غبارروبی از اسطورۀ مصدّق،فریدون مجلسی
پاسخ به کوروش احمدی
در شماره 14 اسفند «شرق» به مناسبت سالروز درگذشت شادروان دکتر محمد مصدق مقالهای از آقای کوروش احمدی، طبیعتا در منقبت آن شادروان انتشار یافت. مصدق رهبر آن جنبش ملی بود. بزرگداشت او طبیعی است؛ اما اگر شدت علاقه مریدانه موجب انحراف از واقعیات شود، نتیجه معکوس شده و چنین تلقی میشود که گویی برای تمجید از آن شادروان ناچار به گزافهگویی شدهاند
در پاسخ دوست ارجمند و دانشمندمان جناب کوروش احمدی که نهتنها معمولا در همه موارد از استدلال قوی برخوردار است، ظاهرا در مغالطه برای غبارروبی از چهره رهبر محبوب نهضت «ملیکردن نفت» هم با وفاداری و صمیمیت توانمند است و با قلمی ارزنده بابی تازه زیر عنوان «مصدق در پی چه بود؟» گشوده و تحلیلی در کشف آنچه مصدق در پی آن بود، بر پایه «نیتخوانی» مرقوم فرمودهاند. ایشان عنوان «رهبری نهضت ملیکردن نفت» را وجه اصلی زندگی سیاسی او نمیداند و معتقدند «این موضوع هدف و اولویت اصلی او نبود»، بلکه «عمدتا ابزاری برای پیشبرد اهداف اصلی او بود» و سپس به شرح تاریخی در اهمیت نهضت مشروطه و محدودکردن قدرت سلطنت میپردازند و با اشاره به ازهمپاشیدگی کشور بعد از مشروطیت، مسائل تجدد آمرانه و دیکتاتوری رضاشاهی وارد عرصه بعد از شهریور 1320 و آغاز مبارزه جدید مصدق در مجلس میشوند و در تفاوت اصلاحطلبان آمرانه که «به قانونمداری و سازماندهی اداری و قضائی [و باید بیفزایم از همه مهمتر نهادهای آموزشی، بهداشتی، علمی، فرهنگی و هنری همراه با توسعه صنعتی] اولویت قائل بودند» و «اقلیتی از کسانی مانند مصدق که برای آزادی و دموکراسی و حاکمیت اراده مردم اهمیت قائل بودند…» میپردازند.
جناب احمدی عزیز، شما که استاد هستید، چرا زمان (قرن 19) و مکان (ایران آن روز غرق در فقر، فلاکت، تجزیه و ناامنی) و ملت (95 درصد بیسواد منجمد در افکار و شیوههای قرون 10 و 11 میلادی عهد سلجوقی، بلکه مغول و 95 درصد محدود در پیلههای روستایی و رعیتی و البته پنج درصد با آگاهی در قرن 19 و 2۰ جهانی) را با زمان (قرن 20 و 21) و مکان (سوئد و ژاپن مرفه و امن و ایمن) و ملت (با سواد و فرهنگ و علم و هنر و صنعت و بهداشت) جابهجا میفرمایید. البته شما و دیگران و من حق داریم برداشتها و تعبیرهای خودمان را از تاریخ داشته باشیم (فرانسه و ناپلئون و روسیه و استالین پس از انقلاب). ترجیح میدهم فقط به نکته محوری شما در استناد به سخنرانی مصدق در مخالفت با انقراض قاجاریه با تحلیل خودم اشاره کنم:
1-دفاع مخالفان در حفظ مشروطیت در قالب کاهش قدرت شاه و جلوگیری از استبداد، البته شعارهای درستی است؛ اما چرا بهانهجویی برای دفاع از منافع اکثریت ذینفعان اشرافی و بستگان قاجاری گروه اشرافی اقلیتِ مخالف تلقی نشود که پس از رضاشاه هم به دلیل لیاقتهایشان به خدماتی گمارده شدند؟ مگر سخنان مصدق غیر از مطالبی است که پیش از پیوستن ایشان به موج پس از پیروزی مشروطه از سوی بانیان مشروطه در قانون اساسی و متمم قانون اساسی عینا ذکر شده بود؟
2-آیا مرحوم مصدق از کودکی منتفع از رانت قاجاری نبود؟ آیا کوچکترین مشارکتی در جنبش مشروطیت ایران داشت؟ آیا بر اثر مشروطه و ازدسترفتن رانت مستوفیگری خراسان به تهران نیامد؟ و بر سر سفره مشروطه در 25سالگی خود را نماینده اشراف اصفهان نکرد؟ آیا با بروز استبداد صغیر به محمدعلی شاه نپیوست و به عضویت مجلس کوچک انتصابی دارالشورای کبرای دولتی ایران درنیامد؟ آیا بهانه اینکه فقط در یک جلسه شرکت کرد، قابل قبول است؟ مگر کلا چند جلسه تشکیل شد؟ مگر در زمان افول محمدعلی شاه برای ادامه تحصیل نرفت (که البته به اراده و همت قابل ستایش نیاز داشت)؟ مگر در بازگشت مشاغل و منافع از پیش برای ایشان رزرو نبود؟ مگر دلیل مخالفت با نخستوزیری سیدضیا (مردک جُلُمبُر یکلاقبا) دفاع از احساس حق حاکمیت اشرافی نبود؟ اگر سیدضیا با چند انگلیسی در تماس بوده، مگر ایشان در والیگری فارس با فرماندهان انگلیسی ارتش جنوب در تماس نبود؟ (بههیچوجه قصد اتهامزنی نیست، بلکه توجیه الزامات است). اگر تمکیننکردن از فرمان نخستوزیر سیدضیا به دلیل کودتاگری و برخلاف قانون اساسی بود، مگر خودشان وقتی به یاری رضاخان سردارسپه کودتاچی، سیدضیا را برانداختند و قوام عموزاده را از زندان در غیاب مجلس به فرمان ملوکانه نخستوزیر کردند، وزیر مالیه همان کابینه نشدند؟ مگر مقدمات افتتاح مجلس چهارم که انتخابات آن توسط وثوقالدوله انجام شده بود، از سوی همان سیدضیا و رضاخان فراهم نشد که در ماه اول دولت قوام افتتاح شد؟ مگر در 15 سال مشروطه بیش از چهار سال و چند ماه مجلسی در کار بود؟ مگر در دوران 57 سال بعد تا پایان عمر نظام، جز مدتی در پایان کار مرحوم مصدق فترتی در تداوم مجلس پیش آمد؟ آه بله، دموکراسی، انتخاباتهای مهندسیشده! انتخابات ناتمامِ مجلسِ ناتمام هفدهم را که خودشان انجام دادند. همه خائنان داشتند انتخاب میشدند و جلوی آن را گرفتند؟ بعد دیدند خودشان از مجالسِ آنطوری بهتر میفهمند، اختیارات قانونگذاری را به خودشان اختصاص دادند و مجلس سنا را باطل و مجلس شورا را تعطیل کردند؟
3-مگر بعد از سلطنت رضاشاه در مجلس ششم حضور نداشتند؟ مگر با خط آهن سراسری مخالفت نکردند و بعدها نیز خط شرقی-غربی را توصیه نکردند؟ مگر همه سخنان غیرحرفهای ایشان هم باید معتبر باشد؟
4. دموکراسی، همانطور که اشاره کردید، نیاز به قانون داشت، نیاز به پیکره بوروکراتیک و نرمافزار محتوایی آن داشت، نیاز به مدرسه و نیز نظام آموزشی سراسری از ابتدایی تا دانشگاهی و تضمینکننده هویت و وحدت ملی داشت، نیاز به دانشسراهای تربیت معلم برای برآوردن نیاز سواد جامعه کلا بیسواد برای تسریع در نیل به توسعه فرهنگی و آزادی داشت، نیاز به پذیرفتن نیمه سرکوفته و بیحق و بیحرمت زنان در جامعه و نیاز به پدیداری جامعه مدنی در آن بستر فرهنگی داشت، نیاز به پول و دریافت مالیات و مالیه و خزانه داشت، نیاز به برداشتن وظیفه دفاع ملی از عشایر غیور و مطالبات بعدی آنان و سپردن آن بهعنوان خدمت وظیفه به عموم داشت. در سخنرانی مرحوم مصدق برگرفته از قانون اساسی پیشنوشته به چگونگی رفع این نیازها در جامعه عشایری، ناامن و ازهمگسیخته اشاره شده بود؟ چرا از جمهوریت دفاع نکردند؟
4-راستی نقش اپوزیسیونی مرحوم مصدق پس از مجلس ششم و خصوصا در فاصله آذر 1314 تا تیر 1319 و برکناری دامادشان از نخستوزیری و زندانیشدنشان و دلیل یا بهانه این دستگیری چه بود؟ با اینکه نقش رهبری تجدد ارشادی از سوی تیم حرفهای مشتاق و آگاه، تدریجا بر اثر فساد در بقای در قدرت به دیکتاتوری و سپس به خودکامگی انجامید، نقش ایشان در آن زمان چه بود؟
5-شاید به دلیل سِنی بهتر از شما آن حالوهوا و محبوبیت عمومی مصدق را به یاد دارم. 9 اسفند و شمایل شعبانبیمخ را در همان روز با چماق در دست و زورخانهایهایش با چشمان خود دیدهام؛ بااینحال، تلاش شما برای تئوریزهکردن به صورت یک ایدئولوژی و جاانداختن آن به چیزی به نام راه مصدق را ناشی از نوعی وفاداری به پندارهای جوانی و میراثهای خانوادگی طبقه فرهنگی جامعه آن روز ایران میدانم و درک میکنم. میدانم که مصدق پیش از شهریور 1320 یکی دیگر از رجال قاجاری بود، پرورده در دامان مادری منزه و شاهزادهخانمی خیرخواه که در صفات حمیده ایشان بسیار مؤثر بوده است؛ اما کشف این ادبیات ایدئولوژیک آزادیخواهانه به صورت مرامنامه و آرمان سیاسی مرحوم مصدق هیچ انعکاس کلاسیک و اعلام علنی برای کسب رأی و حضور در مجلس نداشته است! مشارکت در حد رهبری در امر ملیکردن نفت به خودی خود ارزش کافی برای بزرگداشت ایشان دارد. بیش از آن، دامنزدن به غربستیزی و انزوای زیانبخش ایران است.
