مراقب باشید شکسپیر کلاه تان را برنداشته باشد!
متیو لوئیس
ترجمه: عماد پورشهریاری
ترجمه: عماد پورشهریاری
اهالی تاریخ وقتی به قرن پانزدهم میلادی میرسند، ناخودآگاه به آثار شکسپیر رجوع میکنند. تصویری که شکسپیر از پادشاهان، ملکهها و اتفاقات آن زمان ترسیم میکند چنان قدرتمند است که نمیتوان بدون در نظر گرفتن توصیفات جناب شکسپیر آنها را در ذهن مجسم کرد. بعد از گذشت صدها سال از تحریر این آثار بهنظر میرسد شکسپیر، مانند هر نویسنده دیگری، کمی یا حتی بیشتر در تاریخنگاریهای خود دست برده و نوشتههایش را بهدلیلی خاص برای همعصران خودش تغییر داده است. «ریچارد سوم»، بهعنوان شاهکار نویسنده و نمایشنامهای تمامنشدنی از این تغییرات مصون نیست. «متیو لوئیس» نویسنده و منتقد انگلیسی بهطور ویژه روی آثار شکسپیر و وقایع تاریخی مرتبط با نمایشنامهها و کتابهای این نویسنده فعالیت میکند. لوئیس در این مطلب اشاره میکند که شکسپیر به طور عامدانه و البته فاحش تغییراتی در روند تاریخی رخدادها اعمال میکند، به نظر لوئیس اعمال چنین تغییراتی از سوی شکسپیر برگرفته از شرایط دینی، اجتماعی و سیاسی او و جامعه پیرامونش بوده، علاوه بر این تغییراتی که شاید در 400 سال پیش و روی صحنه نمایش برای مخاطب واضح و مشخص بود، ممکن است مخاطب کنونی شکسپیر را به غلط بیندازد و تفسیر و تعبیر آن به مسیر نادرستی وارد شود. شناخت اشتباهات تاریخی و دلیل اعمال این موارد در «ریچارد سوم» و البته سایر نمایشنامههای تاریخی ویلیام شکسپیر، تفسیری نو از شخصیتها و موقعیتها ایجاد میکند، اشتباهاتی که در بزرگی این آثار تغییری ایجاد نخواهند کرد؛ شاید ریچارد برای ما دیگر بزدلی بهدنبال فرار از معرکه جنگ نباشد و به جای آن یک شجاعدلِ زیرک جایگزینش شود.«جنگ رزها»، «نجات شاهزادگان در برج»، «هنری سوم» و «ریچارد، دوک یورک» از مجموعه کتابهای تاریخی متیو لوئیس است، علاوه بر این رمان تاریخی «وفاداری» نیز از او منتشر شده است.تراژدی ریچارد سومِ ویلیام شکسپیر یک شاهکار است، ترسیم شیطان بهگونهای است که به ما جرأت دوست داشتن او را میدهد و این سؤال را مطرح میکند که چرا به لطیفههای او میخندیم و مجذوب چنین مردی میشویم.
به نظر میرسد نمایشنامه در حدود سال 1593 نوشته شده باشد و درونمایههای سیاسی آن معنای گستردهتری را متبادر میکند. سن ملکه الیزابت یکم در حال افزایش است و بهطور روشن قرار نبوده وارثی داشته باشد. زیر سؤال بردن توارث و جانشینی مانند علفی در حال رشد بود و حداقل در میان عموم چندان موضوع مهمی تلقی نمیشد. با این حال هویت پادشاه یا ملکه آینده اهمیت زیادی برای تمام کشور داشت. تنشهای مذهبی به بالاترین میزان رسیده بود و درگیریهای میان ادوارد ششمِ پروتستان و ماری یکمِ کاتولیک و الیزابت اول کاتولیک و 60 سال پس از اصلاحات هنری هشتم همچنان عامل ایجاد آشفتگیهایی بود.
برخی معتقدند شکسپیر در طول عمر خود یک کاتولیک متعصب بود اما ایمان و کارهای خود را به خاطر حامیانی چون کنتِ اسکس و ساوتهمپتون مخفی میکرد. در مقابل افرادی که مشتاق بازگشت آیین کاتولیک بودند خانواده قدرتمند سیسیل قرار داشتند؛ ویلیام سیسیل، بارون اول برگلی از حامیان وفادار الیزابت و در طول سلطنت او مشاورش بود. در اوایل دهه 1590 با غلبه آرام آرامِ پیری بر او، راه بر جانشینی پسرش در همان مقام هموار شد. خانواده سیسیل ترجیح میدادند جانشین سلطنت یک پروتستان از سمت جیمز ششمِ اسکاتلند باشد. اینها بر خلاف پیشزمینهای است که شکسپیر نمایشنامه خود را نوشته و احتمالاً شریر واقعی او یکی از نقشهای معاصر بوده است.
