Print This Post Print This Post
مقاله‌ها و مصاحبه‌ها


حلّاج در ۴۰ سالگی،علی میرفطروس

بخشی از دیباچۀ تازۀ کتاب

 

                        روی جلد چاپ نخست حلّاج :اردیبهشت۱۳۵۷                             

در سال ۱۶ هجری/۶۳۷ میلادی وقتی شمشیرهای خونچکانِ تازیان آخرین قُلاع ساسانیان را درهم نوَردید؛دوران تازه‌ای در حیات فرهنگی ایرانیان آغاز شد که بی توجهی به ویژگی‌های آن،درک درست تاریخ اجتماعی ایرانِ بعدازاسلام  را دشوار خواهد ساخت.در بیشترِ پژوهش های موجود،درّۀ عمیقی ایرانِ پیش و ایرانِ پس از اسلام را از یکدیگر جدا می کند گوئی که در پیش از اسلام نه از فرهنگ و تمدّن و اخلاق خبری بود و نه از هنر و علم و ادبیّات،اثری!

از این گذشته،فرهنگ و آئین های یک ملّت باستانی پدیده های تاریخی و دراز مدّت هستند که پس از اشغال سرزمین شان توسط مهاجمان بیگانه،پنهان و آشکار -در لوا و لفّافه های مختلف- می توانند به حیات خویش ادامه دهند،به  همین جهت ما برای تبیین تحوّلات فکری و فرهنگی این دوران،به جای «ایرانِ اسلامی»،اصطلاح«ایرانِ بعد از اسلام»را دقیق تر می دانیم.

***

بررسی اسناد مربوط به هجوم تازیان به ایران و چگونگی سقوط امپراتوری ساسانی  نشان می دهد که قحطی،خشکسالی و فقر و فلاکتِ تازیانِ بیابانگرد و در نتیجه،آز و نیازِ آنان برای دستیابی به سرزمین های مرفّه و حاصلخیزِ امپراتوری ساسانی  عامل اصلیِ حملۀ آنان به ایران بود و با توجه به ارتدادِ گستردۀ قبایل عربی از اسلام(«اهل ردّه») و عدم تثبیت اسلام درشبه جزیرۀ عربستان(1)،به نظر می رسد که  برای تازیان مهاجم در حمله به ایران،«جهاد برای اسلام»اهمیّت ثانوی داشت.عُمَر خطاب به سران این قبایل گفته بود:

حجاز جای ماندنِ شما نیست مگر آنکه آذوقه جای دیگر بجوئید که مردمِ حجاز جز به این وسیله  نیرو نگیرند»(2).

جنگ های چندین سالۀ خسرو پرویز با امپراتوری رُمِ شرقی (از سال ۶۰۲ تا ۶۲۷ میلادی) ارتش ساسانی را بسیار خسته کرده بود.خودکامی های خسرو پرویز در حذف دولتمردان و سردارانِ کاردان و سرانجام، محاکمه و قتل وی و جابجائی چند پادشاه در فاصلۀ قتل خسرو پرویز تا حکومت یزدگردِ سومِ نوجوان،چنان آشفتگی و اغتشاشی به وجود آورده بود که نخستین حملاتِ قبایل بیابانگرد در نظر سران و سرداران ساسانی «ناچیز»جلوه کرد (3)و این«بی تفاوتی»،موجب تحریض و تشویق این قبایل در حمله های هماهنگِ آینده به ایران شد.از این گذشته،عزل شخصیّتِ پُرنفوذِ «نُعمان بن مُنذر» از حکمرانی منطقۀ مرزی«حیره»،حملۀ تازیان به ایران را  تسهیل کرد.خاندان «نُعمان بن مُنذر»-ازدیرباز-در مقابل حملات اعراب بادیه نشین به سان سدّی به شمار می رفت.«حیره» از امیرنشین های پُررونق امپراتوری ساسانی بود که ضمن رواج زبان و فرهنگ ایرانی،اقوام مختلفی در آن زندگی می کردند(4).همدستی برخی سرداران ساسانی با سران قبایل تازیان-خصوصاً در جنگ سرنوشت سازِ«قادسیه»- نیز برضعف و زوال سپاه ساسانی افزود.رستم فرّخزاد،سپهسالار بزرگ و میهن پرست ساسانی در جنگ «قادسیّه»-درنامه ای تلخ به برادرش  آیندۀ سیاسی ایران را پیش بینی کرده بود(5) :

