غزل شبانه
عطش عطش همه زخمم: هزار اخگر بود
تپش تپش همه قلبم: طنين تُندر بود
در آن سراچۀ ساكت در آن حصار سكوت
سرود سركش ياران سرودِ سنگر بود
هلا شقايق عاشق! هلا ستارۀ خون!
دريغ و درد من از داغ هاى «آذر» بود
چه سروهاى سُترگى كه اُفتاد به خاك!
چه قصه هاى بلندى ز سروِ ديگر بود
«به شب نشينى زندانيان مخور حسرت»
كه نُقل مجلس ما: خار و خون و خنجر بود
شكوه و شورِ تو اى عشق! عشق آتشناك!
چراغِ ظلمتِ شب هاى «قصرِ»قیصر بود