تراژدی ریچارد سوم مملو از اشتباهات تاریخی و جغرافیایی قابلاثبات است. در نسخه اولیه موقعیت نورثهمپتون و استونی استراتفورد تغییر پیدا کرده تا ریچارد بتواند به کمین میهمانی ادوارد پنجم (یکی از شاهزادههای برج) بنشیند. در اوایل نمایشنامه ریچارد به مخاطبان میگوید که من با جوانترین دختر وارویک ازدواج خواهم کرد حتی اگر مجبور باشم شوهر و پدرش را بکشم. دو نبرد بارنت (آوریل 1471) و تویکسبری (مه 1471) با قاطعیت نشان میدهد وارویک و ادوارد وستمینستر توسط ریچارد کشته نشدهاند.
انتهای نمایشنامه نیز به اشتباه تفسیر شده است. جملات مشهور «یک اسب!، یک اسب! تمام پادشاهیام برای یک اسب!» اغلب به اشتباه به تقاضای بزدلانهای برای فرار از معرکه تفسیر شده است. اگر دوباره به متن بازگردیم، در حقیقت ریچارد به دنبال اسب تازه نفسی است تا به میدان نبرد بازگردد و ریچموند (هنری تودور) را بیابند.
شوق ریچاردِ شکسپیر برای برنامهریزی حیلهگرانه قتل برادرش، کلارنس، توسط برادر دیگرش ادوارد ششم در حالی است که در حقیقت اعدام کلارنس توسط ادوارد به نظر معاصرین آن زمان چنان شکافی میان آنها ایجاد کرده که ریچارد را از دادگاه ادوارد دور میکند. این گمراهی پیشتر هم در چرخه تاریخی نمایشنامههای شکسپیر دیده شده بود. در هنری پنجم، قسمت دوم، ریچارد دوک سامرست را در نبرد سنت آلبنز در سال 1455 میکشد در حالی که او در آن زمان تنها دو سال و نیم سن داشت.
افشاگریهای آغاز نمایشنامه درباره ترس ادوارد پادشاه از پیشگویی اینکه «ج» پسرش را از ارث محروم میکند هم احتمالاً یکی دیگر ازنشانههای گمراهی یا راهنماییهای نادرست است. ادوارد و برادر ریچارد، جورج، یا همان دوک کلارنس به ریچارد میگوید: «ایشان گوش به پیشگوییها و خوابها دارد و از جدول الفبا حرف «ج» را برگرفته و میگوید ساحری به ایشان گفته که زادهاش به دست ج نامی از میراث خود بینصیب خواهد ماند و از آنجا که نام من، جورج با ج آغاز میشود پس خود پنداشتهام که من آن مَردم.» [ترجمه عبدالله کوثری، نشر نی»]
علاوه بر این به نظر میرسد که جورج بدون در نظرگرفتن عنوانش، دوک گلاستر که او را با همان ج نمایش میدهد به عنوان تهدید فرض شده است. پیش از رسیدن کلارنس، ریچارد به ظاهر از این پیشگویی آگاه است و مشخص است جورج هدف ترس ادوارد قرار خواهد گرفت. این موضوع نشان میدهد ریچارد حقهای در آستین دارد و در سراسر نمایشنامه پرده نازکی بر واضحات کشیده شده است. شریر حقیقی با نشانههای نادیده گرفته شده یا به اشتباه تفسیر شده به عقب رانده شده است.
زبان تگگویی آغازین نمایشنامه با توجه به زمان نگارش آن بسیار جالب است. در پاییز 1592 نمایشنامه «آخرین وصیت تابستان» نوشته توماس ناشه اولین نمایشنامهای بود که در کرویدون اجرا شد. روح ویل سامر راوی لطیفههای دادگاه معروف هنری هشتم است و داستان فصلها و هواداران آنها را بازگو میکند. تابستان پادشاه است، اما ارثی ندارد و با سوگواری میگوید «برای نشستن بر تاج پادشاهی خود مشکلاتی دارم، حزن و اندوهم خواهد مُرد، مرگ فریادهای مرا نباید بشنود». تابستان، پاییز را به عنوان وارث خود انتخاب میکند اما زمستان پس از پاییز جانشینش میشود و فرمان تابستان ادامه پیدا نمیکند. وقتی ریچارد به ما میگوید «اکنون زمان ناخشنودی ماست، با خورشید یورک تابستان مجللی ایجاد شده است» شاید، و نه صرفاً، اشارهای زیرکانه به شکوه و جلال خورشید ادوارد پنجم باشد.
