تشكيل ميداد. دكتر مصدق با اتكا به محبوبيت دولت خود دو تقاضا داشت؛ يكي عهدهدار شدن وزارت جنگ (دفاع ملي) و ديگري گرفتن اختيارات يكساله قانونگذاري از مجلس. نكته اول مخالفت شاه را بر انگيخت و موجب استعفاي مصدق شد و نكته دوم بعدا با اعتراضات حقوقي در داخل جبهه ملي مواجه و موجب تفرقه در آن شد. مصدق استعفا كرد و با قيام مردم موجب بركناري دولت ۵ روزه قوامالسلطنه و بازگشت فاتحانه او به نخستوزيري شد.
درباره اين نكات و آثار بعدي آن بسيار گفتهاند. در اين يادداشت ميخواهم بر راي دادگاه لاهه تمركز كنم. مصدق از لاهه بازگشته بود اما او و ملت ايران از نتيجه راي دادگاه بيخبر بودند. قيام ۳۰ تير پيروز شد و مصدق به قدرتي فراتر از گذشته به كار بازگشت. جشن گرفتيم و شادي كرديم. در ۳۱ تير ۱۳۳۱ راي دادگاه لاهه نيز طبق خواسته مصدق صادر شد. جشن مضاعف گرفتيم. دو ماه بعد كه مدارس باز شد جشن در مدرسه ادامه يافت. فرياد ميزديم :«نفت ما ملي شده، خاك بر سر چرچيل شده». گفتند دادگاه لاهه به حقانيت ايران راي داده است كه البته چنين نبود. دادگاه صلاحيت خودش را براي ورود به دعوا رد كرده بود. حسين نواب وزير جديد امور خارجه كه در لاهه سفير ايران بود و مصدق او را در لاهه شناخته بود، مذاكره با انگليس را براي حل مساله نفت لازم ميدانست و زير بار قطع رابطه نميرفت. ناچار پس از ۳ ماه استعفا كرد. فاطمي معاون جوان و هيجان زده مصدق وزير خارجه شد و همان روز قطع رابطه با انگليس را اعلام كرد. جشن گرفتيم. همه جشن گرفتند. حزب توده بيش از همه. سالها گذشت به مناسبت سالگرد ۳۰ تير مقاله نوشتيم و آن پيروزي را ستوديم. خودم چند يادداشت در اين باب نوشتم. تا اينكه سالها بعد آموزش و تجربه موجب شد با ديد منتقدانهتري به گذشته بنگريم. محبوبيت و احترام مصدق چنان هاله اسطورهاي به دورش افكنده بود كه مريدانش ديد انتقادي نسبت به او را بر نميتابيدند. زماني كه كوشيدم درباره رخدادهاي آن دوران بازنگري كنم ضمن اينكه ملي كردن نفت برايم قابل توجيه بود و هست و بهرغم اعتماد به وطنپرستي و دانش رزمآرا ملي كردن را به دلايلي به تفاهم تقسيم سود ۵۰-۵۰ كه رزمآرا به آن دست يافته بود ترجيح ميدهم، اما پرسشها و نقدهاي بيپاسخي درباره روند بعدي ملي كردن برايم مطرح شد…
مانند اينكه اگر منظور از ملي كردن تامين منافع ايران بود بايد راهاندازي صنعت نفت بلافاصله در قالبي جديد احيا ميشد، مسائل سياسي خارج از ماموريت نفت نبايد مزاحم ماموريت اصلي ميشد. مانند گرفتن اختيارات قانونگذاري! باطل كردن مجلس سنا و سپس مجلس شوراي ملي و تصفيه هدفمند ارتش از افسران قديمي كه موجب بسته شدن نطفه تلافيجويانه كودتا و بركناري او شد. شيفتگان مصدق براي هر يك از اين نكات پاسخي كليشهاي آماده دارند، اما اينها به راي دادگاه لاهه مربوط نميشود. آنچه مرا به انديشه نوشتن اين يادداشت انداخت اين است كه چگونه مصدق حقوقدان در دام هيجانات و شعارهاي مشاوران اغلب مهندس خود افتاد و اجازه داد اصل قانوني ملي كردن، كه انگليسيها خودشان بارها آن را درباره شرکتهای صنعتي و معدني خودشان اعمال كرده بودند، تبديل به مصادره غيرقانوني و بياعتبار شود؟
البته عقود و حقوق مكتسبه در مواردي كه منافع و مصالح عمومي اقتصا كند قابل فسخ و قابل تصرف است. مانند قانون توسعه معابر كه حتي خانه مسكوني اشخاص را تصرف و رفع مانع ميكند. ملي كردن نيز چنين حكمي دارد، منتها تصرف همچون ترازو دو كفه دارد؛ يكي حقوق و منافع تصرفكننده است كه مال را دراختيار ميگيرد و ديگري حقوق و منافع طرفي است كه آن مال از اختيارش خارج ميشود. اصل بديهي حقوق اين است كه در كفه طرف بازنده نيز آنقدر غرامت داده شود تا دو كفه تراز شوند!
