میراث،شعری از:جهانگیر صداقت فر
بی سرپناه
جادههایِ توفان را درنوردیدیم
و از صعبِ تُندشیبِ آزمون،
سرخورده،
–یا سر برافراشته–
گذشتیم.
در حدِ توان،
سکوتِ صخرههایِ سنّت را
با غریوِ تندرِ عصیان درهم شکستیم،
و توفنده، بر قُلههایِ خطر،
با بازوانِ تعهد و پنجهی تدبیر
غبار از رخِ خورشید برستردیم.
در تنگِ فرصتی که مقدّر بود،
تا مرزِ بضاعتِ خویش
فصولِ فریب را از حماسهی تاریخ باستان برشمردیم،
و شیادانِ شبنهاد قرون را
بیضه در کلاهِ شعبده برشکستیم.
**
پیرانه سر
اکنون
–سهمی نَدرَویده-
از این کشتزارِ انتظار
میگذریم
و داس و خرمنکوب
به دستانِ بی پینهی شما
وا مینهیم.
***
تیبوران- ۱ فوریه ۲۰۱۴