الیزابت یکم، مادرِ مادربزرگ ادوارد پنجم، میتواند همان «خورشید یورک» باشد، شاید این موضوع کاربرد «خورشید» (sun) را نسبت به «پسر» (son) توضیح دهد. با استفاده از کنایههای ناشه، الیزابت به خاطر نبود میراثی از خود، تابستان را ایجاد میکند که به زمستان، شریر حقیقی، در دوره پاییز سلطنت خود اجازه خودنمایی میدهد. اولین کلمه نمایشنامه، «اکنون» احتمالاً نشانهای است که شکسپیر انتظار داشته مخاطبانش از روی آن متوجه این ارتباط شوند.
ریچارد به خاطر جایگاه ویژهاش به عنوان شخصیتی که میتوانست مورد سوءاستفاده قرار بگیرد و در عین حال داستانی اخلاقی و سیاسی ایجاد کند، قادر بود ایفاگر این نقش برای شکسپیر باشد. خانواده یورکی ادوارد ششم از اجداد مستقیم الیزابت یکم بودند و حمله به آنها میتوانست اقدامی بسیار بد باشد. ریچارد در این محدوده قرار نداشت. با توجه به آموزههای ریچارد در سنت آلبانز توسط پدر، ارتباطی میان رفتارها و گناهان پدر و پسر یافت میشود و پسر سرانجام عامل سقوط مصیبتبار خاندانش میشود. در اینجا، شکسپیر به گروه پدر و پسر یا همان خانواده سیسیلها بازمیگردد که اکنون انگلستان را از درون یک فاجعه رهبری میکنند.
به نظرم شکسپیر تلاش میکرده در نمایشنامه ریچارد سوم مخاطبش، شخصیت رابرت سیسیل، پسر ویلیام را بشناسد و به احتمال بسیار زیاد تماشاگران هم در دهه 1950 چنین برداشتی از نمایش داشتهاند. در کتاب تاریخ هلند نوشته موتلی (منتشر شده در 1988) ظاهر رابرت را در 1588 به عنوان «یک مرد جوان قد کوتاه، حقیر، خمیده و گوژپشت» تصویر میکند که بعدتر به «دو رویی فراوان» او اشاره میکند که «بخشی از شخصیت او» را تشکیل میدهد. رابرت سیسیل گوژی داشته و شکسپیر در مکالمهای جسورانه به گوژپشتی اشاره دارد که به دو رویی شهرت دارد. فکر میکنم پس از ورود ریچارد روی صحنه نخستین تماشاگران شکسپیر به یکدیگر اشارهای میکردند و صریحاً در گوش هم میگفتند که این همان رابرت سیسیل است.
هشدارهای نمایشنامه مشخص است، ریچارد نظم طبیعی را بر هم میزند و وارث بر حق را به نفع خود جابهجا میکند. حامیان کاتولیک شکسپیر احتمالاً سیسیل را همانطوری دیدهاند که او یک توارث پروتستان را برنامهریزی کرده است. الیزابت، رابرت سیسیل را «شیطان کوچک» خود معرفی میکند و علاقه زیادی به او نشان میدهد. ریچارد به ما میگوید که او «مصمم است تا شریر را به اثبات برساند» و شکسپیر به مخاطبانش هشدار میدهد که رابرت سیسیل از حجاب دلپذیر مشابهای برای پنهان کردن نیات خطرناکش استفاده کرده است.
رابرت سیسیل توارث پروتستانی خود را داشت. ویلیام شکسپیر به شخصیتی افسانهای تبدیل شد و ریچارد سوم به عنوان یک شریر وارد جامعه شده است. شاید اینها تصادفی بوده اما زمان آن رسیده است که به جای توجه به این افسانه با دقت بیشتری به این مرد نگاه کنیم.
منبع: هیستوری اکسترا
به نقل از:نشریۀ ایران،شمارۀ 6703 ،7 بهمن ۱۳۹۶