Print This Post Print This Post
مقاله‌ها و مصاحبه‌ها


نگاهی تازه به قتل سرتیپ افشار طوس،علی میرفطروس

به مناسبت ۶ اردیبهشت،

سالروز قتل افشارطوس رئیس شهربانی دکتر مصدّق

به نقل از چاپ پنجم کتاب آسیب شناسی یک شکست

*سرتیپ افشار طوس در صدَد آشتی بین دکتر بقائی با مصدّق بود و لذا ربودن و کشتنِ وی  مغایر با این آشتی طلبی و تفاهم بود!

*قتل ها و ترورهای مشابه در این دوران نقش احتمالی حزب توده در قتل افشار طوس را برجسته می کند.

*احسان طبری:«قتل محمد مسعود برای ایجاد یك شوكِ عَصَبی علیه دربار بود ،زیرا خسرو  روزبه اطمینان داشت كه قتل ،۱۰۰٪ به حساب دربار تمام خواهد شد». 

قتل سرتیپ افشارطوس،اهداف و انگیزه ها:                 

در فروردین 1332،در حالیکه حسین مکّی و دیگران،برای آشتی و تفاهم بین شاه و دکتر مصدّق تلاش می کردند،نشریۀ شهباز (ارگان حزب توده)خبر تکوین یک کودتای نظامی با شرکت شاه،حسین علا،سرلشکر زاهدی،کاشانی و«اقلیّت مزدور پارلمان» را تیتر اول خود ساخت[1]. بعد از انتشار خبر شهباز،جنازۀ سرتیپ محمود افشار طوس-رئیس شهربانی دولت مصدّق- در کوه های حوالی لشکرک پیدا شد[2].چند روز پیش از این قتل،حسین ذبیح پور-کارمندشهربانی و کارآگاه  و محافظ ویژۀ سرتیپ افشارطوس- نیز بطور فجیعی بقتل رسیده و جسدش در کوه های اطراف کرج کشف شده بود[3].

قتل افشار طوس،ضمن بی ثبات کردن فضای عمومی جامعه،دو هدف زیر را دنبال می کرد:

۱-تشدید اختلاف بین شاه و مصدّق و در نتیجه،تحکیم موقعیّت سیاسی حزب توده.

۲- بدنام کردن و متهم نمودنِ برجسته ترین دشمن حزب توده-دکتر مظفر بقائی-و تشدید اختلاف بین دوستانِ دیروز و دشمنانِ امروز (مصدّق،کاشانی،بقائی و مکّی).

با وجود نارضایتی افشار طوس از ساختارسُنّتی ارتش و عدم ارتقای درجۀ سرهنگی وی به سرتیپی،در این زمان،او با محمدرضاشاه و دربار،دشمنی یا اختلافی نداشت و حتّی به قول پسر دکتر مصدّق:«افشارطوس، نوکر شاه بود»[4].ملکه ثریّا نیز در خاطرات خود از افشار طوس بعنوان«دوست محمدرضا»[شاه]یاد می کند[5].

 افشار طوس مدّت ها مسئول املاک سلطنتی بود و در پایان دادن به غائلۀ آذربایجان(پیشه وری)و سرکوب تظاهرات نیروهای حزب توده در اصفهان،همدان و کرمانشاه شرکت داشت.به روایت یکی از نزدیکان سرتیپ افشار طوس:او از شیفته گاه رضاشاه بود و می گفت:«دکترمصدّق یک رضاشاهِ باسواد است»[6] .افشار طوس در زمان حکومت مصدّق(1331) به تأسیس«سازمان افسران ناسیونالیست»پرداخت و دبیر کُل آن سازمان شد [7]،ترکیب اعضای موسّس این سازمان و حضور نظامیانی مانند سرتیپ«حسین آزموده»(دشمن سرسخت حزب توده و دادستان بعدی دادگاه مصدّق) [8] نشان دهندۀ این است که این سازمان نظامی-اساساً-در مقابل«سازمان نظامی حزب توده»قرار داشت.سرهنگ مصوّر رحمانی-از نخستین اعضای سازمان- یادآور می شود:

هیأت مدیرۀ موقّت[سازمانِ افسرانِ ناسیونالیست]در صدد برآمد با سربازگیری از بین افسران سالم و فداکار،یک هستۀ انقلابی روشنفکر به وجود بیاورد»[9].

