روایت سنجابی،ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم ِ دکتر مصدّق،محمدعلی همایون کاتوزیان
وقتی که دکتر مصدق تصمیم گرفت که مجلس هفدهم را با مراجعه به آراء عمومی یا رفراندوم (و به اصطلاح امروز، همهپرسی) ببندد، با مخالفت جدی چند تن از نزدیکان و هواداران خود روبرو شد.
اخیراً (به شرحی که در پایین خواهد آمد) تردیدهایی در مخالفت مشهور خلیل ملکی با رفراندوم پدید آمده و این شبهه را ایجاد کرده که اصلاً کسی درباره رفراندوم به مصدق «هشدار» نداده بود.
بنابراین لازم است که پیش از ادای توضیح درباره شخص ملکی اندکی به اصل موضوع بپردازیم تا این اشتباه بزرگ تاریخی اصلاح شود.
در واقع بسیاری از یاران و هواخواهان مصدق با رفراندوم مخالف بودند. یک نمونه مهم مورد دکتر عبدالله معظّمی، یار مصدق و رئیس مجلس، است که بدون اعلام علنی مخالفت خود از ریاست مجلس استعفا کرد و با حالت قهر به موطنش گلپایگان رفت تا در هنگام برگزاری رفراندوم در تهران نباشد.
به هر حال بسیاری از مخالفتها اعلام نشد و امروز نمیتوان به یکایک آنها استناد کرد.
دوصندوق جداگانه برای موافقان ومخالفان !
این عکس،موافقان رفراندوم وچگونگی اخذ آرا را نشان می دهد
اما مخالفت سه تن از اعضای مهم نهضت ملی مستند و غیرقابل تردید است: دکتر غلامحسین صدیقی، نایبنخستوزیر و وزیر کشور؛ دکتر کریم سنجابی، وزیر سابق مصدق و از سران فراکسیون نهضت ملی در مجلس و از رهبران حزب ایران؛ و خلیل ملکی، رهبر حزب نیروی سوم که بزرگترین و فعالترین حزب نهضت ملی و طرفدار دولت بود.
هنگامی که کتابم درباره مصدق و نهضت ملی را به زبان انگلیسی مینوشتم (که بعدا فرزانه طاهری آن را با عنوان «مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران» به فارسی ترجمه کرد)، از جمله برای روشن شدن پارهای نکات، با برخی از سران برجسته نهضت ملی مکاتبه کردم.
یکی از آنها غلامحسین صدیقی بود و پرسش من از او دقیقاً به روایت او از ماجرای رفراندوم و موضعش در این زمینه ارتباط داشت.
صدیقی در پاسخ نامه بسیار بلندی در این باره نوشت. این نامه اکنون در دسترسم نیست که از آن مستقیماً نقل کنم چون در آتشسوزی کتابخانهام از دست رفت،ولی خوشبختانه تمام آن را پس از درگذشت صدیقی در مجله «فصل کتاب» که در آن زمان دکتر ماشاءالله آجودانی در لندن منتشر میکرد به چاپ رسانده بودم و بیشک هم در آرشیو ایشان و هم در کتابخانه مطالعات ایرانی در لندن که ایشان مؤسس و مدیر آن است موجود و قابل رجوع است (یک نسخه از اصل نامه را هم به درخواست بابک امیرخسروی در پاریس برای ایشان فرستاده بودم که باید در آرشیو خود داشته باشند).
خلاصه آنچه صدیقی در نامهاش نوشت این بود که وقتی مصدق به من گفت که درصدد بستن مجلس است گفتم پس اجازه دهید من استعفا بدهم.
توضیح اینکه پیش از آن چند بار در مجلس از صدیقی به عنوان نایب (به معنای قائممقام یا جانشین) نخستوزیر سؤال کرده بودند که گویا دولت قصد بستن مجلس را دارد و او صادقانه انکار کرده بود.
و اکنون نه فقط انکارهایش خلاف واقع از آب درمیآمد، بلکه علاوه بر آن باید به عنوان وزیر کشور رفراندوم را سازمان میداد و برگزار میکرد.
