Print This Post Print This Post
تازه‌ها


سخنی با آقای کورش زعیم ، فریدون مجلسی

 

آقای کورش زعیم از رهبران جبهه ملی ایران پیامی بمناسبت 29 اسفند روز ملی کردن صنعت نفت ایران منتشر کردند که ضمن احترام به شخص ایشان و احساسات صمیمانه شان، چون آن پیام را مبالغ آمیز دانستم در باره بند بند آن توضیحاتی نوشتم که تقدیم می شود.

فریدون مجلسی               

 

 

زعیم:روز 29 اسفند 1329، روز استقلال سياسی و اقتصادی ایران بود. استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی جدايی ناپذيرند.

مجلسی:این سخن دوست عزیزمان زعیم  مبالغه آمیز است. ایران استقلال داشت. مظفرالدین شاه امتیاز نفت را به دارسی و او آن را به دولت انگلستان داد و آنها با سرمایه گذاری و با ساختن بزرگترین پالایشگاه جهان تا چهل سال از آن بهره برداری کردند و سود بیشتر از انصاف بردند. در زمان امضای قرارداد دکتر مصدق، عموزادۀ مادری مظفرالدین شاه و داماد ناصرالدین شاه،  مستوفی ایالت خراسان بود و مخالفتی نکرد. موجب استقلال اقتصادی هم نبود زیرا زندگی ایران فقط متکی به نفت نبود، و میزان تولید و درآمد نفت هم در آن زمان اندک بود هرچند با توجه به فقر کشور برای ایران مهمبود. ایران در اثر بی لیاقتی قاجاریه بنیه اش بسیار ضعیف شده بود که رضاشاه به آن سروصورت داد. جنگ دوم و دوران همکاری دوستان دوران نزدیکی دیکتاتوری رضاشاه با آلمان توسط متین دفتری موجب تحمل زیان از جنگ شد. اما ملی کردن نفت با پشتیبانی مصدق در دولت علا مورد تأیید ملت ایران بوده است.

زعیم:دهه‌ها بود كه دولت‌های ایران توان اعمال سياست مستقل اقتصادی نداشتند. سیاست اقتصادی كشور با سیاست خارجی درآمیخته بود و در جايی كه برنامه اقتصادی كشور با منافع دو کشور قدرتمند جهان که در نزدیکی ایران مستقر بودند رويارو می‌شد، دولتمردان بايستی كه عقب نشينی و منافع اقتصادی كشور را فدای بقای حكومت خودشان می‌كردند. قراردادهای زيانبار در راستای تامين منافع استراتژیک و اقتصادی كشورهای بيگانه قدرتمند در منطقه به ما تحمیل می‌شد. سیاست خارجی ایران بر پایه «موازنه مثبت» بود، یعنی به هر دو ابرقدرت خارجي امتیاز داده می‌شد تا هر کدام برای حفظ منافع خودشان هم شده،
کشور را در برابر دیگری حفاظت کند. بهمین دلیل، خواستهايی که از سوی انگلستان يا روسیه می‌رسید، حتا اگر به زيان منافع ملت ايران بود، كمابيش پذیرفته می‌شد.

مجلسی:دوران قاجاریه که هرچه بود در زمان رضاخان و رضاشاه برافتاد. از دوران رضاشاه کدام قرارداد زیانبار به ایران تحمیل شد؟ تمدید قرارداد نفت ایران و انگلیس را باید منافع و مضارش را برشمارند. سیاست موازنه مثبت یک شعار است که مصادیق قاجاری داشت. این شعار در زمان خودش کاربرد داشت. در زمان رضاشاه به بعد چه مصادیقی دارد. باید روزی نمونه‌ها ر شمرده شود که ما آگاه شویم. قرارداد 1933 سالانه 700 هزار پوند ثابت و هر تن نفت 4 پنس بدون توجه به سود و زیان شرکت نفت برای ایران داشت که در آن زمان قابل توجه بود. حوزه قرارداد هم بسیار کوچک شد. طولانی شدن مدت قرارداد زیانبخش بود که محمدرضاشاه نیز اذعان کرده است. به همین دلیل هم نفت ملی شد.

