Print This Post Print This Post
تازه‌ها


انقلاب اکتبر روسیّه و ایران: لغو امتیازات تزاری، از پیشنهاد تا قرارداد،بهمن زبردست

 

 

 

 

 

بهمن زبردست*

“دو دشمن از دو سو ریسمانی بگلوی کسی انداختند که او را خفه کنند هرکدام یک سر ریسمان را گرفته میکشیدند و آن بدبخت در میانه تقلا می‌کرد، آنگاه یکی از آندو خصم یک سر ریسمان را‌‌‌‌رها کرد و گفت ای بیچاره من با تو برادرم و مرد بدبخت نجات یافت. آنمرد که ریسمان گلوی ما را‌‌‌‌رها کرده لنین است!”[1]

 

این سخن ملک الشعرای بهار در مسجد شاه تهران، تنها بیان اندیشه ی او نبود و نمونه هایی از این دست را می توان در اشعار بسیاری از شاعران آن زمان یافت. تنها نگاهی به این شعرها، نشان دهنده ی حال و هوای ایرانیانی است که ناگهان ریسمان تزار از گلویشان برداشته شده، آغوش به سوی کسی گشوده بودند که در آن سوی ریسمان، ندای برادری سر داده بود.

 شکوهی شاعر یزدی از لنین چنین یاد می کند:

گرچه در آغاز استقلال و آزادی ما       

        ازلنین سرچشمه گیرد وز مرام او نفاذ

عارف قزوینی او را چنین می ستاید:

ای لنین ای فرشته ی رحمت         

      کن قدم رنجه، زود بی زحمت

تخم چشم من آشیانه ی توست      

         هین بفرما که خانه خانه ی توست

وحید دستگردی چنین خطابش می کند:

یا حبّذا لنین که به سیل عدل    

           برکنده کاخ ظلم زبنیانش

پیراسته جهان تمدن را       

            چون گلستان ز خار مغیلانش

و ابوالقاسم لاهوتی او را چنین معرفی می نماید:

کی رسید آن وقت جان کندن به فریادت؟      لنین

کی به ضد ظالمان آمد به امدادت؟               لنین

کی زقرض ریشه کن بنمود آزادت؟             لنین

کی حقوق زندگی مستقل دادت؟               لنین[2]

ذوق زدگی این شاعران بی سببی نیست. روسها در زمان پادشاهی رومانوف، به جدا کردن بخش های بزرگی از ایران که اکنون هر کدام خود کشوری هستند، بسنده نکردند و تا آخر، ریسمانِ تعدی شان را از گلوی ایرانیان برنداشتند. به توپ بستن آرامگاه علی ابن موسی الرضا و نخستین مجلس شورای ملی، که یکی مقدس ترین زیارتگاه مذهبی شیعیان در ایران و دیگری مهم ترین نماد ملی گرایی و مردم سالاری نوپای ایران بود، نشان از بی اعتنایی مطلق آنان به باورهای ایرانیان داشت.

اما این ها همه توصیف صحنه از دید بیچاره ای است که در حال خفگی، ناگهان فشار ریسمان از گلویش برداشته شده. باید دید این صحنه از دید خصم پیشین و مدعی برادری بعدی چگونه بوده است. به واقع هم در  پنجم دسامبر 1917، يعني تقريباً چهل روز پس از وقوع قیام، لنین در اعلامیه ای مشترک با استالین، ایرانیان را برادر خطاب کرد و چنین نوشت: “رفقا و برادران!  […] اي مسلمانان مشرق زمين، اي ايرانيان، اي تر‌کها، اي عربها، اي هندوان، روي سخن ما با شماست: با شمائی كه زندگاني‌تان،‌ جانتان، مالتان و ناموستان قرنها زير پاي غارتگران اروپايي مانده و له شده بود. […]  ما رسماً اعلام مي‌داريم كه عهدنامه‌ها و توافقهاي پيشين روسيه و انگلستان كه ايران را ميان این دو كشور امپرياليست تقسيم كرده بود،‌ باطل، كان لم يكن و از درجه‌ء اعتبار ساقط است. اي ايرانيان! به شما قول مي‌دهيم كه به محض پايان عمليات نظامي، سربازان ما خاك كشورتان را تخليه كنند و شما مردم ايران، این حق را داشته باشيد كه آزادانه دربارهء‌ سرنوشت آتي خود تصميم بگيريد. […] رئيس شوراي كميسرهاي خلق (= نخست وزیر): ولادیمیر لنين