باری، صدیقی به مصدق گفته بود که اگر مجلس تعطیل شود، شاه شما را با یک فرمان عزل خواهد کرد و مصدق پاسخ داده بود که “جرأت نمیکند”.
بالاخره پس از آنکه مصدق به نمایندگان پیشنهاد کرد که داوطلبانه استعفا بدهند و اکثریت آنها پذیرفتند، صدیقی حاضر شد رفراندوم را برگزار کند.
صدیقی ضمناً در نامهاش نوشت که پس از ۲۸ مرداد محمود نریمان به او گفته بود:
– «تاریخ ما را به خاطر این اشتباه نخواهد بخشید».
و اما روایات دکتر کریم سنجابی. سنجابی یکبار شخصاً در گفتگو با مصدق با رفراندوم مخالفت کرده بود که تفصیل آن را در مصاحبه خود با تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد ارائه کرده است.
او میگوید:
“… روز پنجشنبهای بود. بنده نیمبعدازظهر که از مجلس بیرون آمدم مستقیماً رفتم به دیدن مصدق. او را در حالت عصبانیت و آشفتگی مطلق دیدم. به من گفت آقا ما باید این مجلس را ببندیم. گفتم چطور ببندیم؟ گفت این مجلس مخالف ما است و نمیگذارد که ما کار بکنیم. ما بایستی آن را با رأی عامه ببندیم. بنده گفتم جناب دکتر من با این نظر مخالف هستم.”
و پس از شرح مفصلی ادامه میدهد که به مصدق گفتم:
“به هر حال اگر اجازه میفرمایید بنده شب فکر کنم و جناب عالی هم بعد از ظهر امروز با رفقای دیگر که خدمتتان میآیند مشورت بکنید. من فردا صبح دوباره میآیم و نظریات خود را عرض میکنم… بنده صبح اول وقت منزل مصدق رفتم… و گفتم جناب دکتر من فکرهایم را کردم و در این موضوع با دلیل میخواهم خدمتتان صحبت کنم. من با بستن مجلس مخالفم و دلایلم را هم مفصلاً خدمتتان عرض میکنم.”
سنجابی سپس به دنبال ارائه چندین دلیل ادامه میدهد:
“بعد گفتم آقا من یک عرض اضافی دارم. اگر شما مجلس را ببندید در غیاب آن ممکن است با دو وضع مواجه بشوید. یکی اینکه فرمان عزل شما از طرف شاه صادر بشود. دیگر آنکه با یک کودتا مواجه بشوید. آن وقت چه میکنید؟
[مصدّق]گفت :شاه فرمان عزل را نمیتواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نمیدهیم.اما امکان کودتا؛ قدرت حکومت در دست ما است و خودمان از آن جلوگیری میکنیم…
مصدق میگفت چون مجلس به من رأی داده و چون ملت پشتیبان من است و در سی تیرِ سال پیش با قیام مردم بر سر کار آمدهام شاه نمیتواند فرمان عزل بدهد.”
سنجابی در ادامه میگوید:
“خلاصه ایشان از بحث طولانی من ناراحت شد و یک کلامی به من گفت که تاریخی است و چون زشت است در بیان آن تردید دارم… گفت: آقا جنابعالی که امروز صبح اینجا آمدهاید چرس کشیدهاید؟ من از این حرف او بسیار ناراحت شدم. گفتم آقای مصدق من چرس نکشیدهام.شما هر کاری بکنید ما از پشتیبانی شما دست نمیکشیم، ولی در مقابل وجدانم خود را مسئول دیدم آنچه را مفید به حال مملکت و شما میدانم خدمتتان عرض کنم و دیگر عرضی ندارم. مرحمت زیاد.” (برای شرح سنجابی رجوع کنید به پروژه تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد، آنلاین: Harvard Iranian Oral History Project, Online, Karim Sanjabi: ۱۶۴-۱۶۶).
و اما مورد خلیل ملکی. سنجابی و صدیقی و دیگران مخالفت خود را با رفراندوم در مجامع و ملأعام اعلام نکردند، حال آنکه ملکی مخالفت خود را در همه جا و بهویژه در جلسات و میتینگهای حزب نیروی سوم اعلام میکرد، آنچنانکه، هم در آن زمان و هم سالها بعد، گمان میرفت که او تنها مخالف رفراندوم بوده است.
