ناکامی و اشک!،شعری از علیرضا میبُدی
تالشی ها می گویند:
آدمی وقتی ازگریستن در می مانَد
ریزشِ باران آغاز می شود.
آن هنگام که مردان به دریا می رفتند وُ
باز نمی گشتند
آن هنگام که سقفِ طاقت
فرو می ریخت وُ
تیرک استقامت
فرو می افتاد وُ
اشک،کیمیا می شد…
فروشنده ای دوره گرد
ابرهای کهنه را
به زنانِ بیوه
می فروخت.