فروغی و ادای دین به وطن در زمان اضطرار ، فریدون مجلسی

قول داده بودم در باره محمدعلی فروغی سیاستمدار و دیپلمات مورد احترام و ستایش خود مطلبی محدود بنویسم، و به اثر گذاری و اهمیت شخصیت او بپردازم. نام فروغی از نوجوانی به گوشم آشنا بود. پدرم مدرسه عالی سیاسی را به پایان رسانده بود. ریاست این مدرسه که در اواخر دوران ناصری به همت میرزا حسین خان سپهسالار صدراعظم برای تربیت دیپلمات ها و مدیران سیاسی کشور برپا شده بود با محمدحسین خان فروغی بود. سال ها بعد محمد علی فروغی نیز در آن مدرسه علم آموخت و استاد شد و سپس در 1302 به ریاست آن مدرسه نامدار رسید و پس از او علی اکبر دهخدا رئیس آن مدرسه شد. پدرم از اینکه چنان استادانی داشته بود به خود می بالید. آنان جوش و خروش رهایی از استبداد و برقراری حکومت قانون را در دوران مظفرالدین شاه درک کرده و در آن مشارکت کرده بودند. اما سوء تفاهم جوانان شتابزده که حکومت قانون و عدالتخانه را برقراری دموکراسی در جامعه ای با بیش از 95 درصد بیسواد و خوانینی که آزادی از استبداد را حکومت دلبخواهی در حیطه اقتدار عشایری خود پنداشته بودند، منجر به هرج و مرجی شد که برای نسل فرهیخته فروغی و دوستانش نگران کننده بود؛ زیرا بیم آن می رفت که رشته های مشروطه در آن نابسامانی و از هم گسیختگی نظام حکومت بار دگر پنبه شود. خصوصا که تجربه سرکشی محمد علی شاه و دوران استبداد صغیر را نیز چشیده بودند.
فروغي در پايان جنگ جهاني اول از اعضاي هيات نمايندگي ايران در كنفرانس صلح ورساي بود كه به دلايل مليگرايانه و ميهني از آن كنفرانس توقعاتي داشت كه قابل برآوردن نبود. در واقع كنفرانس ورساي محل تقسيم غنايم جنگ جهاني اول ميان كشورهايي بود كه در جنگ برنده بودند. ایران در شمار فاتحان نبود. البته به ریاست مجمع عمومی جامعه ملل نیز رسید. پس از جنگ اول فقر و بیماری و هرج و مرج کشور را فرا گرفته بود. از این رو هنگامی که کودتای سوم اسفند 1299سید ضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج توانست به آن هرج و مرج پایان دهد آن دوسنان به آن امید بستند. رضا خان طی سه ماه از سپهداری به وزارت جنگ رسید و در توطئه برکناری سیدضیا با همکاری رجال قدیمی که کینه سید ضیا را در دل داشتند، قوام السلطنه را از زندان به صدارت رساندند عملا در سیاستگذاری کشور دارای نقش شد.
رجالی مانند مشیرالدوله حتی پیش از کودتا با درک اهمیت قانونمداری این کار را آغاز کرده بودند و به رضا خان نیز اهمیت آن را تفهیم کردند و از او به عنوان ابزار پیش برنده استفاده کردند. بدین ترتیب رضاخان با مردان خردمند و دانش آموخته ای مانند ذکاءالملک فروغی که رئیس مدرسه سیاسی شده بود و همچنین با تیمورتاش و علی اکبر داورد و سردار اسعد و علی اصغر حکمت و دکتر سیاسی و دکتر حسابی و میرزا جوادخان عامری و سهیلی و منصور و و نصرت الدوله فیروز پسر عبدالحسین فرمانفرما که خود داعیه حکومت داشت، آشنا شد و خصوصا پس از آنکه به فرمان احمد شاه ا ز رئیس الوزرایی عزل شد و سپس به قدرت بازگشت تصمیم گرفت که دیگر تابع رئیسی نباشد که او را عزل کند؛ و پس از آنکه در برقراری نظام جمهوری موفق نشد، خواهان سلطنت شد. آن جوانان اصلاحگر که اکنون تجربیات بیشتری اندوخته بودند به این نتیجه رسیدند که می توانند از رضاشاه به عنوان سرداری مقتدر برای پیش بردن برنامه های برقراری نظم و قانون و توسعه فرهنگی و اجتماعی خودشان استفاده کنند تا روزی در بلوغ سیاسی و فرهنگی جامعه مشروطه بتواند به دموکراسی دست یابد.