شود روزگارِ مِهان کاسته

ازاین پس شکست آید از تازیان

ستاره نگردد  مگر بر زیان

که این خانه از پادشاهی تهی است

نــه هـنـگــام پـیـروزی و فـرّهـی است

بــر ایــرانــیــان زار و گــریــان شــدم   

 ز سـاسـانـیـــــان نـیـــز بـریـان شـدم(6)

حملات اولیّۀ قبایل تازیان به شهرهای مرزی ایران و بی تفاوتی سرداران سپاه ساسانی نسبت به این حملات،مردم شهرهای عرب نشین ایران(مانندحیره،انبار،فرات،سواد و …)را  دچار خشم کرده بود(7).مردمی که با مذاهب و باورهای مختلف،قرن ها زیر چتر امپراتوری ساسانی به مسالمت و مدارا  زیسته بودند،در برابرغازیان و غارتگران مهاجم چنان پایداری و مقاومتی کردند که«خالدبن ولید»-سردار معروف اسلام-دچارحیرت و خشم گردید آنچنانکه در حمله به شهرِ عرب نشینِ «اُلّیس» (درجنوب شرقی شهرِ نجف کنونی)گفت:

-«[از نظرپایداری و مقاومت]قومی را چون پارسیان و در میان پارسیان، قومی را چون«اُلّیس»ندیدم»(8).

در برابر این پایداری ها و مقاومت ها، تازیان به خشونت و ارعاب و خصوصاً «اِرهاب»متوسّل شدند چرا که به اعتقاد آنان:النصرُ بالرُعب.

در درازای این کشاکش ها و کوشش ها و کشمکش های خونین،ایرانیان توانستند تنها در سه چیز از فاتحان  ممتاز و متمایز شوند و درسنگر و سایه بان آن،خود را از گذشته به حال و از حال به آینده  منتقل کنند:

-تاریخ(حافظۀ قومی)،

-فرهنگ و آئین های ملّی،

-زبان فارسی(18)

 

دهقانان؛حاملان و حافظانِ فرهنگ باستانی ایران 

دهقانان در اواخر دورۀ ساسانی طبقه ای از نجبای زميندار بودند که واسط یا حلقۀ پیوندِ روستائیان و دربار به شمارمی رفتند.آنان وظیفۀ جمع آوری مالیات،تأمین قشون و مسئولیّتِ ادارۀ منطقۀ خود را برعهده داشتند و در واقع،دهخدایانِ مناطق خویش بودند که باشمشیر،اسب،کلاه و کمربندِ مخصوص از دیگر طبقات و اقشار  متمایز می شدند.بعد از هجوم تازیان و زوال اشرافیّت ساسانی،این طبقه نقش اساسی در حفظ و تداوم فرهنگ و آئین های ایرانی داشتند(19).

پس ازجنگ ها و مقاومت های اولیّه،بسیاری ازدهقانان(دهخدایان) با حفظ موقعیّت اجتماعی شان به اسلام گرویدند و یا با حفظ دین و آئین خود به پرداختن جَزیه و خراج گردن نهادند(20).این طبقۀ کهن-در واقع- وارثان و حافظان فرهنگ و آئین های دورۀ ساسانی بودند و چه بسا که سازش و تعامل با تازیان مهاجم را برای حفظ و بقای آئین های باستانی شان  لازم می دانستند بطوری که علاوه برجزیه و خراج های رسمی،ایرانیان هر سال -بهنگام جشن های سده، نوروز و مهرگان- مبلغی نیز به عنوان «عیدی»به خلیفه پرداخت می کردند، مبلغ این «عیدی» در زمان معاویه به ۱۰میلیون درهم می رسید(21).

