بقایی مخالف خط آیت در حزب بود
-گواهی تاریخ
این فرمایشات عمدتا ساختگی است و مستندی برای تایید سخنان آنها وجود ندارد. من در کانادا بودم که شنیدم آقای بازرگان طی یک سخنرانی در عید مبعث گفتهاند که در جریانات انقلاب در حالی که ما برای دموکرات کردن قانون اساسی در مبارزه بودیم، شخص روشنفکری که حزب و دفتر داشت، در حزب خود سخنرانی کرد و گفت که تاکنون به روحانیت ظلم شده و باید به آنها امکان ویژهای داد که در اداره مملکت سهیم باشند. آقای بازرگان، این فرد را مظفر بقایی معرفی کرده و گفته بود نوار سخنرانی ایشان نزد آقای سحابی است. من وقتی این سخن را شنیدم، مصمم شدم که متن آن نوار را بیابم. خدمت آقای سحابی رسیدم و از ایشان خواستم که نسخهای ازآن نوار را داشته باشم یا حداقل آن را برای من بگذارید تا بشنوم. اما چنین نواری را به من ندادند. این را هم بگویم که جزوه اصلاح پیشنویس قانون اساسی که از سوی حزب زحمتکشان برای مجلس خبرگان فرستاده شده و مورد استناد این آقایان قرار میگیرد، هم جزوهای است که توسط دکتر پارسی و آقای وحیدی تنظیم شده و با اضافاتی از سوی آنها همراه شده بود که دکتر بقایی آنها را تایید نکرده بوده است.
• در نهایت درخواست شما برای دستیابی به آن نوار مورد اشاره به کجا رسید؟
من آن نوار را خواستم وآنها پاسخی نداشتند. آقای سحابی گفت که من چنین نواری ندارم. بنابراین از آنها خواستم که این جمله را مکتوب برای من بنویسند. آنها مرا به فرصتی دیگر حوالت دادند و من بارها تماس گرفتم تا بالاخره در نهایت به من گفتند که آن مکتوب آماده است و من میتوانم بگیرم.
• شما آیا عضویت آیت در حزب زحمتکشان را به یاد دارید و خاطره آن روزها در ذهنتان هست؟
بله، آیت انسانی زحمتکش و خودساخته بود. در سال ۱۳۴۳ من در بانک سپه کار میکردم که از قم به تهران تبعید شدم. دفتر حزب زحمتکشان در خیابان شیخ هادی بود به نام سازمان نگهبانان آزادی. من در آنجا باآیت آشنا و دوست شدم. آیت از همان زمان در اندیشه تشکیل یک حکومت شیعی و به دنبال راهاندازی یک تشکیلات بود. من آن زمان مخالف او بودم. اما آیت در سال ۴۶-۴۵ این تشکیلات خودش را راهاندازی و عضوگیری خود را به صورت شفاهی و پنهانی آغاز کرد.
• آیا حزب زحمتکشان در جریان این ماجرا بود؟
بله حزب اطلاع پیدا کرد. شکری را که از نزدیکان آیت و همکار او در آن ماجرا بود اخراج کردند و آیت را هم مستعفی کردند. بیشتر دیوشلی دنبال این مساله بود. آیت را به علت آن اقدامات موازی، ۶ ماه مستعفی شناختند تا اگر تغییر رویه نداد، اخراج شود که او هم رعایت نکرد و در نهایت در سال ۴۷ به طور رسمی از حزب اخراج شد. البته او بعد از آن هم رابطه خود با بچههای حزب را ادامه میداد و حفظ میکرد.
• دیدگاه آیت در آستانه انقلاب ۵۷ چگونه بود؟
یادم هست سال ۵۶ بود که یک روز دیدم ایشان در مسجد جوادالائمه سخنرانی دارد. من نتوانستم به آن جلسه بروم ولی شب آن روز با او تماس گرفتم و پرسیدم که در چه راهی هستی و چه میکنی؟ او گفت در راه انقلاب. گفتم یعنی چه؟ مگر شما الان میتوانید کاندیدایی برای نخستوزیری داشته باشید؟ او گفت که پیدا میشود. از او پرسیدم که آیا بقایی را صاحب صلاحیت میدانی، که او گفت بقایی پیر شده است. وقتی هم من گفتم که بقایی آنقدرها هم پیر نشده است، او از صحبتهای من اظهار ناراحتی کرد. البته من خودم هم در آن زمان بر بقایی خرده میگرفتم که چرا برای همراهی با موج انقلاب تعلل میورزد.
