مرتضی ثاقب فر،ستارهء ثاقبِ آسمانِ ایرانشناسی،علی میرفطروس
بیداری ها و بیقراری ها(16)
استادمرتضی ثاقب فر
11دی ماه1392=1ژانویهء 2014
امروز،سراسر بیادِمرتضی ثاقب فر گذشت،دوست فرهیخته ای که بابیش از100جلد ترجمه وتألیف-یک تنه-کارِیک پژوهشگاه بزرگِ علمی را انجام داده است،ازجمله:
-شاهنامه و فردوسی و فلسفهء تاریخ ایران،
-از ایرانِ زرتشتی تا اسلام،
-ترجمهء«یونانیان و بربرها»،امیرمهدی بدیع(در3 جلد)،
-ترجمهء«تاریخ کمبریج»(در10جلد)،
-ترجمهء مجموعه 14 جلدی «تاریخ هخامنشیان» دانشگاه خرونینگن هلند،
-جهان باستان، دان ناردو (از انگلیسی)،
-امپراتوری ایران،دان ناردو (از انگلیسی)،
-کوروش بزرگ،ژراژ ایسرائل (از فرانسه)،
-ایران باستان، جوزف ویزه هوفر (از انگلیسی)،
-ایران در دورهء پهلوی، لنچوفسکی (از انگلیسی)،
-رضاشاه و شکلگیری ایران نوین،استفان کرونین (از انگلیسی)،
-شاهنشاهی ساسانی،دکتر تورج دریایی (از انگلیسی)،
-شاهنشاهی اشکانی،یوزف ولسکی(از انگلیسی)،
-شاهنشاهی هخامنشی،جیمز مائول کوک (از انگلیسی)،
-مقالات سیاسیِ تقیزاده،
-مقالات ایرانشناسیِ تقیزاده،
-تاریخ هرودوت (جلد 1 و 2)،
-دین مهر در جهان باستان (دومین کنگره مهرشناسی تهران،از انگلیسی و فرانسه)
و…
دریغا که«غمِ نان»فرصت ندادتااو طرح عظیم اش را برای تدوین،ترجمه وتألیفِ دُورهء کاملی ازتاریخ و فرهنگ ایران باستان به انجام رسانَد.درانجمن زرتشتی های پاریس،وقتی من و دوست عزیزم،مازیارقویدل دربارهء کمک مالی به این پروژهء ملّی با«دکتر س»صحبت کردیم،گفت:
-«بگذاریدکمی فکرکنم!»…
ولی-متأسفانه-این«فکرکردن»چندان طول کشیدکه در 11دی ماه91:
-«ناگه [شده ایم]خبر که آن جام شکست»…
به خودم گفتم:
-کاش منوچهرفرهنگی زنده بود!،زرتشتیِ نیکنامی که درحمایت و ترویج فرهنگ ایران یگانه بود!
مرتضی ثاقب فر فعالیت های سیاسی خودرا از«حزب ایران»(جناح چپ جبههء ملّی)آغازکرده بود و پس از درنگی کوتاه و ناپایداردرجنبش چریکی سال های50 به سرچشمهء تاریخ و فرهنگ ایران-وخصوصاً شاهنامه فردوسی-رسید.بهمین جهت،زندگی او -همانندزندگی شاهرخ مسکوب،سرشاراز دربدری ها و تلخکامی ها بود،دربدری ها و تلخکامی هائی که همسر و همراه زندگی اش(بانوفرحناز خمسهای)نیز درآنها شریک و سهیم بود.
