ما مرگ را سرودی کردیم،اسماعيل خويى
ما، عشق مان همانا
میراب کینه بود.
ما کینه کاشتیم،
و،
تا کشت مان به بار نشیند،
از خون خویش و مردم
رودی کردیم
ما خامسوختگان
زان” آتش نهفته که در سینه داشتیم “
در چشم خویش و دشمن
تنها
دودی کردیم
ما آرمان هامان را
معنای واقعیت پنداشتیم
ما
-نفرین به ما-
ما
بوده را نبوده گرفتیم
و از نبوده
(البته تنها در قلمرو پندار خویش)
بودی کردیم
و غایت زیان بود
هرگاهی از همیشه که پنداشتیم
سودی کردیم
و ینگونه بود ،
زیرا ما
ما”مرگ را سرودی” کردیم.
و زندگانی را
بر سرگمراهه مان ،
در رهگذار “هر چه شود گو شو!”
با گله ی سگان “هر چه که پیش آید!”
وا گذاشتیم
ما
زیباترین حقیقت را،
-عشق را-
با زشتی همیشه ترین
-با کینه-
تنها گذاشتیم.
ما کینه کاشتیم و
خرمن خرمن مرگ
برداشتیم.
و ینگونه بود،
زیرا ما
-نفرین به ما –
ما “مرگ را سرودی” کردیم
آیندگان !
بر ما مبخشایید.
هر یاد و یادبود از ما را
به گور بی نشان فراموشی بسپارید.
وزما،
اگر به یاد می آرید،
هرگز ، مگر به ننگ و به بیزاری ،
از ما به یاد میارید.