“كميسر خلق براي امور مليت‌ها (= وزیر امور مليت‌ها): ژوزف استالين.”[3]

این بیانیه، صرفاً یک بیانیه ی تبلیغاتی نبود و نشان از عزم راسخ دولت نوپای شوروی برای ارتباط بهتر با دولت های همسایه ی شرقی، مانند چین، ایران، افغانستان و ترکیه داشت. “تروتسكي، ‌كميسر خارجي، در قسمتي از نامه‌ي رسمي خود در تاريخ 14 ژانويه‌ي 1918 به سفارت ايران در پطرزبورگ اعلام داشت:
“معاهده‌ي 1907 نظر به اين كه بر عليه آزادي و استقلال ملت ايران بين دولتين روس و انگليس بسته شده،‌به كلي ملغي و تمام معاهدات سابق و لاحق آن نيز از درجه‌ي اعتبار ساقط خواهد بود.”
پس از روي كار آمدن “چيچيرين” و قرار گرفتن وي در منصب كميسر خارجي اين اقدامات تداوم يافت. وي در بيست و ششم ژوئن 1919، در نامه‌اي به دولت ايران، كليه‌ي امتيازات تحصيلي روسيه‌ي تزاري را به صورت يك جا لغو و باطل اعلام كرد. در بخشي از اين نامه آمده بود:
1. تمام بدهي‌هاي ايران مطابق تقبلات زمان تزاري الغا مي‌شود؛ 2. روسيه به مداخله‌ي خود در عوايد ايران از قبيل گمركات و تلگراف‌خانه‌ها و ماليات‌ها پايان مي‌دهد؛ 3. درياي خزر براي كشتيراني در زير پرچم ايران آزاد اعلام مي‌شود؛ 4. سرحدات شوروي با ايران مطابق اراده‌ي سكنه سرحدي معين خواهد شد؛ 5. تمام امتيازات دولت روس و امتيازات خصوصي باطل و از درجه‌ي اعتبار ساقط است؛ 6. بانك استقراضي ايران با تمام متعلقات، ملك ايران اعلام مي‌شود؛ 7. خطوط تلگراف و راه‌هاي شوسه‌ي ساخته شده در طول جنگ به ملت ايران واگذار مي‌شود؛ 8. اصول محاكمات و قضاوت سابق كنسول‌ها كلاً باطل مي‌شود؛ 9. ميسيون روحاني اروميه منحل مي‌شود؛ 10. تمام اتباع روسيه‌ي متوطن در ايران مكلف هستند كليه‌ي عوارض و ماليات‌ها را بالسويه با اهالي تأديه نمايند؛ 11. سرحد ايران و روس براي عبور آزاد و حمل مال‌التجاره باز مي‌شود؛ 12. به ايران اجازه‌ي ترانزيت مال‌التجاره از روسيه داده مي‌شود؛ 13. دولت روسيه از هرگونه مشاركت در تشكيل قواي مسلح در خاك ايران صرف‌نظر مي‌نمايد؛ 14. دولت روسيه به ملغي شدن كارگزاري‌ها رضايت مي‌دهد؛ 15. به ايران اجازه داده مي‌شود كه در كليه‌ي شهر و بخش‌هاي شوروي كنسول تعيين نمايد.”[4]

تفاوت این پیشنهادها با آنچه که در 26 فوریه 1921، با امضای گیورکی واسیلیویچ چچرین، یعنی همان شخص پیشنهاد دهنده که هنوز هم کمیسر خارجه بود، تبدیل به قرارداد میان جمهوری شوروی روسیه ایران شد، به خوبی نشان دهنده ی ماهیت این رویکرد است.

قرارداد، به جای تعیین سرحدات شوروي با ايران مطابق اراده‌ي سكنه سرحدي، سرحد مابین ایران و روسیه را مطابق تعیین کمیسیون سرحدی 1881 تصدیق کرد، عوض ابطال تمام امتیازات خصوصی، صرفاً امتیازاتی که دولت سابق تزاری عنفاً برای خود و اتباع خود از دولت ایران گرفته بود را از درجه اعتبار ساقط  اعلام نمود، و همچنین آزادی کشتی رانی ایران در دریای خزر را مشروط به این نمود که  اگر در جزء افراد بحريه ايران اتباع ثالثي باشند که از بودن خود در بحريه ايران براي تعقيب مقاصد خصمانه نسبت به روسيه استفاده نمايند دولت شوروي حق خواهد داشت که انفصال عناصر مضره مزبوره را از دولت ايران بخواهد. اجازه ی دایر کردن کنسولگری هم که در كليه‌ي شهر و بخش‌هاي شوروي آزاد پیشنهاد شده بود، به رضایت طرفین مشروط گردید.