اين انتقاد از سالها پيش برايم پديد آمد كه چرا دولت مصدق با تن دادن به غرامت اعتبار قانون ملي كردن را حفظ نكرد. منطقهاي احساسي فاطمي درباره اينكه آنقدر بردهاند و خوردهاند و كلاه گذاشتهاند، ملت را با مشتهاي گره كرده به هيجان ميآورد، اما قابل ارايه به دادگاه نبود. اين ادعاها ميتوانست در مذاكرات و چانهزني براي حل و فصل موضوع غرامات مطرح شود. در واقع پيشنهاد مديريت موقت بانك جهاني در مدت حل و فصل دعاوي بهترين فرصتي بود كه دولت ايران ميتوانست با حفظ درآمد مستمر نفت تكليف غرامات و قرارداد بهرهبرداري را نيز روشن كند. متاسفانه دولت ايران مديريت موقت بانك جهاني را هم نپذيرفت و بهانههاي دفاعي كليشهاي مريدان نيز آماده است! در واقع زيان ۴ سال تعطيل صنعت ايران بيش از غرامات متعلقه بابت ملي كردن آن بود.
با توجه به نكتهاي كه چندي پيش در مطالعه راي دادگاه لاهه به آن برخوردم پرسش ديگري را قابل طرح در اين يادداشت دانستم. آن نكته توضيحي است كه معاون دادگاه در كنار راي خود نوشته است. ميدانيم كه دادگاه لاهه با ۹ راي موافق در مقابل ۵ راي مخالف اعتراض ايران را درباره عدم صلاحيت آن دادگاه وارد دانست. رييس انگليسي دادگاه مكنير و معاون او نيز راي به نفع اعتراض ايران دادند. توضيح معاون دادگاه در كنار راي او نظري شخصي است حاكي از اينكه اين راي مانع ارجاع دعوا از سوي خواهان (انگلستان) به دادگاه ذيصلاح نيست! در واقع در اين راي اين نكته نهفته است كه اين قاضي به حقانيت خواهان وقوف دارد و او را به دادگاه صالح راهنمايي ميكند. در حقيقت شركت نفت انگليس و ايران همين كار را كرد و با حكم دادگاه عدن از عبور نفت ايران از بابالمندب به عنوان فروش مال غير جلوگيري و آن را توقيف كرد.
با تعطيل سفارت انگليس و بستن باب مذاكرات هرگز اعلام نشد كه هدف و برنامه و سياست بعدي مصدق درباره نفت چه بوده است. فقط از روي ناچاري مردم را با هيجان حامي سياست موهوم «اقتصاد بدون نفت» ميكردند كه يعني نفت داشته باشيم اما اقتصاد نحيف ما بر خلاف همسايگان عرب از خودش غيرت نشان دهد و از آن استفاده نكند! و در عوض به سياست بازنده انتشار اسكناس دست يازد.
از اينجا اين پرسش براي نگارنده پيش آمد كه باتوجه به اينكه ۵ قاضي برجسته به صلاحيت دادگاه راي دادند و به اين معني است كه صلاحيت دادگاه قابل ترديد بود، آيا به نفع ايران نبود اگر آن دادگاه به صلاحيت خودش راي ميداد و وارد رسيدگي به ماهيت دعوا ميشد؟ حد اكثر اين بود كه ايران محكوم به پرداخت غرامت و ختم دعوا ميشد و بسياري مسائل بعدي رخ نميداد؟
شركت ملي نفت ايران در سال ۱۳۳۳ تحت شرايطي با كنسرسيوم انگليسي-امريكايي-فرانسوي-هلندي براي استخراج و فرآوري و فروش نفت به توافقي ۲۵ ساله رسيد كه از جمله ۲۵۰ ميليون پوند خسارت پس از تنفسي ۳ ساله طي ۱۰ قسط سالانه پرداخت شد و پالايشگاه آبادان و خطوط لوله و شهرسازي محلات شركت نفت در آبادان و مسجدسليمان از سال ۱۳۵۲ به مالكيت ايران درآمد.
روزنامه اعتماد/ دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۱/صفحه اول