• راه بقایی در این زمان به نظر میرسید که متفاوت ازآیت باشد.
بله، بقایی میگفت من به جایی که گم باشد نمیروم و در جاده بنبست پای نمیگذارم و وقتی نمیدانم چه خبر است، وارد ماجرا نمیشوم.
• مشکل اصلی او چه بود؟
او منتقد نیروهایی بود که جلودار شده و در دولت موقت هم عرصه حکومت را در دست گرفته بودند. او معتقد بود که آنها صلاحیت ندارند.
خب، مشکل بقایی با نهضتیها و مصدقیها، مشکل تاریخی بود که خالی از مسائل شخصی هم نبود.
او علاوه بر این از موقعیت تودهایها هم بیمناک بود. بنابراین به صورت جدی حاضر نشد که بعد از انقلاب هم وارد سیاست شود و کناره نشست. او شخص آقای خمینی را به واسطه مبارزاتش قبول داشت و بسیار به ایشان احترام میگذاشت اما با بسیاری از دستاندرکاران امور خود را همخوان نمیدید. یک بار من در قم از آقای پسندیده خواستم که وقتی را برای دیدار آقای بقایی و اعضای حزب با امام تعیین کنند که ایشان هم به آقای توسلی گفتند و وقتی مقرر شد، من از قبل با یوسفیزاده که از اعضای حزب بود مشورت کرده بودم و او هم پذیرفته بود.اما وقتی در دفتر حزب به دکتر بقایی گفتم که قرار ملاقاتی با امام گذاشتهایم، دکتر گفت که چرا از قبل مشورت نکردید. گفتم که به یوسفیزاده گفته بودم و آقای بقایی هم گفت که خوب است، شما به ملاقات امام بروید ولی من بهتر است که نیایم. ایشان گفت که اعضای کمیته مرکزی به این ملاقات بروند و نامهای را هم داد و گفت این نامه را قبل از رفتن نزد امام بخوانید و با نظر اکثریت هر تغییری که خواستید در آن بدهید و بعد خدمت امام بدهید.
• شما گویا یک فتوکپی از آن نامه گرفتهاید. درست است؟
بله، ولی نمیدانم الان کجاست.
• محتوایآن نامه چه بود؟
دقیقا به خاطر ندارم ولی حاوی مطالب مهمی بود در باب قانون اساسی. بقایی معتقد بود که احتیاجی به ارائه یک قانون اساسی جدید نیست و باید همان قانون سابق را با حذف بندهای مربوط به سلطنت احیا کرد. او معتقد بود که طرح یک قانون اساسی جدید، مشکلات جدید و فراوانی را به همراه خواهد آورد.
• ولی آیا آن پیشنویس اولیه از نظر بقایی مشکلی داشت؟
او معتقد بود که این پیشنویس جدید، مخالفانی را به همراه خواهد داشت و بنابراین هم یک جنگ داخلی بر سر قانون اساسی میانجامد.
• پس چرا آن متن اصلاحیهای که از سوی حزب به خبرگان قانون اساسی داده شد حاوی دیدگاههای متفاوتی بود از آنچه که شما اکنون از دکتر بقایی میگویید؟
آن جزوه و اصلاحیه مورد تایید بقایی نبود. کاری بود که الشریف، پارسی و وحیدی انجام دادند و برای همین هم منجر به سخنرانی بقایی و اعلام وصیتنامه سیاسی شد.
• یعنی این دودستگی در حزب جدی شده بود؟
بله، یک عده خواهان همراهی با نهضت اسلامی بودند و دکتر[بقائی] مخالف بود.برخی نکات مطرح درآن جزوۀ اصلاحیۀ پیشنویس قانون اساسی را که از طرف حزب[زحمتکشان] برای خبرگان قانون اساسی فرستاده بودند، بقایی خط زده بود و برخی اعضا با این حال اضافه کرده بودند.
• آیا شهید آیت با آن جریان مقابل در داخل حزب ارتباطاتی داشت؟
بله، داشت. ولی در کل شما توجه داشته باشید که آقای آیت از قبل از انقلاب به دنبال ادارۀ حکومت توسط شیعیان بود و تز صفویه را تأیید میکرد.
منبع:شهروندامروز