با این سابقه و آشنایی و مقدمه بود که سردار سپه پس از طی مراحل عزل قاجاریه و نیل به سلطنت، ذکاءالملک فروغی را در 1304 برای سازماندهی تشکیلاتی دولت و برقراری حکومت قانون به نخست وزیر برگزید و ضمن اینکه خودش تنظیم امور لشکری و تقویت بنیان حکومت غیر عشایری خود را با تشکیل و تقویت ارتشی منظم عهده دار شد، تنظیم و برنامه ریزی توسعه اداری و بوروکراتیک و نظام های قضایی و مالی و گمرکی کشور را به آن تیم نخبگان سپرد.
این ارابه دو اسبه نظم و قانون تا اواسط سال 1314 اثر و عملکرد خوبی داشت. و سازمان اداری و اجرایی و مالی و خصوصا سازمان قضایی کشور سرو سامانی متمدنانه به خود گرفت. فروغی در 1305 از ریاست وزرا کناره گیری کرد و پس از مدتی در دولت مخبر السلطنه هدایت وزیر دارایی شد، سپس در سازمان جدید قضایی ریاست دیوان عالی تمیز یا دیوان کشور را بر عهده داشت و در دور هشتم مجلس شورای ملی به مجلس رفت و به ریاست مجلس برگزیده شد و نقش بسیار مهمی در ارشاد مجلس برای تصویب مجموعه قوانین کشور داشت و سر انجام در سال 1312 برای بار دوم نخست وزیر شد. اکنون دولت انسجام بیشتری پیدا کرده و امور اجرایی گسترش هم یافته بود. از طرفی با افزایش تجربه رضاشاه و فراغتی که از لحاظ نظم داخلی در امور نظامی پیدا کرد، فرصت یافت که به طور فزاینده به مسائل اداری ومداخلات مدیریتی و سیاسی بپردازد. چنان که طبیعت قدرت اقتضا می کند، با گذشت زمان اقتدار مداری بیشتری مستولی شد و در سال 1312 که در آمد نفت ایران و روش غیر عادلانه احتساب سهم ایران تکافی هزینه های نظامی و توسعه و عمران را نمی کرد، رضا شاه دخالت بیشتری در تنظیم قرار داد نفتی جدید کرد که در مقایسه با سال های پیش عملا درآمد حاصل از نفت را تا سه برابر افزایش داد. هر چند که بعدها که الگوهای جدیدقراردادهای نفتی مرسوم شد، آن تمدید 30 ساله مورد انتقاد قرار گرفت . در سال 1314 که رضا شاه به پیروی از آتاتورک قانونی را برای لباس و کلاه مردان و منع پوشش چادر برای زنان که آن را مانع کارکردن می دانست، به اجرا گذاشت، با مخالفت اقشار مذهبی یعنی اکثریت مطلق مواجه و در مشهد به درگیری نظامی و قتل معترضان انجامید و رضا شاه ولی اسدی نایب التولیه آستان قدس را که شوهر خواهر فروغی بود به اتهام تحریک مردم دستگیر و محاکمه و اعدام کرد. فروغی در شرایط بدی بود که از نخست وزیر برکنار و خانه نشین شد!