شخصیّت مرتضی ثاقب فر،مصداق سخنِ یکی ازشاگردان وی است که به نقل ازاکبررادی نوشته بود:
-«مردانی هستند مثل مدهای زنانهء دوروزه و مردانی برای تمام فصلها و من حساب یکّه تازانِ جادههای امن،پوپولیستهای تُرشیده،هنرمندانی که شیشهء عمرشان توی ژورنالیسمِ چرک است،لوندهای جوانی که در نشئهء نامجویی،اعتراف که نه،ادعا میکنند پدر،جدّ،تبار ندارند و صاف از زیر بُته درآمدهاند و برندگان کاپهای نقره را -که در جشنوارهها و مراسم-پیشگامان بزرگ خود را گردن میزنند و صله میگیرند،از مردان باشکوه نگونبخت که مقدّر شدهاست برای سایه و پسِ مزارشان بنویسند و نجیبانه توی تابوت اهداییِ فرهنگهای قهر دراز بکشند تا در مرگ مظلومانهء آنها اهل روزگار هرچهبیشتر در نجاساتِ زمانه بغلتند و در انحطاط روح و قریحه و پسندهای خود،غوطهور شوند.آری! من حسابِ این قِدّیسان شوربخت را از آن یکّهتازان جادههای امن جدا میکنم.».
حرف و گفت و صوت را برهم زدی!
مرتضی ثاقب فر-عمیقاً-به بازنویسیِ تاریخ ایران باستان وبازنگریِ حوادث و شخصیّت های تاریخ معاصر ایران اعتقادداشت،به همین جهت،وقتی کتاب«دکترمحمدمصدّق؛آسیب شناسی یک شکست»به دستش رسید،ازقول مولوی گفت:
-«حرف و گفت و صوت را برهم زدی»و دشمنیِ بسیاری از«سینه زنانِ کربلای 28مرداد»را به جان خریدی!».
گفتم:می دانم،ولی هدفم-فقط- گشودن دریچهء تازه ای درنگاه به این رویدادِسرنوشت سازبود و خوشحالم که شاگردان شمادرایران(که برخی هم عضو«سازمان جوانان جبههء ملّی» هستند)این نگاه تازه را پذیرفته اند.
ثاقب فر-که از«جبههء ملّی»آغازکرده بود و نسبت به تاریخ و تحولات آن آگاهی عمیقی داشت -«خط سوم»دربررسی رویداد28مرداد32 را«بدیع و منصفانه»می دانست که-«برخلاف هیاهوهای مصدّقی های جدیدالولاده نه تنها موجب تحقیر دکترمصدّق نیست بلکه خدمتِ بزرگِ مصدّق درآن روزِسرنوشت سازرا برجسته می کند».ثاقب فر مقاله ای دربارهء کتاب«آسیب شناسی یک شکست»نوشت که درسایت های روزنامک و ایرانشهر منتشرشده بود.اوازاینکه فردِغیرامینی-با بی پروائی و بی توجه به غلطنامهء پیوست کتاب-دست به انتقادات تند و نامتعارف علیه کتاب«آسیب شناسی…»زده بود،بسیارمتأسف بود.ثاقب فر این«نقد»را نمونه ای ازتداوم سرکوب های استالینیستی درعرصهء تحقیقات تاریخی می دانست و ازاین رو،مرابه سکوت و شکیبائی دعوت می کرد.
عشق بی پایان مرتضی ثاقب فر به تاریخ ایران باستان،شاهنامهء فردوسی،هویّت ملّی و نجابتِ استثنائی،فروتنی و فرزانگی عالمانه اش،از وی مظهری از انسانیّت،ایراندوستی وشرافت ساخته بود.بااینهمه،درچهارشنبه بازارِفرهنگ و اندیشه درایران کنونی،قدر و منزلت ثاقب فر ناشناخته ماند و نه تنها پیکرِ فرهنگ پرورِ وی رخصت خاکسپاری در«قطعهء هنرمندان بهشت زهرا»را نیافت بلکه ازبرگزاری مراسم یادبودِاو در«خانهء اندیشمندان علوم انسانی»نیز جلوگیری شد،گوئی که درمرگ نیز او همراه و همسرنوشت فردوسی بزرگ بود.
درفقدان مرتضی ثاقب فر سپهرِفرهنگی ما تلخ و تیره و تاریک می نماید.دراین«گذار برظلمات»،او-به راستی-ستارهء ثاقب بود.
درهمین باره:
نگاهی به نوشتارها، جهانبینی و منشِ مرتضی ثاقبفر،مسعودلقمان