ناآگاهی و ناتوانی فاتحان بیابانگرد در مدیّریت سرزمین پهناور ایران ساسانیان -خودبخود- دهقانان را-به عنوان اهل دیوان،کاتب و نویسنده- در دستگاه خلافت  دارای موقعیتی ممتاز کرد(22). دهقانان -به عنوان حاملان و حافظان تاریخ داستانی و باستانی ایران -درقرن ۴ هجری/۱۰میلادی -و خصوصاً در عصر درخشان سامانیان-در اعتلای هویّت ملّی،زبان،فرهنگ و آئین های ایرانی  نقش فراوانی داشتند و در این راه،حافظۀ تاریخی شیرازه ای بود که مؤلّفه های دیگر را بهم  وصل می کرد.موضوع «تفاخر ملّی» در آثار شاعران و نویسندگان سده های نخست پس از اسلام ناشی از همین آگاهی، إشراف و  اعتماد به نفس ایرانیان نسبت به گذشتۀ تاریخی شان بود.ما در فصل های آینده به نقش برجستۀ نویسندگانی مانند ابن مقفّع در حفظ ، اعتلاء و انتقال این«حافظۀ تاریخی» به آیندگان اشاره می کنیم چنانکه در سال ۳۰۳ هجری /۹۱۶ میلادی ابوالحسن مسعودی تأکید می کند:

-«در شهر استخرِ فارس در نزدِ یکی از بزرگ زادگان ایرانی [دهقانان] کتابی عظیم دیدم که از علوم و اخبار پادشاهان،بناها و سیاست ها و تدبیرهای شان مطالب فراوانی داشت که در کتاب های دیگر-مانند خدای نامه و  آئین نامه و غیره-  ندیده بودم با تصویر بیست و هفت تن از پادشاهان ساسانی و ذکر سرگذشت هر پادشاه و رفتارِ وی با خواصِ یاران و عوامِ رعیّت و حوادث مهمی که در دوران پادشاهی وی پدیدآمده بود…در این کتاب از زرتشت (مجوس) و نیزازمراتب الانوار و فَرقِ بین نور و نار یاد شده بود»(23).

بر این اساس ،در سال ۳۴۶هجری/۹۵۷میلادی وقتی ابو منصور عبدالرزّاق،امیر ایراندوست و آزادۀ توس(24) فرمان دادتا وزیرش،ابومنصور مُعمَری،برای تدوین شاهنامۀ ابومنصوری اقدام کند،وی،دهقانان شهرهای مختلف را فراخواند و به عنوان«بازماندگان شاهان قدیم»از روایات آنان به عنوان«مأخذ معتبر» استفاده کرد(25همچنانکه فردوسی نیز از دهقانان توس بود«ازدیهی كه آن دیه را باژ خوانند…بزرگ دیهی است…فردوسی در آن دیه شوكتی تمام داشت چنانكه بدخلِ آن ضیاع از امثال خود بی نیاز بود».(26).فردوسی در سراسر شاهنامه از دهقانان به عنوان «بازگوکنندگان تاریخ ایران باستان»یاد می کند:

ز گفتار دهقان یكی داستان

بپیوندم از گفتۀ باستان(27)

یا:

نباشی بدین گفته همداستان

كه دهقان همی گوید از باستان(28)

یا:

ز گفتارِ دهقان کنون داستان

تو برخوان و برگوی با راستان(29)

و یا:

– به گفتار دهقان كنون باز گرد

نگر تا چه گوید سراینده مرد (30)

فرزندان و بازماندگان دهقانان بتدریج چنان موقعیّتی یافتند که دستگاه خلافت عبّاسی رنگی عمیقاً ایرانی یافت بطوری که در بارۀ«فضل بن سهل سرخسی» معروف به «مردِ شمشیر و قلم» (ذوالریاستین)  گفته اند:

این مجوس زاده(فضل بن سهل)درسودای احیای سلطنت پادشاهان قدیم و کسرائیان است»(31). 