ترجیح می دهم چند سطری را در وصف فروغی در این مدت خانه نشینی به دکتر محمد علی اسلامی ندوشن دوست و استاد دیرینم، برگرفته از جلد دوم کتاب روزها، بسپارم که می گوید: «در آن سال (1320) تعدادی کتاب خوب خریدم، از جمله نوشتههای فروغی را. فروغی یکی از چند نویسندهای است که از آن روز تاکنون نظرم را نسبت به او تغییر ندادهام. به جنبه سیاسی او اکنون کاری ندارم که باید حرفش را جای دیگر به میان بیاورم، ولی از لحاظ قلم و فکر، او را یکی از برجستگان صد سال اخیر ایران میدانم. شاید اگر فروغی به مشاغل سیاسی نرسیده بود، قضاوتها درباره او آرامتر صورت میگرفت و قدر او بهتر شناخته میشد. در هر حال وی آخرین وزیر ایرانی بوده است که دانش و ذوق را با سیاست جمع کرده است، و از این حیث در عداد بلعمی و نظامالملک و جوینیها و رشیدالدین فضلالله و قائممقام قرار میگیرد.
در این زمینه، ما باید قدر چند سال خانهنشینی او را در دوره رضاشاهی بدانیم که مجال کارکردن به او بخشید و بر اثر آن چند کتاب مهم به زبان فارسی عرضه شد. فروغی در انتقال نثر فارسی از سنگینی و تکلف به سادگی و روانی، بیش از هر کس سهم دارد، و با آنکه در طی این صد سال تعدادی نثرنویس درجه اول داشتهایم، در لطف بیان کسی را نمیشناسم که به پای او رسیده باشد. در دورانی که افراط و تفریط در زمینه ادب و اندیشه بازار گرمی داشته است، اعتدال و پختگی فکر فروغی در پیوند ایران گذشته با حال نقش ارزندهای ایفا کرده است.«
دکتر اسلامی ندوشن در جایگاه رفیع ادبی و فرهنگی خودش راست می گوید که برای مقام و خلاقیت ادبی فروغی چنین جایگاه ویژه ای قائل است، ولی من با تربیت سیاسی و دیپلماتیک خود، به جایگاه رفیع سیاسی او کار دارم! ایران آسیب دیده و ویران نیاز به مردان کاردانی داشت که خود را به آب و آتش بزنند و سعی کنند که بگیرند غریق را. نه این که به جای برکشیدن دامان خود از سهیم شدن در برنامه ریزی و مدیریت و بازسازی کشور، از بیم نام و ننگ، و اینکه مبادا انگی به آنام بخورد به بیکاری و بیکاره نشینی خود می بالند. اگر فروغی در آن شش سال برکناری دولتی فرصت یافت چنان خدمات فرهنگی بزرگی عرضه دارد نشانگر همان لیاقت و کاردانی است که در کشور سازی ایران در جایگاه مدیریت فرهنگی و آموزشی و سیاسی وقضایی از خود نشان داد. باز گردیم به و برکناری فروغی از نخست وزیری؛ او با ناسپاسی برکنار شدو به خانه رفت و آنچه را دکتر اسلامی ندوشن می گوید آفرید و به فرهنگ ایران تقدیم کرد، و در خانه اش خاموش یا شاکی نماند. از همین راه فرهنگی ارتزاق می کرد که بعضا دوستان فرهیخته اش مشوق آن بودند..