زعیم:سیاست موازنه مثبت، همراه با بی لیاقتی و فساد دستگاه حكومتي و بی توجهی به منافع ملي، باعث افزایش چشمگیر نفوذ این دو ابر قدرت و حتا دخالت مستقیم آنها در امور داخلی کشور شده بود.

مجلسی: قاجاریه امری مختومه است، بعد از آن چه شده و این سیاست موازنه مثبت چه مصادیقی داشته که باید ذکر شاود وگرنهه شعار بی محتواست.


زعیم:براي بیش از یک سده، ایران صحنه رقابت انگلستان و روسیه شده بود و دولتهای ایران هیچ تصمیم مستقلی نمی‌توانستند بگیرند. ايران در اثر بي لياقتي و فساد و بي اعتنايي حكومتها به منافع ملي، چنان ناتوان و فقير و درمانده شده بود كه اگر دو كشور قدرتمند روياروي يكديگر نبودند، اشغال و مستعمره كردن ايران كار يك روز بود. در جنگ جهاني یکم (18-1914) انگلستان به بهانه جلوگيري از پيشروي ارتش عثماني، در سال 1918 (1298 خورشيدي)، ايران را اشغال كرد. در طي سه سال و نيم كه ايران در اشغال نظامي انگلستان بود، تحقيرآميزترين رفتار را با ما روا داشتند. گراني مواد غذايي به علت جنگ جهاني، خريد گسترده غله و فراورده‌هاي كشاورزي و مواد خوراكي ايران توسط دولت انگلستان براي ارتش خود، خودداري
انگلستان از وارد كردن غله از هندوستان و ميانرودان، جلوگيري از ورود كمكهاي غذايي امريكا به ايران و خودداري از پرداخت بهاي نفت ايران، باعث شد كه يكي از بزرگترين فاجعه‌هاي انساني، كه ميتوان آن را بزرگترين نسل كشي سده بيستم خواند، در ايران رخ دهد. نبودن غله و مواد خوراكي براي مردم، نبودن پول و اعتبار كافي براي واردات آنها و گراني ناشي از جنگ، قحطي بزرگ و بي سابقه اي را در ايران بوجود آورد كه در مدت دو سال بين 9 تا 10 ميليون تن از جمعيت بیست ميليونی ايران از گرسنگي و بيماري تلف شدند. با وجود اينكه كشور ما را اشغاگران آسيب فراوان زدند و تخريب كردند و بيشترين تلفات و ضايعات هر كشور ديگر در جنگ را تحمل كرديم، به علت حقير و ذليل بودن دولت ايران در آن روزها و سياست بين المللي براي سرپوش گذاشتن بر اين فاجعه بي سابقه، حتي به عنوان يك مظلوم يا قرباني هم شناخته نشديم، هيچكس به ياري ما نيامد و هيچ كشوري به ما غرامتي هم نپرداخت.

مجلسی: این شعارهای مربوط  دوران قاجار ربطی به ملی کردن نفت ندارد. فقط حزب توده و عواملش مانند دکتر مجد در کالیفرنیا و عبدالله شهبازی موضوع غیر مستند مرگ 10 میلیون ایرانی در جنگ دوک را مطرح کرده اند که  مربوط به شیوع آنفلوآنزای اسپانیایی وارد شده از روسیه است که بین صد یا دویست هزا تلفات داشت. آمار برآورد جمعیت ایران در دویست سال اخیر در مرکز آمار ایران موجود است و ضمنا ربطی به غرب ستیزی مورد حمایت جمهوری اسلامی ندارد. و ربطی هم به ملی شدن صنعت نفت ندارد. انگلیس و روسیه با قراردادی در سال 1907 و 1915 در شمال و جنوب ایران آزادی عمل دارند که در جنوب فرمانفرما والی بود پس از پایان دوره هم آن را تحویل همشیرده زاده خود یعنی مرحوم دکتر مصدق داد و ما از این رجال بهتر و آگاه تر هم نداشتیم. منظور از این ذکر مصیبت قاجاری چیست و چه ربطی به ملی کردن نفت داشت؟