حکومت های صفاریان، آل زیار و خصوصاً سامانیان و آل بویه با انتساب خود به ساسانیان و پهلوانان باستانی ایران  موجب تداوم فرهنگ و آئین‌های ایرانی شدند چندانکه «مردآویج زیاری» ضمن برگزاری جشن های نوروز،مهرگان و سده ،سودای بازگرداندن پادشاهی عجم و تسخیر بغداد درسرداشت و در نامه ای به کارگزار خود در اهواز نوشت:

ایوان کسری را برایم آماده کن! تا هنگام رسیدن به پایتخت[بغداد]در آنجا فرودآیم.تو باید آنرا به همان شکل پیش ازآمدنِ تازیان بسازی!» (32).

باتوجه به سلطۀ ارهاب و ارعاب،چگونگی تداوم اندیشه ها و آئین‌های ایرانی در بعد ازاسلام  فصل بدیع و برجسته ای است که متأسفانه هنوز بطورشایسته موردتوجۀ پژوهشگران قرارنگرفته است در حالیکه می دانیم ملّت های کهن در فراز و فرودهای تاریخی و در برخورد با حملات و هجوم‌های بیگانگان- ازشکل ها،شیوه‌ها و شگردهای مختلف برای حفظ هویّت تاریخی خود استفاده می کنند.این امر،خصوصاً در بارۀ ایرانیان که نسبت به مهاجمان بیابانگرد از فرهنگی فاخر و تمدّنی ممتاز برخوردار بودند دارای اهمیّت بسیار است.ابن حزم- عقیده شناس اسلامیِ قرن ۵هجری/۱۱میلادی  در این باره تأکید می‌کند:

-«ایرانیان که بر همۀ ملّت‌ها سَروَری داشتند و خود را آزادگان می‌نامیدند،چون دولت شان به دست تازیان برافتاد،برآنان گران آمد و لذا کوشیدند تا با بداندیشی و بدخواهی  آئین قدیم شان را تجدید کنند و از این رو- بارها -به نبرد با اسلام برخاستند که سُنباد، اُستاذسیس، مقنّع، بابک و دیگران از آن جمله بودند. سپس بهتر آن دیدند تا به شیوۀ دیگر در کارِ اسلام؛ حیله‌گری و با مسلمانان مبارزه کنند.» (33).

سخن ابن حزم را عقیده شناسانی مانند عبدالقاهر بغدادی،خواجه نظام‌الملک، ابن جوزی، بیرونی،مقریزی ودیگران نیز تائید کرده‌اند(34).به عبارت دیگر،پس از سرکوب پایداری‌ها و شورش ها(35)،ایرانیان بتدریج در حصار اندیشه و فرهنگ سنگر گرفتند و با پنهان شدن در لوا و لفّافۀ فرقه های الحادی و عرفانی کوشیدند تا به قول ابن حزم«به شیوۀ دیگر در کارِ اسلام حیله‌گری و با مسلمانان مبارزه کنند»،شیوه ای که به قول پژوهشگر معروف مصری، احمدامین: «بسیار خطرناک تر از جنگِ رو در رو بود» (36). بنابراین، در بررسی جنبش‌های فکری و اجتماعی ایران در بعد از اسلام،توجه به شکل شناسی (Morphologie)این جنبش‌ها   لازم و ضروری است(37).

یکی از تغییرات مهم پس از حملۀ تازیان،«عَرَب گردانی» یا «تعریبِ» نام و هویّت ایرانیان بود،به این معنا که عموم ایرانیانِ «موالی» و فرزندان شان مجبورشدند تا خود را به نام و نَسَب یکی از قبایل تازی  منسوب کنند(38).ایرانیانی که در این قبایل  رشد و پرورش یافته بودند توسط پدران و مادران شان با فرهنگ و آئین‌های نیاکان خود آشنائی داشتند و می‌توانستند حامل و مروّج این فرهنگ و آئین ها در بعد از اسلام باشند و چنانکه خواهیم گفت«جنبش شعوبیّه»-در واقع- کوششی برای تداوم فرهنگ ساسانیان در برابر سلطه جوئی و برتری طلبی تازیان بود.

خاطرۀ دوران ساسانی و تداوم آن در بعد از اسلام چنان بود که نه تنها صفّاریان،سامانیان،آل بویه(دیلمیان) و آل زیار بلکه حکومت های تُرک تباری مانندسلطان محمود غزنوی نیز-باجعل«نَسَب نامه» کوشیدند تا خود را از تبارِ ساسانیان به شمار آورند(45).