سال 1314 آغاز چرخش رضاشاه از تفکر لیبرال فروغی و یارانش به تفکر جزمی و منضبط و خشن ناسیونال سوسیالیستی آلمانی بود که با وجود رویه خشن، بدون درگیری با یهودی ستیزی هیتلری، در اجرا و توسعه برنامه های عمرانی ایران که دکتر شاخت وزیر اقتصاد بعدی هیتلر در آن نقش داشت، بسیار ثمر بخش بود. اما در تیر 1320 هیتلر متحد روسیه که لهستان را برادرانه میان خود تقسیم کرده بودند، ناگهان به روسیه حمله کرد. روسیه با نگرانی به متفقین یعنی انگلیس پیوست و انگلیس از ترس اینکه ماشین جنگی آلمان به نفت باکو و سپس به ایران و آبادان دست یابد درخواست روسیه را پذیرفت. روسیه از جنگ آغازین رضاخان با میرزا کوچک خان و جمهوری شوروی وسیالیستی ایرانِ او نا خرسند بود، و انگلستان از اینکه سردار سپه نخست وزیر طومار خودمختاری خودخوانده شیخ خزعل را درهم پیچیده بود، پس زمان را برای تسویه حساب با او مناسب دیدند. در سوم شهریور از شمال و جنوب ایران را اشغال کردند و ضربه وارده برای ایرانیانی که چند صباحی با وجود نارضایی از خشونت در آرامش و بدون بیم زندگی کرده بودند سنگین بود. طومار برنامه ها پاره شد. وحشت همه را فرا گرفت . از سهیلی و منصور کاری بر نمی آمد. دیر هنگام بود که به خانه فروغی تلفن کردند. تلفنچی دربار دستور رضا شاه را به محمود پسر بزرگ فروغی ابلاغ کرد که اعلی حضرت ابوی را به سعد آباد احضار فرموده اندً
فروغی با قدری کسالت در این فکر بود که چگونه شب هنگام خودش را به سعد آباد برساند. مردد بود که زنگ خانه به صدا درآمد. منصور شخصا با نصرالله انتظام آمده بود تا او را به سعد آباد برساند. فروغی رفت و پس از مدتی که خانواده و برادرش که در آن مجموعه خانوادگی زندگی می کرد با نگرانی منتظر بودند تا بازگشت. به سمت او دویدند. برادرش پرسید محمد خان از شما برای تشکیل دولت دعوت کردند؟
فروغی پاسخ داد آری!
برادر با نگرانی و تردید گفت: قبول که نکردید!
برای انها مشکل بود بپذیرند که در زمان اقتدار کسی را با ناسپاسی رها کنند و در زمان اضطرار به او متوسل شوند.. فروغی به برادرش پاسخ داد:
«برادر، به ما این همه مقام وزارت و وکالت و دادند و از احترام و مواهب آن بهره مند شدیم تا اگر در چنین روزی نیاز به ما باشند ادای دین کنیم! قبول کردم.«
فروغی دولتش را تشکیل داد. با متفقین در تماس بود که به نحوی از پیشروی آنان جلوگیری کند. با برکناری رضاشاه اصرار داشتند و فروغی با خط خودش استعفانامه رضاشاه را نوشت. انگلیس ها بدشان نمی آمد خودش ریاست جمهوری را بپذیرد. اما برای او امکان نداشت ایران را به میدان رقابت خوانین پرمدعای اطراف کشور که او را قبول نداشتند بسپارد و به تجزیه بکشاند. با شتاب و بر خلاف میل انگلیس ولیعهد جوان را با تعهد بر اینکه در امور اجرایی دخالت نکند به مجلس آورد و سوگند خورد و به سلطسنت گماشته شد، و دوم اینکه با اشغالگران پیمان سه جانبه ای امضا کرد و ایران را از کشور اشغال شده فورا به صورت یکی از متقین آنان در جنگ درآورد و بر مبنای آن به موجب همان پیمان تعهد گرفت که پس از پایان جنگ حد اکثر طی شش ماه ایران را ترک کنند. همان پیمانی که روس ها در آذربایجان آن را زیر پا گذاشتند و ماجرای خود را دارد نخست وزیری فروغی یک سال و نیم بیشتر به درازا نکشید. در مجلس بعدی رأی اعتماد به او از اکثریت اندکی برخوردار بود. فروغی آن اکثریت کم را در شأن خود ندانست و استعفا کرد. سفارت در آمریکا را پیشنهاد کردند که شاید به درمان هم بپردازد. پذیرفت و فرمان آن صادر شد، اما پیش از سفر درگذشت.
نقل از: ماهنامه تجربه/ آذر 1404