زعیم:سپس، همچنان كه آغاز به خودشناسي كرده بوديم و گامهاي اوليه را برمي داشتيم، جنگ دوم جهاني (45-1939) در گرفت. انگلستان تمامي نفت مصرفی نیروی دریایی خود را بر خلاف پیمان في مابين به رایگان از ايران تامين میکرد. هزینه کارمندان انگلیسی شركت نفت را هم از حساب ایران كسر ميكرد، ايران هيچ كنترلي نسبت به اينكه چقدر نفت از چاههاي ما برداشت مي شود نداشت و هیچ گزارشی هم از اینکه چه مقدار نفت در اسکله تحویل نفتکش‌ها میشود به ایران نمی‌دادند. در حالیکه ارمندان انگلیسی در شهرک پیشرفته و مدرن آبادان با کولر و باغچه و خیابانهای آسفالته و وسیله نقلیه برای رفت و آمد زندگی میکردند، کارگران ایرانی در زاغه‌های حلبی در خیابانهای خاکی زندگي ميكردند و پياده سر كار مي رفتند. در روزهای بارانی، یعنی نیمی از سال، تا مچ پاهايشان در گل فرو میرفت. کارگران و خانواده‌هایشان برای خنک شدن در هوای 50 درجه تابستان در خمره‌های آب می‌نشستند. حمله تحقيرآميز متفقين به ايران در سال 1320، بي اجازه و بي اعتناء به دولت وقت، همه و همه نشانه آن بود كه ما لگد شده زير پاي قدرتمندان بوديم، هيچ اختياري از خود نداشتيم و حس حقارت ملي حاكي از اينكه ما هيچ هستيم، تمام وجود ما را فراگرفته بود: كه هنوز هم در اخلاق سياسي بسياري از ما تاثيرگذار است.

مجلسی:آیا این ادعاها مستند است؟ یا اتهام و شعار است؟ اگر واقعی است چرا لا اقل دولت مصدق تقاضای خسارت دقیق  نکرد و شرکت نفت را به اتهام دزدی به دادگاه آبادان نکشید؟. در اینکه انگلیس‌ها به ما اجحاف می‌کردند تردید نیست و به همین دلیل نفت را ملی کردیم. منظور از کوچه بارانی و گال و این ذکذ مصیبت ها و تبلیغات غرب ستیزانه در ایران چیست؟ میزان تولید نفت ایران جمعا چقدر بود؟ چقدر به ایران می‌رسید؟ بعد از اصلاح قرارداد در زمان رضاشاه چه تفاوتی حاصل شد؟ حرف مستدل با شعار فرق می‌کند. شرکت نفت با بی انصافی اداره می‌شد. از بی سوادی و بی لیاقتی ما سوء استفاده می کردند و ما با وجود آنکه لوله هنگ هم نمی‌توانستیم بسازیم همت کردیم و نفت را ملی کردیم. دیگر چه؟ روده و سالامبورمان که دست خودمان بود. ضمناً  به دلیل اتحاد رضاشاه و متین دفتری و نزدیکانشان در جنگ جهانی دوم به دلیل اتحاد با آلمان به ما حمله شد. اما رضاشاه عاقلانه تسلیم شد، و محمدعلی فروغی عاقلانه قرارداد سه جانبه با روس و انگلیس بست. ایران به متفقین پیوست و فورا از حالت اشغال خارج شد و به صورت یکی از متفقین درآمد. در نتیجه آنهه ناچار شدند هزینه‌های اقامت و اقداتشان را به ایران بپردازن و وایران از خطر تجزیه نجات یافت..

