Print This Post Print This Post
تازه‌ها


استادِ لحاف ‌دوز،فریدون مجلسی

 

در گفت‌وگویم با احمدرضا احمدی شاعر و نویسنده و هنرمند نقاش سرشناس، صحبت از اهمیت شعر در زبان فارسی شد، خاطره‌ای را از 50 سال پیش تعریف كردم. گفتم كه 50 سال پیش كه دیپلماتی جوان بودم ما را برای شركت در برنامه‌ای درباره فرهنگ ایران به دانشگاه معروف جرج تاون دعوت كردند. یكی از سخنرانان اصلی استاد پیری بود به نام آمباسادور جُرج بادو. به طوری كه از نامش برمی‌آید، ریشه فرانسوی داشت و سفیر بازنشسته و استاد آن دانشگاه بود. او در آغاز سخنرانی گفت كه اصولا یك عربیست است و فارسی و ایرانشناسی برایش نقش دوم را داشت زیرا بیشتر دوران خدمت دیپلماتیك خودش را در كشورهای عربی طی كرده بود. پروفسور بادو گفت كه در سخنرانی كوتاه خود به بیان خاطره‌ای كوتاه مربوط به 50 سال پیش از بغداد اكتفا می‌كند كه اكنون می‌شود خاطره‌ای از 100 سال پیش و چنین گفت: «دیپلماتی جوان بودم و پس از آموختن زبان عربی در مدرسه زبان‌های شرقی، مامور خدمت در بغداد شدم. در آن ایام فراهم كردن اسباب و اثاثه زندگی به‌ آسانی رفتن به یك فروشگاه بزرگ نبود. وسایل خواب مهم بود و باید در محل دوخته و ساخته می‌شد. با راهنمایی دوستان، افزارمندی را به خدمت گرفتم كه او را «لحاف‌دوز» می‌نامیدند. او ابزار زه‌دار بلندی داشت و با كوبیدن ضربه‌هایی با یك وزنه چوبی به زه پنبه را حلاجی می‌كرد و در كیسه‌هایی كه باید لحاف و تشك می‌شدند، می‌ریخت و با سوزن و جوالدوز خود كیسه را به صورت تشك درمی‌آورد یا با دوختن نقش و نگارهای عربِسك لحاف می‌دوخت. هنگام كار آوازی موزون می‌خواند كه فقط برخی كلمات آن برایم آشنا بود و معنی آن آواز را نمی‌فهمیدم. از او پرسیدم به چه زبانی می‌خواند، گفت ایرانی است و به فارسی می‌خواند. گفتم اینكه می‌خوانی شعر است؟ گفت آری. گفتم آن را خودت نوشته‌ای؟ نگاهی حیرت‌زده به من كرد و گفت اینها اشعار مولانا، حافظ و سعدی است! وقتی قدری از معانی آن گفت، مرا شگفت‌زده كرد. گفتم، می‌توانی به من فارسی بیاموزی؟ گفت آری و من فارسی را نزد یك استاد «لحاف‌دوز» ایرانی از روی اشعار فاخر این شاعران بزرگ آموختم. نمی‌دانم در كدام فرهنگ دیگری می‌توان چنین نمونه‌ای از نفوذ ادبی و شعر نزد برخی از عادی‌ترین سطوح جامعه یافت و لحاف‌دوزی را به استادی گرفت.» دوست ادیب‌مان احمد‌رضا احمدی شاعر با هیجان قول گرفت كه این را بنویسم. گفتم فكر می‌كنم سال‌ها پیش در جایی نوشته‌ام، گفت باز هم بنویس. گفتم چشم!

منبع:روزنامه اعتماد/ شنبه 16 شهریور 1398

 

فرستادن این مطلب برای دیگران