 قتل افشارطوس در شرایطی صورت گرفت که بخاطر حکومت نظامی دولت مصدّق،تحرّکات مخالفان وی،خصوصاً در منطقۀ پُر رفت و آمدِ وقوع جنایت(خیابان صفی علیشاه /خانقاه) شدیداً تحت مراقبت و نظارت مأموران دولت بود. وجود«باشگاه افسران بازنشسته»(به رهبری سرلشکر زاهدی) و چند حزب سیاسی مخالف دولت،ازجمله «حزب سومکا»،باعث تشدید این نظارت و مراقبت بود [10].به گزارش روزنامۀ اطلاعات:خانۀ حسین خطیبی(متهم اصلی)بیست قدم با«حزب سومکا» فاصله داشت[11]،یکی از خانه های مخفی و  مهم سازمان افسران حزب توده و مرکز بایگانی اسناد و اسامی شبکۀ افسران این حزب نیز در خیابان صفی علیشاه بود. مرکز حزب ایران به رهبری داریوش فروهر نیز در این خیابان قرار داشت و «سیاه جامگان»این حزب فعالیّت های نیروهای ضد مصدّقی را زیر نظر داشتند. افراد و عناصر سازمان نظامی حزب توده در این مراقبت ها،بسیار فعّال بودند چنانکه بقول نورالدین کیانوری:

  -«افرادسازمان افسری ما  در تمام واحدهای مهم عملیّاتیِ ارتش و حتّی گارد شاهنشاهی  حضورداشتند و به این ترتیب،خبر همۀ توطئه‌ها ـ در همان لحظۀ تدارك ـ به ما می‌رسید»[12].

 این شرایط شدید امنیّتی  ربودن و جابجائی پیکرِ سرتیپ افشارطوس از خانه ای در خیابان شلوغِ صفی علیشاه/خانقاه به کوه های اطراف تهران را  دشوار  و حتّی غیرِ ممکن می ساخت.با توجه به سابقۀ حزب توده در ربودن و کشتنِ محافظِ سرتیپ افشارطوس و پنهان کردن جنازۀ وی در کوه های اطراف تهران،می توان انگشت اتّهام قتل افشارطوس را از دکتر بقائی به سوی حزب توده  نشانه گرفت!

  سرتیپ افشارطوس

        سرتیپ افشارطوس   

  با انتشار خبر ناپدید شدن سرتیپ افشار طوس،ابتداء یوسف بهرامی(رئیس ادارۀ آگاهی شهربانی تهران)مسئول بررسی و کشف جنایت شد،ولی بلافاصله(در 2 اردیبهشت)،بدستور دکترمصدّق،سرهنگ امیرهوشنگ(قدرت الله)نادری بهمراه سرهنگ حسینقلی سررشته،معاون فرمانداری نظامی،رئیس رکن دو(سازمان تجسّس و اطلاعات ارتش) و هوادار سرسخت دکتر مصدّق،مسئول شناسائی عامل یا عاملان جنایت شدند.دکترغلامحسین صدیقی،وزیر کشور دولت مصدّق،ضمن دیدار با سرهنگ سررشته،نظر وی مبنی بر«گرفتن اجازۀ دائمی و اختیارات فوق العادۀ قانونی جهت پیگیری پرونده» را پذیرفت[13]

 پس از چند روز،فرمانداری نظامی تهران،ضمن اعلام اسامی 13تن از مخالفان شناخته شدۀ دولت،تأکیدکرد که دستگیرشدگان با مظفربقائی ارتباط داشته و بقائی را از عوامل قتل افشار طوس معرّفی کرده اند[14].یکی از وجوه مشترک این متهمین،دشمنی شدید آنان باحزب توده بود.مثلاً، سرلشکر علی اصغر مزیّنی-رئیس سابق شهربانی دولت مصدّق-از دشمنان سرسخت حزب توده به شمار می رفت.به گزارش«میدلتون»(کاردار سفارت انگلیس در ایران ):

  -«سرلشکرمزّینی  کسی بود که می توانست باشدّت عمل با حزب توده برخورد کند»[15].