6-به نظر بنده، گذشته از آن مصدق تحت تأثیر دو عامل شخصی و خانوادگی نیز بود: نخست دشمنی با بریتانیا که از دیدی ملی آن را عامل تضعیف قاجاریه میدانست، چه در مسئله هرات، چه در مسئله مشروطیت که آن را تحت تأثیر پناهدادن در سفارت انگلیس میدانست و چه تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی که آن را توطئه دیگر انگلیس میدانست، بدون اینکه هرگز با توجه به نتایج این جابهجایی سلطنت تحلیلی ارائه دهد که این کار برای انگلیس چه سودی در بر داشت؟ آیا منظور انگلیس پدیدآوردن حکومتی مستقر و منسجم در ایران بود که بتواند در مقابل آزمندی و توسعهطلبی روسیه و شوروی یا کمونیسم مقاومت کند؟ البته از دیدگاه کمونیستی و خصومت متقابل حزب توده و پهلوی چنین هم بود. و دوم خصومت مصدق نسبت به شخص رضاشاه بود که قاجاریه را برانداخت و از کف جامعه جای بزرگان را گرفت!
7-اما برگردیم به اینکه ملیکردن نفت برای مصدق «ابزاری بود برای رسیدن به آرمانهای دموکراتیک مشروطه». آیا منظور مصدق خدعه برای کسب قدرت در پوشش پوپولیسم و احساسات برانگیخته مردم در امر ملیکردن نفت بود؟ یا این ادعا برای طفرهرفتن از پاسخ به انتقادات از عملکرد آن شادروان در به نتیجه نرساندن بهرهبرداری از ملیکردن نفت و ایرادات در تبدیل ملیکردن قانونی، به مصادره غیرقانونی، منجر به ممنوعیت صدور نفت و ناسازگاری موضوع دریافت اختیارات قانونگذاری و ابطال مجلسین با همان اصول مشروطه مشروطیت و سرانجام انتقام از پهلوی و سرنگونی آثار آن بوده است؟
8-در پایان به فرمایش صریح دکتر مصدق در پیام مورخ 17 فروردین 1332 مندرج در روزنامه اطلاعات صفحه یک و چهار اشاره میکنم که ایشان مأموریت خود را محدود به حلوفصل مسئله نفت میداند:
پیام دکتر محمد مصدق به ملت ایران:
هموطنان عزیز، اگر اینجانب تصدی نخستوزیری را با کبر سن و ضعف مزاج به عهده گرفتم، برای این بود که قانون ملیشدن صنعت نفت را سرانجام دهم و همانطور که بارها متذکر شدهام، صلاح ندیدم با وجود جنگ در جبهه خارجی دست به اصلاحات داخلی که موجب تشنجات بزرگی است بزنم و جنگ در دو جبهه را بر ملت ایران تحمیل نمایم… برای آنکه مبادا ترتیبی پیش آید که کشور ما جمهوری شود، بدین جهت برای اینکه خاطر شاهانه نگران نباشد در چهارم خرداد 1330 شرحی بدین مضمون عرض نموده فرستادم «پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، چون مدت خدمت چاکر به محض خاتمه کار نفت به سر خواهد رسید، برای ریاست شهربانی کل کشور هیچ نظری نمیتواند به عرض برساند و تعیین آن فقط منوط به اراده ملوکانه است».
آیا قصد ریا داشتهاند؟ در واقع قانون ملیکردن نفت پیش از نخستوزیر به رهبری ایشان و پس از رفع ناگوار دو مانع (قتل وزیر و قتل رزمآرا) به تصویب رسید و مأموریت ایشان فقط توافق با مدعی و اجرای آن بود که عملا منجر به مصادره و تعطیلی صنعت نفت شد.
9-آیا در برابر نص بیانات دکتر مصدق در سال 1332 اجتهاد به تئوریزهکردن اصلاحاتی که در صلاحیت فنی ایشان هم نبود و در برنامه ارائهشده و اخذ رأی هم وجود نداشت، درست است؟ ایشان رهبر ملیکردن نفت بود که با وجود شکست در به سرانجام رساندن در دوران خودشان، ملت ما و نسل ما از آن منتفع شد و باید سپاسگزار باشیم. مدت خدمات پیمانکار نیز به جای 25 سال در 20 سال پایان یافت و همه خدمات فنی و مالکیت بر تأسیسات در مقابل پرداخت دوونیم میلیون پوند غرامت در اقساط 10ساله از آغاز سال 1337 تا 1347 به رایگان در اختیار ایرانیان قرار گرفت.
روزنامه شرق/ پنجشنبه 119 اسفند 1400/ از صفحه اول