پیام تسلیت جمعی از دوستان و همکاران عبدالفتاح سلطانی، وکیل و مدافع حقوق بشری زندانی
مرگ صریحترین و صادقترین واقعیت بشری است که هیچیک از ما از آن گریزی نداریم. هما سلطانی دختر ۲۷ساله معصومه دهقان، معلم دلسوز و مقاوم و عبدالفتاح سلطانی، وکیل سرشناس حقوق بشری روز جمعه ۱۲ مردادماه ۹۷ چشم بر جهان ما فرو بست. اما مرگ، بهتنهایی مساله نیست. مردن در شرایطی که حق زندگی آزاد و طبیعی، حق شادی، حق امنیت، حق کار، کرامت و حق بودن در خانواده و داشتن آزادی از تو سلب میشود، مرگ بهحقی نیست.
هما سلطانی در شرایطی از جهان رفت که ۹ سال از بهترین سالهای جوانیاش را چشم به راهی دوخت تا پدرش، مدافع سرسخت حقوق بشری که با حکم ناعادلانه و غیرانسانی ۱۳ سال زندان دوران محکومیتش را طی میکند از راه اوین به خانه برگردد. این مرگ، حق نیست، تحمیل رنجی است که چون سمی بر جان و جوانیات مینشیند، وگرنه قلبی چنین زیبا، که وقت شکفتن و دویدنش است، چه به ایستادن در میانه ۲۷ سالگی؟!
هما سلطانی در شرایطی از جهان رفت که مثل بسیاری از جوانان باهوش و مستعد ایرانی رویاهایش را در مسیر تحصیل علم و مدارج دانشگاهی دنبال کرد. او کارشناسی ارشدش را در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبایی گرفت. اما دختری که باید به دنبال رویاهایش این دانشاندوزی را پس از پایان تحصیل به بهرهوری میرساند، مثل بسیاری از جوانهای هموطنش که از مزایای «ژن خوب سیاسی» بیبهره و قربانی سوءمدیریت کشورند، رویاها را در کولهپشتی دانشگاه در گوشه خانه گذاشت، تا با واقعیت زندگی، در دنیای کاری که هیچ ربطی به دانش و تخصصش نداشت دست و پنجه نرم کند. دختری چنین خودساخته و جوانمرگی؟ حاشا به مرگ!
عبدالفتاح سلطانی و معصومه دهقان و همچنین فرزندانشان مائده، هومن و حامد سلطانی برای کرامت انسانی بهایی گزاف پرداختهاند. کرامتی که در برابر ستم سر خم نکرد، ریا، دورویی و مجیزجویی را الگو نکرد و با سری افراشته زندان و زندگی سخت ولی شرافتمندانه را به زندگی چرب و چرک چاپلوسانه و ستمپذیر ترجیح داد. فرزند چنین خانوادهای بودن آسان نیست. این را مرگ حتی میداند. شاید برای همین است که پاورچین پاورچین زیبای خفته خانواده سلطانی را در خواب ربوده است. این همان مرگی است که سالها پشت در این خانه کمین کرده، از دادگاه انقلاب تا اوین زیرچشمی سلطانی سفت و سخت را پاییده است، معصومه دهقان را تهدید به شکستن و بریدن از این همه شکیب کرده … این مرگ، همان مرگ مار بهدوش است که آخرش هم از خون جوانترین و پاکترینها سیراب میشود. این مرگ ادامه همان ستم است.
خانواده گرانقدر سلطانی؛ عبدالفتاح بزرگ، معصومه خانم عزیز، مائده جان، هومن عزیز و حامد نازنین، ما با شما به سوگ نشستهایم. با شما همدلیم، با شما همنفسیم، همدردیم، همدادیم.
دوست داشتیم کنارتان بودیم. همراهتان بر خاک سرد سوگلی این خانه مینشستیم، گریه میکردیم، در آغوشتان میگرفتیم، دستتان را میفشردیم و سوگواری میکردیم. سوگواری حق است. امان از حق!… تسلیت ما را از لابلای این کلمههای عزادار بپذیرید و به بزرگواریتان ببخشایید که کنارتان نیستیم، که در پشت مانیتورهای مان عکس هما را در آغوش میگیریم، که درپای تلفن گریه میکنیم، در در ای میل ها تسلیت میگوییم و البته که از هر رسانهای و بر هر صفحهای این بیداد را که بر شما رفته و بین سلطانی و خانوادهاش و همه مدافعان حق و آزادی و خانوادههای عزیزشان فاصله انداخته است فریاد میزنیم.
جای خالی هما تا همیشه عزیز و گرامی!
شیرین عبادی، نسرین ستوده، نرگس محمدی، مهناز پراکند، منصوره شجاعی، خدیجه مقدم، پروین اردلان، پرستو فروهر و آسیه امینی