 مزیّنی معتقد بود که:«بزرگ ترین خطرِ مملکت ما همین خطر کمونیست ها»است از این رو«در تمام دوران ریاست شهربانی خود،با توده ای ها مبارزۀ  شدیدی کرد و با تمام قدرتی که داشت در سرکوب آنها کوشید»[16].او–بارها- به خطرِ سلطۀ حزب توده بر ایران  هشدار داده بود[17].وی به همراه تیمسار غلامعلی بایندُر و تیمسار دکترمنزّه در تظاهرات روز 9 اسفند1331 -برای جلوگیری ازخروج شاه از ایران- حضور داشت[18].

 برادر زادۀ سرلشکر مزیّنی-که بخاطر جنجال های قتل افشارطوس مجبور به تغییر نام خود از مزیّنی به«مزیّن»شده بود[19]نیز دشمن سرسخت حزب توده به شمارمی رفت بطوریکه برای قلع و قمع حزب توده،ایجاد«سازمان مخصوص مبارزه با خائنین»(توده ای ها)را پیشنهاد می کرد[20].

 سرلشکر مزّینی،تحصیلات نظامی خود را در فرانسه تمام کرده و درجنگ جهانی دوم نیز از طرف ارتش برای دیدن جبهه به فرانسه اعزام شد و مدتی در آنجابود[21].با توجه به آشوب های مستمرِ خیابانی توسط حزب توده،فدائیان اسلام و دیگر گروه های سیاسی در آن هنگام،سرلشکرمزیّنی-براساس سیستم نیروهای انتظامی کشورهای اروپائی- معتقد به ایجاد«واحد پلیس منظّم »برای جلوگیری از اینگونه آشوب های خیابانی بود.هدف اصلی این طرح،برخورد با حادثه آفرینی های روزانۀ حزب توده و سازمان های وابسته به آن بود.مزیّنی می گفت:«مطمئن بودم که با اجرای آن[پروژه]،به بسیاری از بی نظمی ها و خودسری های شهر خاتمه داده خواهد شد».این طرح انتظامی مورد موافقت شاه و مصدّق بود،ولی دکتر فاطمی(معاون و سخنگوی دولت مصدّق)با آن مخالفت کرد[22].

 

اسراراستعفای سرلشکرمزیّنی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 سرلشکرمزیّنی برای جلوگیری از فعالیّت چاقوکشانی مانند شعبان جعفری و تظاهرات و حادثه آفرینی های فدائیان اسلام نیز اقداماتی انجام داد و موجب تبعید فدائیان اسلام به بندرعباس گردید[23].او برای نخستین بار در ایران«پلیس مدارس» را- به سبک کشورهای اروپائی- تأسیس کرد و در تأمین امنیّت مدارس و آسودگی خاطرخانواده ها کوشید چون معتقد بود که«در تمام دنیا به اطفال احترام  می گذارند»،در حالیکه در همین زمان،حزب توده با شعارهای عوامفریبانه می نوشت:

 -«پدران!مادران!اطفال خود را از چاقوی دولتیِ شعبان بی مُخ و عشقی و فروهرها   رها سازید!»[24].

 اختلاف نظر دکتر فاطمی با سرلشکر مزیّنی،موجب شد تا 4 روز قبل از تظاهرات خونین 14 آذر 1330،سرلشکر مزیّنی از ریاست شهربانی کُل کشور استعفاء دهد و امیرتیمور کلالی سرپرست موقّت شهربانی گردد که بدنبال آن، تظاهرات عظیم هواداران حزب توده روی داد.حزب توده ضمن محکوم کردن این رویداد خونین،آن را «رسواترین اَشکال دیکتاتوریِ فاشیستی»و مصدّق را«پیشوائی که در میان حصاری از سرنیزه پنهان شده است»نامید [25].

 دشمنی سرلشکر مزیّنی با حزب توده ،می توانست  وی را آماج انتقامجوئی رهبران آن حزب  سازد بطوری که«گروه ترور حزب توده» به رهبری کیانوری،در صدَد بود تا سرلشکرمزیّنی را به قتل برساند[26].

