Print This Post Print This Post
تازه‌ها


به سینه می زنَدَم سر دلی که کرده هوایت،حسین منزوی

به سینه می زنَدَم سر دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمه های صدایت 
نه یوسفم نه سیاوش به نفسِ کشتن وُ پرهیز
که آورَد دلم ای دوست، تابِ وسوسه هایت
-تو را ز جرگۀ انبوهِ خاطرات قدیمی
برون کشیده ام وُ دل نهاده ام به صفایت
تو سخت وُ دیر به دست آمدی مرا وُ عجب نیست
نمی کنم اگر ای دوست! سهل وُ زود، رهایت
گره به کار من افتاده است از غمِ غربت
کجاست چابکی دست های عقده گشایت؟
دلم گرفته برایت» زبان سادۀ عشق است»
سلیس وُ ساده بگویم: دلم گرفته برایت 
فرستادن این مطلب برای دیگران