«ابوعُبیده» (متولّدحدود۱۱۴ هجری/۷۳۳میلادی)- از موالی و شعوبیان ایرانی تبار- در بارۀ منشاء و سرچشمۀ عقایدش نکتۀ قابل تأمّلی دارد.به گفتۀ وی:

پدران شان در دربار خسروان (ساسانیان) خطیب بودند،چون اسیر شدند و فرزندان شان در سرزمین‌های عربی به دنیا آمدند،آن عِرقِ کهن یا جوهرِ سخنوری بیدار شد و لذا کوشیدند تا در میان عرب زبانان همان اعتباری را یابند که در میان پارسی زبانان داشتند.»(46).

روایت «ابوعُبیده» و داشتنِ«عِرق کهن» یا «جوهرِ سخنوری»را می‌توان به بیشترِ نویسندگان،شاعران و متفکران ایرانی تبارِ این دوران  تعمیم داد و در پرتوِ آن،تداوم اندیشه ها و آئین های عصر ساسانی در بعد از اسلام  را استخراج کرد.

درپرتوِ چنین نگاهی است که بررسی زندگی و عقاید حسین بن منصور حلاّج و علل عقیذتی یا عوامل سیاسی قتل فجیعِ وی  اهمیّت تازه ای می یابد.

____________________________________________________________

زیرنویس‌ها:

1-در این باره نگاه کنیدبه:المغلوث،سامی عبدالله،اطلس حروب الردّة ،ریاض،1429ق؛نیشابوری،ابواسحق،قصص الانبیاء،به اهتمام حبیب یغمائی،تهران،1340ش،صص455-456؛طبری،محمدبن جریر،تاریخ طبری،ترجمۀ ابوالقاسم پاینده ،ج4،تهران،1352ش،صص1354-1379،1369-1380و1394و1406-1410؛ابن اعثم کوفی،الفتوح،ترجمۀ محمد بن احمد مستوفی هروی،تهران،1372ش،صص15-18؛میرخواند،روضة الصفا،ج2،تهران،1338ش،صص603-614؛میرفطروس،علی،ملاحظاتی درتاریخ ایران،چاپ چهارم،کانادا،2001،صص62-66

2-طبری،ج4،صص1587-1589و1655؛ج5،صص1759و1936؛ج5،ص1707،مقایسه کنیدبا اعثم کوفی،پیشین،ص94و102-103؛خواندمیر،حبیب السیر،بامقدمۀ جلال همائی،ج1، تهران،1333ش،ص302و401؛مسعودی،ابوالحسن،مُروج الذّهب،ترجمۀ ابوالقاسم پاینده،ج1،تهران،1360ش،ص664؛بلاذری،فتوح البُلدان،ترجمۀ آذرتاش آذرنوش،تهران،1346ش،ص253

3-نگاه کنید به دینوری،ابوحنیفه،اخبارالطّوال،ترجمۀ صادق نشأت،تهران،1346ش،ص120

4-در بارۀ«حیره» و اهمیّت سیاسی-فرهنگی آن نگاه کنید به:دانشنامۀ جهان اسلام،ج14،تهران،1389ش،صص527-534؛دائرة المعارف بزرگ اسلامی،زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی،ج21،تهران،1393ش،صص541-555؛محمدی ملایری،تاریخ و فرهنگ ایران،ج1،تهران،1379ش،صص179-188

5

دریغ این سر و تاج و این داد و تخت

دریغ این بزرگی و این فرّ و بخت

چو با تخت منبر برابر شود

همه نام  بوبکر و عُمّرشود

تبه گردد این رنج های دراز

ز اختر همه تازیان راست بهر

ز پیمان بگردند وز  راستی

گرامی شود کژّی و کاستی
رُباید همی این از آن ، آن از این

ز نفرین ندانند باز آفرین

بد اندیش گردد پسر بر پدر

پدر همچنین بر پسر چاره گر
 شود بنده بی هنر شهریار

نژاد و بزرگی نیاید به کار
 بگیتی کسی را نمانَد وفا

روان و زبان ها شود پُر جفا
 ز ایران و [از] ترک و [از] تازیان

نژادی پدید آید اندر میان
 نه دهقان، نه ترک و نه تازی بوَد

سخن ها به کردار بازی بود

چنان فاش گردد غم و رنج و شور

که شادی به هنگام بهرام گور

[نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام 

به کوشش زهرگونهسازند  دام]