مزینی

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در حالیکه هنوز پروندۀ متّهمان به قتل افشارطوس تکمیل نشده و به مقامات قضائی ارائه نگردیده بود،برخلاف عُرف قانونی،پخش«اعترافات» دستگیرشدگان از طریق روزنامه ها[27] و رادیو و تکرارِ چند بارۀ این«اعترافات»در طول روز،نشان از سناریوی خطرناکی می داد که اوّلین قربانی آن،دکتر مظفّر بقائی بود.دکتر عبّاس دیوشلی-تئوریسین حزب زحمتکشان و از یاران نزدیک دکتربقائی-نیز در شمار این قربانیان بود[28].دکتربقائی در اعتراض به این شیوۀ غیرقانونی و نامتعارف گفت:

   -«دستگاه رادیو که اقاریر متهمین و تمامِ آن مسخره بازی ها را ساعت ها و روزها گذاشت،هیچ توجه نکردند که در کجای دنیا چنین چیزی سابقه داشته‌است؟ یک موردی پیدا کنید که در دنیا سابقه داشته باشد. یکی پرونده‌اش پیش از اینکه بسته شده باشد،پیش از اینکه تحقیقات به نتیجه رسیده باشد اقاریر را توی رادیو بخوانند آنوقت در تفسیر سیاسی رادیو هم یک عده‌ای که هنوز اتهام و مجرمیّت شان محرز نشده[را]مرتباً لجن مال بکنند.اینها هیچ جای دنیا سابقه ندارد»[29].

 

چرادکترمظفربقائی؟

خسرو روزبه(مسئول کمیتۀ ترورسازمان افسران حزب توده) در علت انتخاب محمد مسعود برای ترور می گوید:

 -«فکرمی کردیم برای گم کردن راه ،برای اینکه دستگاه پلیس نتواند سمت لازم را برای پیداکردن گروه ما[کمیتۀ 8 نفرۀ ترور حزب توده] بیابد،ما باید اولاً از کسی شروع کنیم که دارای دستجات مخالف زیادی باشد.محمدمسعود از این جهت،ایده آل بود زیرا از یک طرف با دستۀ مسعودی ها و روزنامۀ اطلاعات سخت درآویخته بود،از طرف دیگر با قوام السلطنه و گروه طرفداران او مخالف بود و جنگ و جدال های زیادی باهم داشتند…از یکطرف نیز روزنامه اش خواننده داشت و مقالاتی که علیه نهضت جهانی طبقۀ کارگر منتشر می ساخت،می توانست تأثیر منفی داشته باشد»[30].

 به جرأت می توان گفت که بسیاری از این«مشخّصات»در دکتر مظفر بقائی نیز  وجود داشت چون بقائی نیز -عملاً-در چند جبهه می جنگید و «دارای دستجات مخالفِ زیادی بود»،ازجمله:

-موضع تند دکتر بقائی پس از قیام  30تیر 1331 و تأکید او برتعقیب عاملان کشتار مردم  و محاکمۀ قوام السلطنه [31]،

-کینۀ سوزان بقائی  نسبت به حزب توده،

– جدال های بقائی با شخصیّت های جبهۀ ملّی (مانند دکتر فاطمی،مهندس زیرک زاده، و….)،

-مخالفت های بقائی با مصدّق در بارۀ کسب«اختیارات فوق العاده» و خصوصاً با«قانون امنیّت اجتماعی»،

-و انجام رفراندوم برای انحلال مجلس،متهم کردن مصدّق به مماشات باحزب توده و…

 همۀ این موارد می توانستند دکتر بقائی را -بعنوان کسی که« دارای دستجات مخالف زیادی بود»-طعمۀ مطلوبی برای ترور شخصیّتش توسط حزب توده سازند بطوری که این امر در فضای کینه ورزی ها و کدورت های سیاسی،نه تنها مخالفتی را برنیانگیزد بلکه–مانند ترور محمد مسعود- با«استقبال»نیز روبرو گردد!

 

سازمان افسران حزب توده و قتل سرتیپ افشارطوس

       نام ها و نشانه ها!

  «امیل زولا» دراعتراض به پرونده سازی علیه«آلفرد دریفوس»:آن را «ناشی ازجنون و بلاهت و تخیّلات دیوانه وار و اَعمال پلیسی پَست و سُنّت های تفتیش عقاید و جبّاریّت و لذّت بردنِ چندستاره به دوش…به بهانۀ وهن آورِ صلاح دولت» نامیده بود.آیا در ماجرای قتل افشارطوس و پرونده سازی علیه دکتربقائی نیز همین شیوه  بکار رفته بود؟