اما این ها همه در برابر فصل ششم قرارداد که در پیشنهادهای قبلی هم نیامده بود، هیچ بود. برابر این بند که امروزه هواداران قرارداد 1921 هم هنگام ذکر مفادش با علامت … از آن یاد می کنند،[5] درواقع دولت ایران برای اولین بار در تاریخ خود و در امری بی سابقه، صرفاً برای پایان دادن به حضور نظامی روسیه در ایران و حمایت مالی و نظامی اش از گروه های مخالف ایرانی، متعهد شد که، “اگر ضمناً خطري سرحدات دولت جمهوري اتحادي شوروي روسيه خودش نتواند اين خطر را رفع نمايد دولت شوروي حق خواهد داشت قشون خود را به خاک ايران وارد نمايد تا اينکه براي دفاع از خود اقدامات لازمه نظامي را به عمل آورد دولت شوروي روسيه متعهد است که پس از رفع خطر بلادرنگ قشون خود را از حدود ايران خارج نمايد.”[6] تعهد یک جانبه ای که روسیه شوروی را ملزم به تعهد متقابلی نمی نمود، و به هیچ وجه هم تشریفاتی و روی کاغذ نبود، چنان که سال ها بعد در شهریور 1320 بهانه ی هجوم ارتش سرخ به ایران شد.

سختگیرانه شدن قرارداد نسبت به پیشنهادهای قبلی، همانند برخورد بلشویک ها با فرمان معروف زمین بود که در آغاز انقلاب، برخلاف سیاست های قبلی حزبشان، به این فرمان که عملاً تحقق یافته بود گردن نهادند و گرچه همواره آن را از جمله افتخارات قیام اکتبر هم به شمار می آوردند، با تحکیم بیشتر قدرت، دست به اشتراکی کردن اجباری و تبعید و کشتار میلیون ها دهقان صاحب زمین زدند.

درواقع جدای تصویر احساسی که بهار از این موضوع رسم کرده، الغای امتیازات تزاری توسط دولت شوروی دلایل متعددی داشت که در این مجال کوتاه تنها به ذکرشان بسنده می کنیم. نخست این که دولت شوروی در تضاد با حکومت پیشین قصد داشت کژی های حاکمیت تزاری را افشا و خود را متفاوت با آن نشان دهد. دوم این که حکومت تازه که دچار انزوای سیاسی مطلق، هجوم ارتش های بیگانه، قحطی و جنگ داخلی بود، می خواست دست کم روابط خوبی با همسایگانش برقرار سازد. از همه ی این ها گذشته، دولتی که خود شانه از زیر بار بدهی های خارجی حکومت تزاری خالی کرده بود، معلوم نیست با چه توجیهی می توانست مدعی بدهی کشورهای دیگر به این حکومت شود، و در صورت استنکاف بدهکار، به کدام مرجع شکایت برد. تنها راهی که برای روسیه شوری می ماند اشغال ایران بود که پیشتر بخش شمالی آن را عملاً اشغال نموده و به نتیجه ای هم نرسیده بود.

طنز قضیه در این میان، حمله ی لنین و استالین در اعلامیه ای که ذکرش رفت، به ” توافقهاي پيشين روسيه و انگلستان كه ايران را ميان این دو كشور امپرياليست تقسيم كرده بود” است. از میان این دو، لنین با بریتانیا قراردادی بست که عملاً مانند قرارداد 1907، مناطق نفوذ روسیه و بریتانیا را محترم می شمرد و از قضا یکی از عوامل تسهیل کننده ی قرارداد 1921 ایران و شوروی شد.[7] استالین نیز با استحکام قدرت دولت شوروی از او پیشی گرفت، تا آن جا که زمانی در قراردادهای محرمانه با آدولف هیتلر، لهستان را تقسیم کرد و زمانی دیگر در توافق با وینستون چرچیل، مناطق نفوذ اروپای بعد از جنگ را تعیین نمود.[8]