 زیان کسان از پیِ سود خویش

بجویند و دین اندر آرند پیش
 نباشد بهار از زمستان پدید

نیارند هنگام رامش نبید
 چو بسیار از این داستان بگذرد

کسی سوی آزادگی ننگرد

 بریزند خون از پیِ خواسته

فردوسی،ابوالقاسم،شاهنامه،برپایۀ چاپ مسکو،ج2،چاپ چهارم،تهران،1387ش،صص1862-1865،کلمات یامصراع داخل[   ]ازنسخه ها دیگر شاهنامه است.

6-برای تحلیلی جامعه شناسانه و تاریخی ازنامۀ رستم فرّخزاد نگاه کنیدبه متن سخنرانی باقرپرهام در فصلنامۀ ایران نامه،بتسدا،آمریکا،سال 24،شمارهء 4،زمستان1387ش،صص261-272

7-برای نمونه نگاه کنیدبه:طبری، ج4،صص1628- 1629

8-نگاه کنیدبه:طبری،ج4،صص1480،1482،1497-1498و1503-1504

18 -دربارۀ رواج زبان فارسی پس از حملۀ تازیان  نگاه کنیدبه بحث درخشان استاد محمدی ملایری بانام«زبان فارسی؟یا پهلوی؟»:تاریخ و فرهنگ ایران،ج4،تهران،1380ش،صص51-99.

19 -در بارۀ«دهقانان» و نقش شان در نگهبانی تاریخ و فرهنگ ایران  نگاه کنیدبه مقالۀ درخشان استاد احمد تفضّلی،مجلۀ ایران نامه(به مدیریّت هرمزحکمت)،سال15،شمارۀ 4 ،بتسدا(آمریکا)، پائیز1376ش،صص579-590؛ذبيح الله صفا،حماسه سرايی درايران، تهران، 1333ش، ص62-64؛ گيتی فلاح رستگار،«دهقانان قديم خراسان»:خراسان و شاهنشاهی ايران، مشهد، 1350ش، ص 125 – 160؛ مجتبی مينوی،«دهقانان»، سيمرغ، شماره 1، اسفند 1351ش، ص 8 – 13

20-در این باره نگاه کنیدبه:دنت،دانیل،مالیات سرانه و تأثیرآن درگرایش به اسلام،ترجمۀ محمدعلی موحد،تهران،1358ش

21-یعقوبی،احمدبن ابی یعقوب،تاریخ یعقوبی،ج2،ترجمۀ محمد ابراهیم آیتی،تهران،1343ش، صص145و280 مقایسه کنیدبا روایت طبری در بارۀ هدایای مردم بلخ به اسدبن عبدالله قسری،حاکم خراسان در سال 120 هجری/میلادی:طبری،پیشین،ج2،ص1635-1638

22-قدامة بن جعفر،الکتاب الحراج و صنعة الکتابة،ترجمۀ حسین خدیوجم،،تهران،1353ش،ص4؛گردیزی،پیشین،ص230؛ابن اعثم کوفی،پیشین،ص156

23-التنبیه و الاِشراف،چاپ دخویه،بریل(لیدن)،1893م،صص106-107

24 – فردوسی در ستایش عبدالرزّاق می گوید:

یکی پهلوان بود دهقان نژاد

دلیروبزرگ وخردمندو راد

پژوهندۀ روزگار نخست

گذشته سخن ها  همه بازجُست

ز هر کشوری مؤبدی سالخورد

بیاورد کاین نامه را گرد کرد

همچنین نگاه کنیدبه:نگاه کنیدبه:گردیزی،پیشین،ص353

25 -دیباچۀ شاهنامه ابومنصوری،به کوشش رحیم زادۀ ملک،نامۀ انجمن،شمارۀ 13،تهران،بهار 1383ش، صص 127-130

26 -نظامی عروضی،چهار مقاله، به تصحیح و مقدمۀ محمد قزوینی،انتشارات اشراقی،تهران،بی تا، ص 47.