  از ترکیب افسران فرمانداری نظامی تهران بهنگام تعقیب قتل افشار طوس و چگونگی تنظیم پروندۀ دستگیرشدگان،آگاهی کاملی نداریم،ولی می دانیم که در این زمان -و نیز تا مدتی بعد از سقوط دولت مصدّق-برخی از اعضای برجستۀ سازمان نظامی حزب توده  در فرمانداری نظامی تهران و دادستانی ارتش  دارای پُست های مهم و حسّاس بودند آنچنانکه سرهنگ محمدعلی مبشـّری و سرهنگ حبیب‌الله فضل‌الهی در مقام دادیار دادگاه نظامی و معاون سرتیپ حسین آزموده، مسئول رسیدگی به پرونده‌های دستگیرشدگان توده‌ای بودند[32].سرهنگ فضل‌الهی و نیز سروان محمّد پولاددژ(عضو دیگر سازمان نظامی حزب توده و معاون سرهنگ(سپهبد) محسن مُبصـّر در ادارۀ تجسّس و اطّلاعات ارتش برای شكار افسران توده‌ای و مُشیر وُ مشاورِ سرتیپ تیموربختیار[33] )جزو مأمورینی بودند كه در جریان بازرسی از خانه‌های حزبی و سازمانی افسران توده‌ای «هرچه توانستند اسناد و مداركی را كه می‌توانست اسرار و مشخصـّات اعضای سازمان افسران را برملا كند،از بین بردند»و بدین ترتیب«تقریباً همۀ ضررها و خطرات احتمالی كه موجودیـّت سازمان [نظامی حزب توده] را تهدید می‌كردند، خنثی شدند»[34].

  در رابطه با پروندۀ قتل سرتیپ افشارطوس،شاید برخی افراد-مانندسرهنگ نادری و سرهنگ سررشته-در ساختنِ این پرونده  نقش داشته اند[35].برخی اعضای سازمان نظامی حزب توده –خصوصاً سرگرد علی اکبر بهمنش(دادیار یا دادستان پرونده)و سروان محمد پولاددژ نیز شاید در این ماجرا فعّال بوده اند.سروان «محمدپولاددژ» در بازجوئی و اعتراف گیری از متهمان به خشونت و بیرحمی معروف بود.او در قتل برخی از مخالفان حزب توده مشارکت مستقیم داشت. [36].بنابراین،باتوجه به دشمنی شدید دکتربقائی باحزب توده،چه بسا که این افراد در مراحل بازجوئی و تنظیم پرونده،اعترافاتِ ناروائی به منظورِ بدنام کردن و متهم نمودن دکتر بقائی از دستگیرشدگان اخذ کرده باشند[37]؛اقداماتی که هم حزب توده را از حضور یک دشمن خطرناک،خلاص می کرد؛و هم برخی اطرافیان دکتر مصدّق را از شرِّ یک رقیب یا مخالف سرسخت  خلاص می کرد.دکتربقائی ضمن حملات شدید به این«پرونده سازی های رسوا»،بر«شکنجۀ دستگیرشدگان جهت اخذِ اقرار» تأکیدکرد و در گفتگو با خبرنگاران گفت:

از مدّت ها قبل بعضی ها در صددِ ساختنِ پرونده برای ما بوده اند و ما مطمئن هستیم که این جریان[قتل افشارطوس]چنانچه به محاکم[دادگستری]بکَشد،بصورت تاریخی درخواهد آمد»[38].

    دربارۀ پروندۀ قتل افشارطوس،دکتربقائی افزود:

  –«رادیو در تمام سرویس های خود،روزی چندبار و چند هفتۀ متوالی مشغول قرائت و پخش نوارهای ادعائی ِمتهمین بقتل شد و این عملِ خلافِ قانون و بی سابقه در دنیا و برخلاف نصِّ مادۀ 144 فقط به این منظور بود که ما را در مقابل ملّت ایران و دنیا   قاتل معرفی کنند»[39].

