کوتاه،مثل آه…،5شعر از:حافظ موسوی،سیّد علی صالحی،علیرضاروشن و نسرین بهجتی
1
سالهاست دربِ خانهء من
از شیشه است
اگر دلتنگِ من شدی
فقط با لهجهء باران
در بزن !
از شیشه است
اگر دلتنگِ من شدی
فقط با لهجهء باران
در بزن !
نسرین بهجتی
2
آرزوهایت بلند بود
دستهای من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
با این همه…
فراموشم مکن
وقتی که بر صندلی فرسوده ات نشسته ای
وبه ماه فکر می کنی
حافظ موسوی
3
هر کس مرا می بیند می گوید:
-«به خودت برس!»
نمی دانند ،آنقدر دور شده ای
که من هرگز به «خودم» نمی رسم
سید علی صالحی
4
در صدا کردنِ نامِ تو
یک «کجایی؟!» پنهان است
یک «کاش میبودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمیرفتی»
من نام ِ تو را…
حذفِ به قرینهء این همه دلتنگی و پُرسش
یک «کجایی؟!» پنهان است
یک «کاش میبودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمیرفتی»
من نام ِ تو را…
حذفِ به قرینهء این همه دلتنگی و پُرسش
صدا میزنم…
علیرضا روشن
5
من نیامدهام با تو باشم؛
من آمدهام تو باشم!
هیزم آتش نمیگیرد،
آتش میشود …
من آمدهام تو باشم!
هیزم آتش نمیگیرد،
آتش میشود …
علیرضا روشن
به نقل از :کوتاه،مثل آه…
(عاشقانه های شعر امروزایران)
بکوشش مینا راد