27 -شاهنامه،ج1،ص245

28 -شاهنامه،ج1،ص595

29-شاهنامه،ج1،ص287

30 -شاهنامه،ج1،ص287؛برای آگاهی از تطوّر و تنوّع معنای «دهقان»در ادب فارسی نگاه کنید به مقالۀ«پیشینۀ دهقان در ادب پارسی»، مجلۀ هنر و مردم،شمارهء ۱۷۹، شهریور ۱۳۵٦،صص64-70؛حاکمی والا،اسماعیل،«معانی دهقان در ادب فارسی»،مجلۀ سخن،شمارۀ 11و12،  1357ش،صص1231-1237

31– نگاه کنید به: جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکُتّاب،طبع الثانیه،قاهره،1401ق/1980 م ،صص‌313و۳۱۷-۳۱۸؛ ‌اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل‌الطالبین، ج۱،بیروت،1408ق/1987م،صص۴۵۴

32– ابن مسکویه،ابوعلی،تجارب الاُمم، ج۵،ترجمۀ علینقی مُنزوی، تهران،1376ش،صص412-413و420.در بارۀ دوران آل بویه نگاه کنید به بحث درخشان جوئل کرمر در کتاب احیای فرهنگی در عهد آل بویه(انسانگرائی در عصر رنسانس اسلامی)،ترجمۀ محمد سعید حنائی کاشانی،مرکز نشر دانشگاهی، تهران،1375 

33 – ابن حزم،الفصل فی الملل و الاهواء والنحل، ج ۲، قاهره، ۱۳۱۷ق،صص ۱۱۵-۱۱۶

34 – نگاه کنیدبه:الفرق بین الفِرَق و بیان الفرقۀ ناجیه،عبدالقاهر بغدادی،به حواشی محمد بدر،قاهره،1328ق،ص۱۷۳؛خواجه نظام الملک،سیاست نامه،به تصحیح جعفرشعار،تهران، 1377،صص250 و۲۸۵-۲۸۶؛شاکر مصطفی، دولة بنی العباس، ج۱،کویت،1973، ص ۲۶۹

35– برای گزارشی از این پایداری هاو سرکوب ها نگاه کنیدبه:میرفطروس، پیشین، صص۷۲-۸۸

36 -احمد امین،ضحی الاسلام،ج1،قاهره،1351ق/1933م،ص70

37– در این باره نگاه کنید به:میرفطروس، علی، « نکاتی درشناخت جنبش های مترقی در ایران بعد از اسلام»: عمادالدین نسیمی؛شاعر و متفکر حروفی،چاپ دوم ،آلمان،1999،صص ۴۷-۶۷

38– استاد محمدی ملایری به تطّور این «تعریب» در نام های ایرانی پرداخته است. نگاه کنید به: تاریخ و فرهنگ ایران، ج ۱،چاپ دوم،تهران،1379ش، صص ۱۶-۲۷، ج ۲، صص ۱۸-۲۲

42- نگاه کنیدبه: آئین جوانمردی(مجموعۀ مقالات)،تهران،1363ش،صص101-105و161-165و169-176و 192-195؛شفیعی کدکنی،قلندریّه در تاریخ،تهران،1386ش،صص62-67و183-189

45 برای جایگاه و اهمیّت این موضوع و تطوّر آن در دوران ساسانی نگاه کنیدبه:دریائی،تورج،تاریخ و فرهنگ ساسانی،ترجمۀ مهرداد قدرت دیزچی،تهران،1387ش،صص63-79

46 – جاحظ،عمروبن بحر،البیان و التبیین،ج1،به اهتمام عبدالسلام محمد هارون،بیروت، 1410ق/1990م،ص308؛عطوان،حسین،الزندقه و الشعوبیّه فی العصر العباسی الاول، بیروت، 1363ق/1984م،ص142

 

 

فرستادن این مطلب برای دیگران