 پروندۀ قتل سرتیپ افشارطوس -چنانکه گفته ایم-ماجرای پیچیده ای است،امّا،آنچه که تاکنون مورد توجۀ پژوهشگران قرار نگرفته،شرکت احتمالی«کمیتۀ ترور سازمان نظامی حزب توده»در قتل افشارطوس و یا نقش افسرانِ وابسته به آن حزب در پرونده سازی علیه دکتر مظفّر بقائی است.نام ها و نشانه های این فرضیّه  عبارتند از:

1-در درون حزب توده بخشی بنام«شعبۀ احزاب» بود،که وظیفۀ آن، نفوذ،خبرگیری و در نتیجه،ایجاد اخلال و اختلاف در صفوف احزاب و سازمان های رقیب بود.جدا از«شعبۀ احزاب»،بخشی نیز به نفوذ در ارگان های ستادِ ارتش و پادگان های مختلف-مانند دژبان لشکر1،لشکر2زرهی،وزارت جنگ،ادارۀ مهندسی ارتش-اختصاص داشت. بوسیلۀ این بخش،اخبار و اطلاعات داخلیِ ارتش و همچنین آمارِ اسلحه و مُهمّاتِ ارتش و… به حزب توده گزارش می شد.سرقت پرونده های جاسوسان خارجی و بخشنامه های محرمانۀ ارتش نیز بوسیلۀ افراد این شعبه انجام می شد و در اختیار حزب توده قرار می گرفت.مسئول این شعبه  با سروان محمد پولاددژ و سروان شهربانی[نورالله]شفا ارتباط داشته و بوسیلۀ این دو افسر[پولاددژ و شفا]عملیّات دائرۀ تجسّس رکن 2 ستاد ارتش و شهربانی و مبارزات این دو دستگاه نوپای امنیّتی علیه حزب توده و افراد آن،به حزب توده گزارش می شد[40].

 سروان پولاددژ،معاون سرهنگ(سپهبد) محسن مبصّر-رئیس رکن دو ارتش و کاشف «دفترچۀ رمزِ»سازمان افسران حزب توده- بود.به روایت نورالدین کیانوری:

 -«پولاددژ در رکن دوِ ستاد ارتش کار می کرد و اطلاعات گرانبهائی به حزب می رساند»[41].

2- گرایش ملّی گرایانه سرتیپ افشارطوس و سابقۀ او در سرکوب نیروهای حزب توده بهنگام  فرماندهی هنگ پیاده  و ریاست شهربانیِ شهرهای اصفهان،کرمانشاه و همدان-طبیعتاً-موردِ خشم و کینۀ رهبران حزب توده بود.

3- تأسیس«سازمان افسران ناسیونالیست»(هوادار مصدّق)توسط سرتیپ افشارطوس و مخالفت ذاتی آن سازمان با ایدئولوژی«سازمان افسران حزب توده»،از آغاز برای مسئولان سازمان نظامی حزب توده(خسرو روزبه ونورالدین کیانوری)ناگوار و ناخوشایندبود و اگردرست باشد که«دکتربقائی نیز در جلسات اولیّۀ سازمان افسران ناسیونالیست شرکت کرد و سپس حسین خطیبی[متهم نخست پروندۀ قتل افشارطوس]را بعنوان جانشین خود در این گروه معرّفی نمود»[42]،آنگاه به شدّت و علّت کینه ها و پرونده سازی های حزب توده  علیه این دو  آگاه تر می شویم.

4- سرتیپ افشارطوس در صدَد آشتی بین بقائی و دیگر رهبران جبهۀ ملّی با مصدّق بود. در گفتگوی دکتر فاطمی با هندرسون(سفیرآمریکا)نیز فاطمی به سفیرگفت:بقایی از افشار طوس خواسته بود تا میان او و مصدّق  میانجی گری کند[43].در گزارشی دیگر گفته شده که:«برخی از مقامات می گویندکه افشارطوس در نظر داشته که با استفاده از دوستی با[حسین] خطیبی،روابط بین یکی از نمایندگان[دکتربقائی]را با آقای نخست وزیر و دولت التیام داده و توافقی بوجود آوَرَد»[44].بنابراین ربودن و کشتن افشارطوس توسط بقائی  مغایر با این آشتی طلبی و تفاهم و تنها به نفع حزب توده بود که از تفاهم و آشتی بین مصدّق،شاه و دکتربقائی  واهمه داشت.

