حدیثِ« نویسندۀ کتابِ ماندگار »، شهرام فرهمند
۱
وقتی واردِ کتابفروشی می شوم،دوست کتابفروشم کتاب های تازه را به من معرفی می کند.می پرسم:
– حال و روز کتاب دراین ایّامِ «بی کتابی»چگونه است؟
پاسخ می دهد:
– بستگی به نام و اعتبارنویسنده دارد.ما دراینجا- به طنز-کتاب ها را به«کتاب های ماندگار» و «کتاب های غیرِ ماندگار»تقسیم کرده ایم: کتاب های ماندگار، کتاب هائی هستندکه-بعدازماه و سالها روی دست مان می مانند و خاک می خورند.این«آثارماندگار»تنهااهمیّتی که دارنداین است که درقفسه های کتابفروشی مان را پُر می کنند!!.
امادستۀ دیگر،آثاری هستندکه به سابقۀ شهرت و اعتبار نویسنده،فروش می روند،مانندکتاب های سیدجوادطباطبائی،علی میرفطروس ، ماشاالله آجودانی ، عباس میلانی، و….
وقتی به انبوهِ تلنبارشدۀ کتاب«سوداگری باتاریخ»نوشتۀ آقای محمدامینی اشاره می کنم،می گوید:
-اینها جزو« کتاب های ماندگار»است و باوجود سفرهای مُتعدّد و پُرهزینۀ نویسندهء محترمش به شهرها و کشورهای مختلف برای آب کردن کتابش و ایرادسخنرانی درجمع های 20-25نفره،متاسفانه، این کتاب–همچنان-«ماندگار»است!!!،البته،نقددقیق و روشنگرِ آقایانِ حسن اعتمادی ، رحیم حدیدی و خسرو فَرَوهر در«ماندگاری»این کتاب،بی تأثیرنبوده است.
دوست کتابفروشم که انگارسفرۀ دلش را می گشاید،می گوید:
-ببینید!دراین خراب آباد، هرتازه به دوران رسیده ای با اجاره کردنِ این یا آن تلویزیون ، می خواهد حساب حوادث تاریخی و شخصیّت های معاصرایران را در«یک کلمه»تمام کند و بگذرد،درحالیکه هرروزکه می گذرد،باکشف اسنادتازه،زوایای تازه ای ازاین حوادث و شخصیّت ها روشن می شوند.درواقع،پس ازگذشت80-90سال، بررسی منصفانهء زندگی و عملکرد شخصیّت های تاریخ معاصرایران (مانندرضاشاه،محمدرضا شاه،دکترمصدّق،تقی زاده ،فروغی و دیگران) تازه آغازشده است…
برای دیدن کامل،روی عکس کلیک کنید
سخن دوست کتابفروشم مایهء دلگرمی و امیدواری است ولی حالا که از«یک کلمه»صحبت شد خوب است این را هم بگویم که مدّتی پیش یکی ازهمین برنامه ها را می دیدم که طی آن،آقای محمدامینی- باگشاده دستی حیرت انگیزی 57سال سازندگی و شکوفائی ایران مدرن(درزمان رضاشاه و محمدرضاشاه) را با27ماه حکومت پُرآشوب و فقر دکترمصدّق،به اصطلاح«طاق»زده بود آنچنانکه گوئی حتّی عامل کشف حجاب و آزادی زنِ ایرانی (در17دی ماه 1314 )نه رضاشاه،بلکه شخص دیگری بوده است!!!
دربرنامهء دیگری،آقای امینی دراشاره به گذشتۀ سیاسی خود در سرکوب دگراندیشان و حتّی مصدّقی ها،بانوعی «آلزایمرتاریخی»می گوید:
-«من اصلاً یادم نیست که چه گفتم.اصلاً کاره ای نبودم درآن موقع…اصلاً من طرفدارانقلاب نبودم!…من پدرم شهردار دکتر مصدّق بوده..».
نگارنده و آقای حسن اعتمادی – بعنوان دو تن از اعضای کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درخارج ازکشور – در مقالاتی اشاره کرده ایم که آقای امینی درآن زمان نه تنها«کاره ای» بوده بلکه بعنوان رهبرِ مخوف ترین سازمان مخالفِ شاه – بانام «سازمان احیاء»- درضرب و شتم بسیاری ازمبارزان سیاسی آن دوران(حتّی مصدّقی ها) نقشی «کارساز» داشته است.
این واقعیّت چنان آشکار است که حتّی دکتر احمد شایگان(پسرِ دکترعلی شایگان،از یارانِ وفادار دکترمصدّق و مسئول سازمان جبهۀ ملّی درآمریکا)هم به آن اشاره کرده است.
برای دیدن کامل،روی عکس کلیک کنید
اینکه پدرِ آقای امینی شهردار دکترمصدّق بوده چه ربطی به او دارد؟و بقول معروف:«گیرم پدرِ تو بود فاضل/ازفضل پدر تو را چه حاصل؟».همانطورکه قبلاً گفته ام:به نظرِ من اینگونه «کارنامه سازی»ها و «خرقه پوشی» ها فقط برای مخفی کردن این حقیقت است :
خرقه پوشیِ وی از غایتِ دینداری نیست
جامعه ای برسرِ صدعیبِ نهان پوشیده است
ادامه دارد