Print This Post Print This Post
تازه‌ها


غزلی از:محمدعلی بهمنی

 

دريغ می كنی از من – نگاه را حتّی
و نيز زمزمهء گاه گاه را  حتّی

من وُ تو ره به ثوابی نمی بريم از هم
چرا مضايقه داری گناه را حتّی ؟

تو اشتباه بزرگ منی ،‌ ببخشايم
بديده می كشم اين اشتباه را حتّی

بمن كه سبز پرستم چه گفت چشمانت ؟
كه دوست دارم – بخت سياه را حتّی

بديدنِ تو چنان خيره ام كه نشناسم
تفاوت است اگر راه وُ چاه را حتّی
*
اگر چه تشنهء بوسيدن توام – ای چشم !
بخواه ،‌می كشم اين بوسه خواه را حتّی

بيا تلألو شعرم بر آب ها ، امشب-
تراش می دهد الماسِ ماه را حتّی

 

 

فرستادن این مطلب برای دیگران