5- قتل ها و ترورهای مشابه در این دوران نقش احتمالی حزب توده در قتل افشارطوس را برجسته می کند،مانندقتل احمد دهقان(سردبیر ضدتوده ای مجلّۀ تهران مصوّر)،حسام لنکرانی(عضو فعّال و مسئول چاپخانه و انتشارات حزب توده)،محمّد مسعود(سردبیرروزنامۀ مرد امروز).احسان طبری دربارۀ هدف از قتل محمدمسعود توسط«کمیتۀ ترور سازمان افسران حزب توده» تأکید می کند:

قتل محمدمسعود برای ایجاد یك شوك عَصَبی علیه دربار بود ،زیرا خسرو[روزبه] اطمینان داشت كه قتل،۱۰۰٪ به حساب دربار تمام خواهد شد»[45].

به روایت انور خامه ای:

اکثرمردم تصوّر می كردند كه این ترور به دستور دربار انجام گرفته است….روزنامه های وابسته به سیاست انگلیس و حزب توده نیز این شبهه را تقویت می كردند و با گوشه و كنایه، ترور مسعود را كارِ دربار و هدف از آن را اختناق مطبوعات و مقدمۀ دیكتاتوری شاه جلوه می دادند،مثلاً،روزنامۀ مردم(ارگان حزب توده)در سرمقالۀ خود می نوشت:«حكومت دیكتاتوری بیست ساله نخستین اقدام خود را با ترور یكی از مدّعیان جراید آغاز نمود.قتل محمد مسعود اعلام خطری است برای تمام كسانی كه از تجدید دوران دیكتاتوریِ گذشته وحشت دارند.اگر دولت در كشف ریشه های قوی این جنایت سهل انگاری كند،آن وقت ملت ایران حق دارد مظنون شود و تصوّر كند كه مقامات بالاتر در این نقشۀ بی باكانه و فجیع  بی دخالت نیستند»[46].

6- قتل 4 تن ازمأموران اطلاعاتی و تجسّس رکن دوم ارتش،بنام های محسن صالحی، داریوش غفاری،آقا برار فاطری، پرویز نوایی توسط «کمیتۀ ترور سازمان نظامی حزب توده» و سر به نیست کردنِ اجسادِ کُشته شدگان در چاه های اطراف تهران[47] و نیز نقشۀ قتل سرلشکر مزیّنی(رئیس کل شهربانی دولت مصدّق)،ربودن سرهنگ(سپهبد) محسن مبصّر،سرهنگ زیبائی ،سرگرد سیاحتگر و دیگران [48] و دستور کیانوری برای کشتنِ پرویز شیرینلو و عبدالحسین نوشین (که انجام نشد) [49]،احتمال دست داشتن سازمان نظامی حزب توده در قتل افشارطوس را تقویت می کند.

7- رابطه و همکاری «ماشاالله ورقا»-عضو سازمان افسران حزب توده و رئیس ادارۀ اطّلاعات و مراقبت در شهربانی كلّ كشور با سرتیپ افشارطوس حوزۀ نفوذ حیرت انگیز حزب توده را در بین افسران شهربانی نشان می دهد.«ورقا»ضمن  ریاست بخش مراقبت ادارۀ اطّلاعات شهربانی،مأمور حفظ و نگهبانی جان شاه و افراد خانواده سلطنتی در تشریفات رسمی و دیگر بازدیدها بود![50].

8- رئیس آگاهی شهربانی و مسئول پروندۀ قتل افشارطوس،سرهنگ امیر هوشنگ( قدرت الله) نادری،به روایت دکتربقائی،عضو حزب توده بوده و به همین جرم درکرمان به 6ماه حبس محکوم شده بود[51].نادری از مؤسّسین«گروه افسران ناسیونالیست»بود[52]ولی بقول سرهنگ سررشته:سرگرد هوشنگ نادری روز 2 اردیبهشت[روز قتل افشارطوس] با درجۀ سرهنگ دومی و به طرزی مشکوک  ریاست آگاهی شهربانی را به عهده گرفت…« در واقع، سرهنگ نادری با حرکاتی مشکوک و مرموز،خود را در شهربانی جا می کند»[53].

