Print This Post Print This Post
شعر


غزل شبانه

عطش عطش همه زخمم: هزار اخگر بود

تپش تپش همه قلبم: طنين تُندر بود

در آن سراچۀ ساكت در آن حصار سكوت

سرود سركش ياران  سرودِ سنگر بود

هلا شقايق عاشق! هلا ستارۀ خون!

دريغ و درد من از داغ هاى «آذر» بود

چه سروهاى سُترگى كه اُفتاد به خاك!

چه قصه هاى بلندى ز سروِ ديگر بود

«به شب نشينى زندانيان مخور حسرت»

كه نُقل مجلس ما: خار و خون و خنجر بود

شكوه و شورِ تو اى عشق! عشق آتشناك!

چراغِ ظلمتِ شب هاى «قصرِ»قیصر بود

فرستادن این مطلب برای دیگران