اکتبر، جدای این تاثیر، تاثیرات مهم دیگری هم بر ایران داشت که در پایان به برخی از آن ها اشاره ی کوتاهی می کنیم. یکی از این تاثیرات جدایی کامل اقتصادی و فرهنگی میان سرزمین اصلی ایران و بخش های جدا شده ی آن بود که به تصرف روسیه یا تحت نفوذ آن درآمده بود. در دوران تزارها ارتباط عمیق و گسترده ای میان ایران و آسیای میانه و قفقاز وجود داشت و همواره بخش بزرگی از ایرانیان در این سرزمین ها می زیستند. با روی کار آمدن بلشویک ها اندک اندک این ارتباط گسسته شد. الفبای این سرزمین ها به الفبای سیریلیک تغییر یافت، و در میانه ی بیگانه هراسی استالینی، از میان ایرانیان ساکن شوروی، چه آنان که بازرگان و مالدار بودند و چه آنان که صادقانه به خدمت آرمان های بلشویکی درآمده بودند، اغلب تیرباران یا رهسپار تبعید بی بازگشت شده، انبوه باقی نیز بیشتر به ایران اخراج گردیدند. روسیه که همواره به منزله ی روزنی به فرهنگ غرب و جهان صنعتی تر بود، به روی ایران بسته شد و بریگاد قزاق که همواره پشتیبان شاهان قاجار بود، با انتقال فرماندهی اش از روسها به ایرانیان، دست به کودتایی زد که سرانجام به انقراض سلسله ی قاجاریه و روی کار آمدن پهلوی ها انجامید.

درباره ی الغای امتیازات تزاری توسط بلشویک ها، بسیار گفته و نوشته شده، اما می توان تصور کرد که اگر حکومتی دمکراتیک جایگزین خاندان رومانوف شده بود، هر تصمیمی هم که در این باره می گرفت، در درازمدت، با تاثیر مثبتی که بر کل منطقه، از جمله ایران می گذاشت، می توانست به جای تشدید خودکامگی نظام های همسایه، چه بسا باعث گشایش فضای باز سیاسی آنها نیز بشود.

*بهمن زبردست (تهران، 1349 )پژوهشگرتاریخ،از ایشان نقدها و مقالات متعدّدی درمطبوعات ایران منتشرشده،کتاب های به دنبال سراب؛ روایت متفاوت دکتر یوسف قریب از متن و حواشی یک دهه فعالیت در حزب تودۀ ایران در گفت وگو با بهمن زبردست ،تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، 1396؛ترجمۀ خاطرات ریچارد فرای،ایرانشناس برجسته،شرکت سهامی انتشار،تهران،1397 ازجمله آثار اوست.

[1] . محمدتقی بهار: تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد 1، (تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ سوم، 1357)، ص. 27.

[2] . شعرها همه نقل از این ماخذند: ا. استوار: “اکتبر و ادب ویژه اکتبر در ایران”، در انقلاب اکتبر و ایران، (بی جا، بی نا، چاپ دوم، 1354)، صص. 346-325.

[3] . محمدجواد شیخ الاسلامی، سیمای احمدشاه قاجار، جلد 1، (تهران، نشر گفتار، 1368)، صص. 102-100.

[4] . اکبر ولی زاده، اتحاد جماهیر شوروی و رضاشاه (بررسی روابط ایران و شوروی میان دو جنگ جهانی)، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385)، صص. 98-97.

[5] . علی پورصفر (کامران)، صدسالگی اکتبر، دانش و مردم، (مهر 1396)، ص. 170.

[6] . متن قرارداد را می توانید در این نشانی بیابید: www.persiangulfstudies.com/fa/index.asp?p=pages&id=219

[7] . خسرو شاکری، میلاد زخم: جنبش جنگل و جمهوری شوروی سوسیالیستی گیلان، ترجمه ی شهریار خواجیان، (تهران، نشر اختران، 1386)، صص. 344-343.

[8] . فرناندو کلودین، از کمینترن تا کمینفورم، ترجمه ی فرشیده میربغدادآبادی، شاپور اعتماد و هایده سناوندی،  (تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1377)، صص. 886-885.

منبع:نگاه نو،پائیز1396

فرستادن این مطلب برای دیگران