Print This Post Print This Post
تازه‌ها


«حسرت»،شعری ازعلیرضا میبُدی

اشاره:

علیرضا میبُدی،ازمعدودگویندگان وبرنامه سازان رادیو- تلویزیون  است که علاوه بر بلاغت کلام،آگاهی ژرف  او به تاریخ وادبیّات وعرفان  ایران ،وی رااز دیگر ِگویندگان وبرنامه سازان ،متمایز وممتازمی سازد.باکلام علیرضامیبُدی می توان درکوچه های عاشق نیشابور،عرفان ِعطّارومستی ِ خیّام راتجربه کردودر ردائی ازعرفان ،درقونیّه وبلخ بامولاناجلال الدّین مولوی،رقصیدو باشمس تبریز ، همدل وهمراز شدو…..

   شعر«حسرت»،حسرت هاوحیرانی های شاعری است که درغربتی غریب،غمگنانه  زمزمه می کند:

آن كه بی ما بود و بر ما بود،هست!

يادآن كس كن كه با ما بود و نيست

                                              * * *

دوستي به ميهن رفت و بازگشت.

«پرسيدمش چه ديدي؟»

«گفتا مپرس! خاموش»

«كان ديدني كه ديدي»

«ديريست ديدني نيست»

                                                             ع.م

                      حسرت !

باتواين سيّاره،زيبا بود و  نيست

جاي اين گندآبه،دريا بود و نيست

پيش‌تر،بر جاي اين بيغوله‌ها

جنگلي ازدور پيدا بود و نيست

خانهءما كو؟

ـ كه بر بنياد عشق ـ

نسل‌هادر كوچه بر جا بود و نيست

يادِمادر كن! كه در اشراق و نور

هر سَحَرغرق تماشا بود و نيست

كوزه آبي،لقمه ناني،چشم سير

مختصر رزقي،مهيّا بود و نيست

نرخ دل در كوچهءما سال‌ها

مثل يك فوّاره برپا بود و نيست

آن كه بي ما بود و بر ما بود،هست!

يادآن كس كن كه با ما بود و نيست

فرستادن این مطلب برای دیگران