- تارنمای علي ميرفطروس - https://mirfetros.com/fa -

پیک ِ آخر،قصّه ای کوتاه ازقاسم کشکولی

قاسم کشکولی  یکی ازنویسندگان  مدرن درادبیّات داستانی  معاصراست که در ۶ مهرماه ۱۳۴۲ در شهرستان لنگرودزاده شد. 

کشکولی داستان نویسی را به شکل حرفه‌ای از زمستان ۱۳۶۹ آغاز کرد. نخستین داستانش «پنجره» در هفته نامه نقش قلم [1] به چاپ رسید.

 پیک ِ آخر،تازه ترین اثر او است.

آثار:

 

همین دیروز . توی میخانه ای که  نداریم . با  دوستان  قدیمی ای که  نبودند . پشت  دود غلیظ  دلتنگی نشسته  بودم  و پیک  دوم  و سوم  و … سرم که گرم  شد . دستی روی شانه ام نشست . برگشتم ببینم صاحب دست …

گفت    اجازه هست ؟

گفتم     تنها نیستم ! می بینی که !  —  و به دوستان قدیمی ام  اشاره کردم –  گفتم     باید از آن ها هم اجازه بگیری !

گفت    نگران آن ها  نباش ! مرا نمی بینند !

و نشست .

پیک دوم  و سوم  و … سرش که گرم شد ، وقتی نگاهم کرد . همه ی اندوه ِ خاطرات یک میخانه  قدیمی را توی چشم هایش دیدم.

گفت     برای گرفتن جانت آمده بودم اما از تکرار این همه مرگ خسته شدم. گفت    دلم می خواهد یکی جان مرا بگیرد.

 و رفت .  سَرم  را  رو به سمتی که غریبه  می رفت  چرخاندم  و به صدای بلند گفتم     من همیشه همین جام. هر وقت دل تنگ شدی  بیا پیکی بزنیم.

و آخرین پیکم را که نبود . با دوستانی که نبودند . بالا رفتم.

                                                                     24/9/91 

فرستادن این مطلب برای دیگران
[4] [5] [6] [7] [8] [9]