Print This Post Print This Post
تازه‌ها


هزار جهد بکردم که سِّرِ عشق بپوشم ، سعدی

 

هزار جهد بکردم که سِّرِ عشق بپوشم

نبود بر سرِ آتش میسّرم که نجوشم

به هوش بودم از اوّل که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه عقل ماند وُ نه هوشم

مگر تو روی بپوشی وُ فتنه بازنشانی

که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

مرا به هیچ بدادی وُ من هنوز بر آنم

که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دستِ جراحت

که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

به راهِ بادیه رفتن به از نشستنِ باطل

و گر مراد نیابم به قدرِ وسع بکوشم

 

فرستادن این مطلب برای دیگران