مسعود حجازی در خاطراتش («رویدادها و داوری») مینویسد که یک دلیل مهم اینکه او و چند تن دیگر از حزب نیروی سوم انشعاب کردند و به ملکی تهمت خیانت زدند همان مخالفت او با رفراندوم بود.
اینک به شرح روایت سنجابی از مخالفت ملکی میپردازم که اخیراً در معرض تردید قرار گرفته است.
در سال تحصیلی ۱۳۴۰-۱۳۳۹ دانشجوی سال اول پزشکی دانشگاه تهران و از فعالان سازمان دانشجویی بودم و غالباً به دیدار سران نهضت ملی – به ویژه ملکی، سنجابی و صدیقی – میرفتم.
دکتر پرویز سنجابی (مقیم آمریکا) همکلاس من بود و شاهد است که بعضی از روزهای جمعه برای دیدار پدرش به منزلشان میرفتم. یک روز یک از نسخه از روزنامه «مردم»، ارگان مرکزی حزب توده، که در اروپا چاپ میشد و مخفیانه به ایران ارسال میشد به دستم رسید. در صفحه اول آن شرحی بود به این مضمون که در جریان رفراندوم ملکی به دیدار مصدق میرود و با رفراندوم مخالفت میکند. مصدق خشمگین میشود و چکی را که دربار برای ملکی کشیده بود از زیر بالش خود درمیآورد و به او نشان میدهد و او را با افتضاح از اطاقش بیرون میکند.
جمعه بعد که به دیدار دکتر سنجابی رفتم از جمله از او پرسیدم که آیا این مطلب را دیده است و چیزی درباره آن میداند.
او گفت: بله دیدهام و دروغ محض است. و سپس شرحی داد که من در مقدمه کتاب «خاطرات سیاسی خلیل ملکی» (چاپ ۱۳۵۸) آوردم و در اینجا عیناً نقل میکنم:
“در آن زمان آقای ملکی که از مخالفت من [دکتر سنجابی] و داریوش فروهر با بستن مجلس باخبر بود به من تلفن زد و پیشنهاد کرد که ما سه تن [سنجابی، ملکی و فروهر] به عنوان نمایندگان احزاب هوادار نهضت ملی [«ایران»، «نیروی سوم» و «ملت ایران»] به دیدار دکتر مصدق برویم و از جانب این احزاب با بستن مجلس مخالفت کنیم.
ما هم پذیرفتیم و هر سه تن متفقاً به ملاقات دکتر مصدق شتافتیم. در این ملاقات، ما [سنجابی و فروهر] میدان را به ملکی سپردیم که از جانب ما نیز دلایل مخالفت با بستن مجلس را عرضه و دکتر مصدق را از تصمیم خود منصرف کند.
اما مصدق این نظر را نپذیرفت و بر دلایل خود برای بستن مجلس تأکید کرد. بالاخره آقای ملکی، با همان تندی خاصی که در او سراغ دارید، از جا برخاست و گفت:
– “آقای دکتر مصدق! این راهی که شما میروید به جهنم است، ولی ما تا جهنم دنبال شما خواهیم آمد.”
در اینجا ما نیز برخاستیم و هر سه نفر پس از خداحافظی با مصدق مجلس را ترک کردیم.”
یک نسخه از«خاطرات سیاسی خلیل ملکی» را در زمان مهاجرت دکتر سنجابی به آمریکا برای او فرستادم، و گذشته از آن (چنانکه پیشتر اشاره کردهام) در این دوران درباره پارهای از وجوه تاریخ نهضت ملی با او مکاتبه کردم و او هرگز تردیدی در آنچه از او نقل کرده بودم نکرد.
اما اخیرا ویدیویی از زندهیاد داریوش فروهر منتشر شده که در آن، شرکت در جلسهای که سنجابی شرحش را برای من گفته بود و در بالا نقل کردم انکار میکند.
من هر توضیحی دراینباره بدهم جز حدس و گمان مبنای دیگری نخواهد داشت و به همین دلیل ارزش گفتن ندارد.
به نقل از:بی بی سی