یا مرگ یا تجدّد،ملک الشعرای بهار
آشفته وُ نژند چو من نیست
فرتوت گشت کشور وُ او را
بایسته تر ز گور وُ کفن نیست
یا مرگ یا تجدد وُ اصلاح
راهی جز ایندو پیشِ وطن نیست
ایران کهن شده است سراپای
درمانش جز به تازه شدن نیست
عقل کهن به مغز جوان هست
فکر جوان به مغز کهن نیست
ز اصلاح اگر جوان نشود مُلک
گر مُرد جای سوگ وُ حَزَن نیست
ویرانهای ست کشور ایران
ویرانه را بها وُ ثمن نیست
امروز حالِ مُلک خراب ست
بر من مَجال شُبهت و ظن نیست
شخصی زعیم وُ کارگشا، نی
مردی دلیر وُ نیزه فکن نیست
اخلاقِ مرد وُ زن همه فاسد
جز مفسدت به سِرّ وُ عَلَن نیست
خویشی میانِ پور وُ پدر، نه
یاری میان شوهر وُ زن نیست…
بنگر به ملک خویش که در وی
یک تن جدا ز رنج وُ محن نیست
بیدادها کنند وُ کسی را
یک دَم مَجالِ داد زدن نیست
هرسو سپه کشند وُ رعیّت
ایمن به دشت وُ کوه وُ دَمَن نیست
در فارس نیست خاک وُ به تبریز
کزخون به رنگِ لعلِ یمن نیست
کشور تباه گشت وُ وزیران
گویی زبان شان به دهن نیست
حُکّامِ نابکار ز هر سوی
غارت کنند وُ جای سخن نیست
یارِ اجانب اند و بدین فن
کس را به کارشان سن و من نیست
معزول میشود به فضاحت
آن کس که مرد حیله و فن نیست
شاها بدین زبونی وُ اِهمال
امروز هند وُ چین وُ ختن نیست
با دشمنانِ مُلک بفرمای
کاین باغ جای زاغ وُ زغن نیست
ورنه- نعوذبالله – فردا
این باغ وُ کاخ وُ سرو وُ سمن نیست
بخشی ازقصیدۀ«یامرگ یاتجدّد»که درسال 1293خورشیدی،به هنگامِ جنگِ جهانی اوّل سروده شده بود.:دیوان اشعارمحمدتقی بهار،به کوشش مهرداد بهار،تهران، ۱۳۶۸،ص ۲۸۷.