  زعیم:در تمام این مدت، مردم ایران با این توهم زندگی می‌كردند که سیاست ایران را باید بیگانگان تعیین کنند، سیاستمداران ایران را بیگانگان برای حفظ منافع خود می‌گمارند و خود ملت هیچ نقشی در سیاست خارجی و حتی سیاست داخلی کشور ندارد.  نماد همه این مسائل روحي، اقتصادي و سياسي، صنعت نفت بود که به عنوان بزرگترین صنعت و فعالیت اقتصادی کشور تامین کننده بخش عمده ای از بودجه کشور بود. قرارداد نفت ايران و انگلستان ادامه زنجیره امتیازدهی به بیگانگان بود بي اینکه منافع چندانی برای اقتصاد کشور، رشد صنعتی، اشتغال و رفاه داشته باشد. منابع ما را می‌بردند، شرايط شراكت را به ما تحميل ميكردند، در شراکت خود با ما تقلب میکردند، و با دخالت در امور داخلی کشور ما را تحمیق نیز میکردند. همه اینها را مصدق و جبهه ملی ایران سد راه پیشرفت کشور می‌دید. درآمد ما از نفت آنقدر ناچیز بود که فقط اقتصاد ما را معتاد به خود میکرد بي اینکه تاثیری در رشد صنعتی، تولید ملی و اشتغال داشته باشد. رفتار دولت انگلستان در ایران و نسبت به ایرانیان آنقدر حقیرآمیز بود که اراده ملی و روحیه استقلال طلبی ملت ما را درهم شکسته بود.

 مجلسی: این حرفها برخی حقیقت و بقیه شعار و دشنام است. بعد از رضاشاه و در پاین جنگ دوم شوروی آذربایجان را جدا کرد و کشور ضعیف با مشکلات حزب توده مواجه بود. شاه جوان بسیار دموکرات و بی قدرت و تابع مجلس و نخست وزیران از جمله کتر مصدق بود. فقط نفت ایران دست انگلیسی‌ها بود که ملی کردیم. اما نه بلد بودیم و نه توانستیم آن را اداره کنیم. سه سال تعطیل شد تا منجر به برکناری و کودتا شد. دولت زاهدی سریعا قرارداد مناسبی با کنسرسیوم امضا کرده که نسل ما با استفاده از آن فرصت تحصیل وزندگی کردیم وکشور برنامه و اقتصاد پیدا کرد متآسفانه سیاست‌های دیکتاتوری شتاب زده توسعه اقتصادی شاه منجر به شکست شد و ما هم تمام مدت به او دشنام می‌دادیم.

زعیم:مصدق از این ذهنیّت حقارت آمیز و تسلیم در برابر ارادۀ بیگانگان بخوبی آگاه بود   و میدانست که برای ایجاد تحول در کشور، نخست باید اعتماد به نفس ملی و تاریخی مردم را باز گرداند و به آنان ثابت کند که میتوان حاکم بر سرنوشت خود بود. برای این کار می‌بایستی که با قدرتمندترین و بانفوذترین کشوری که عامل ایجاد این عقده حقارت شده بود رویارو شود و آن را شکست بدهد. از اینرو، مصدق برای حفظ  منافع ایران، سیاست خارجی «موازنه منفی» را پیش گرفت، یعنی به هیچ کشوری امتیازنمی دهیم، خود سیاست خود را تعیین و خود بر منابع خود مدیریت می‌کنیم. یک ماده بسیار مهم قانون ملی شدن این بود که اکتشاف، استخراج و بهره برداری و فروش نفت در سراسر ایران با خود ما باشد، یعنی هیچ کشوری نمیتواند ادعایی یا امتیازی داشته باشد.

 مجلسی: اینها شعار است. اسطوره سازی و تبلیغ کیش شخصت  است.نفت دارایی مهم ما بود، ملی کردیم. برای این کار با پوپولیسم گسترده احساسات ملی ایرانیان بر انگیخته شد. اما برنامه و امکانات اداره آن را نداشتیم. به همه پیشنهادها مخالفت شد بی آنکه پیشنهاد متقابلی وجود داشته باشد.

زعیم:مصدق میخواست ذهنیّت دولتمداران و ملت را که همه سیاست‌های ایران، چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی، توسط بيگانگان انجام میگیرد، بشکند. نهضت ملی کردن صنعت نفت، فقط کوتاه کردن دست بیگانگان از منابع نفت کشور نبود، بلکه زمینه را برای استقلال اقتصادی و سیاسی کشور فراهم می‌نمود. در دوران جنبش ملی کردن صنعت نفت، مصدق برای نخستین بار در تاریخ، کشور را دارای یک دولت ملی و مردمی کرد. او همچنین با ملی کردن صنعت نفت و شکست دادن یک ابرقدرت مدعی، به مردم نشان داد که میتوانند به رای خود و اراده خود اعتماد داشته باشند.

 مجلسی: این بخش تکرار شعارهای قبلی است. اسم رأی مردم را آوردند، کدام مجلس نفت را ملی کرد؟ کدام مجلس به نخست وزیری مصدق رأی داد؟ مگر غیر از مجلسی بود که رزم آرا را نخست وزیر کرد؟ مجلسرانتخابی دوران خودشان هم که سر زا رفت. سنا را هم که رچیدند. با کدام رأی و مشروعیت استثنایی؟

زعیم:در زمینه اقتصاد، مصدق سنگ بنای یک اقتصاد وابسته به تولید صنعتی و کشاورزی وصادرات را گذاشت و ثابت کرد که بی درآمد نفت، وقتي كشور از همه جهت تحريم شده  بود و نفت ايران مشتري نداشت، هم میشود کشور را بخوبي اداره کرد. اگر همین بی اهمیت شدن درآمد نفت برای هزینه‌های جاری، و تکیه بر تولید داخلی، ادامه می‌یافت و از درآمد نفت فقط برای سرمایه گذاری، نه هزینه‌های جاری، استفاده می‌شد، کشور ما اکنون شاید یکی از پنج قدرت اقتصادی جهان می‌بود. این صدها میلیارد دلار درآمد نفت که ما اكنون به آن مي نازيم، ولي آن را به بدترين وجهي غارت و تلف كرده ايم، دستاورد جنبش ملی کردن صنعت نفت و سیاستهای خردمندانه مصدق و دولت اوست. اگر اين نزدیک دو هزار ميليارد دلار بدست آمده در دوران چهار دهه جمهوری سلامی بجاي دزدی، اتلاف یا فرار به کشورهای بیگانه، صرف توسعه صنعت و زیرساختهای این کشور میشد، ما اکنون در کجای نقشه میبودیم؟ ولی همان قدرتهایی که 68 سال پیش ما را از دموکراسی نوپایمان و آزادیهای مدنی و بشری محروم نمودند، چهل سال پیش شرایطی بسیار بدتر و ویرانی اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی و بین المللی را بر ما تحمیل کردند. آیا ما بیدار شده ایم که آن ایرانی باشیم که باید باشیم؟

 مجلسی: سیاست اقتصادی مصدق؟ صادرات، اقتصاد بدون نفت؟ شوخی می‌کنید. کدام اقتصاد؟ کدام صادرات؟ صنعت ملی نفت را تبیدیل به مصادره و  تعطیل می‌کنند و اسکناس چاپ می‌کنند و اسمش را اقتصاد بدون نفت می‌گذارند. ملی کردن  نفت قانونی بود و مصادره کردن یعنی خودداری از قبول غرامت آن قانونی نبود و موجب خودداری دنیا از خرید نفت ایران شد. احساسات روزنامه نگارجوانی که وزارت  خارجه و عنان اختیار ایران را به او سپرده بودند و عدم آگاهی مرحوم مصدق از مقتضیات و اصول اقتصادی  و سیاسی حاکم بر جهان ما را به این روز انداخت. رهبران جبهه ملی فرصت‌ها را از دست دادند.

این گزافه گویی‌ها به سود محبوبیّت تاریخیِ مصدق نیست. باید به جای شعار و غرب ستیزی که ما را به بن بست کنونی رسانده است به مباحث تحلیلی و تاریخی پرداخت. مصادرۀ نفت بزرگترین اشتباه بود. جداشدن از زاهدی که توفیق جبهه ملی در ورود به مجلس را تضمین کرده بود و اتکا به حزب توده بزرگترین اشتباه بود. همکاری نریمان و فاطمی با فداییان در قتل رزم آرا  اشتباه بود.

 

فرستادن این مطلب برای دیگران