 9- در حالیکه کمیسیون دادگستری مجلس به علّت نداشتن اصل پرونده و فقدان دلایل،پیگیریِ«سلب مصونیّت پارلمانی از دکتربقائی» را متوقّف کرده بود و بازپرس و دادیارِ ناظرِ این پرونده(سروان پرویز قانع و سرگرد موسی رحیمی لاریجانی)مدّت ها در تنظیم پرونده  و ارائۀ آن به دادگاه  تمارض یا پرهیز نموده بودند،دادستان اصلی پرونده-سرهنگ احمد قربانی-نیز در اقدامی سئوآل انگیز«به علّت کارهای زیادِ روزانه»،شخصاً از حضور در دادگاه برای دفاع از کیفرخواست خودداری کرد،«لذا،سرگرد توپخانه علی اکبر بهمنش-دادیارِ دادسرای موقّت نظامی -را به سِمتِ نمایندگی دادستان تعیین و به محضر دادگاه  معرفی می نماید»[54]

   به گفتۀ نورالدین کیانوری:

   -«بسیاری از دادیاران و بازپرس ها  ازرفقای ما بودند»[55].

   سرگرد علی اکبر بهمنش،از یاران نزدیک خسرو روزبه-مسئول«کمیتۀ ترور حزب توده»-بود و در فرارِ روزبه از زندان(مهرماه1332)،نقش داشت[56].به روایت سروان محمّدجعفر محمّدی،عضوسازمان نظامی حزب توده:

   -« سرگرد علی اکبر بهمنش باشجاعت بی نظیری از متّهمان به قتل[افشارطوس]…بازجوئی نمود»[57].

  10- نام برخی دیگر از افسران سازمان نظامی حزب توده،مانندسروان شهربانی محمد درمیشیان،در این پرونده،احتمال حضور اعضای آن سازمان در پروندۀ قتل افشارطوس را  پُررنگ تر می کند.سروان شهربانی جواد درمیشیان پس از کشف سازمان نظامی حزب توده،دستگیر و به 15سال حبسِ محرّد با کار محکوم شده بود[58].سرگرد آذرنور(عضو برجستۀ سازمان افسران حزب توده)تأکید می کند:

   -«سروان درمیشیان،یکی از اعضای سابقه دارِ سازمان نظامی[حزب توده]و رئیس کلانتری ناحیۀ شاپور(سبزه میدان)افسری کاردان و به معنای واقعیِ کلمه مسلّط به امور و رموز شهربانی بود.به علاوه،دارای نفوذ فراوان برروی شعبان بی مُخ بود که دستورات او[سروان درمیشیان]را کودکانه اجراء می کرد»[59].

   11- نکتۀ دیگر ،گزارش های  فردی بنام سرهنگ «نیک اعتقاد»-رئیس بخش سیاسی ادارۀ آگاهی تهران است که گزارش هایش بیشتر  در بارۀ فعالیّت های مخالفان مصدّق بوده است [60].در محاکمۀ متهمان به قتل سرتیپ افشارطوس  به گزارش های این فرد اشاره و استناد شده،در حالیکه بقول احمدنصیری،وکیل مدافع یکی از متهمان:«نیک اعتقاد یکی از توطئه کنندگان[درپروندۀ قتل افشارطوس]بوده است»[61].

  از وابستگی های سیاسی یا حزبی سرهنگ نیک اعتقاد اطلاعی نداریم،امّامی دانیم که برادرِ وی- ستوان یکم سیاوش نیک اعتقاد-از اعضای سازمان افسران حزب توده بوده که پس از کشف آن سازمان،به 8سال حبس محکوم شده بود[62].با توجه به حضور و نفوذ حیرت انگیز افسران حزب توده در مقامات حسّاس ارتش و شهربانی،آیا گزارش های سرهنگ نیک اعتقاد دربارۀ بقائی آغشته به تعلّقات وی به حزب توده و در نتیجه، آلوده به کینه علیه دکتر بفائی بود؟

12- و سرانجام،سرتیپ محمود کیانوری(برادر نورالدین کیانوری)از دوستان نزدیک سرتیپ افشارطوس و گویا از بنیانگذاران«سازمان افسران ناسیونالیست» بود[63].

سرتیپ محمودکیانوری با خواهر عبدالصمدکامبخش ازدواج کرده بود،در حالیکه کامبخش از اعضای گروه کمونیستی«53نفر»،از رهبران برجستۀ حزب توده و نویسندۀ کتاب معروف«نظری به جنبش های کارگری و کمونیستی ایران»بود. کامبخش-همچنین-شوهرِ خواهرِ نورالدین کیانوری(اختر کیانوری)بود[64].این پیوند دوجانبه –باتوجه به قدرت گیری روزافزون حزب توده و احتمال انجام یک کودتا – چه بسا،بر دیدگاه ها و انگیزه های سیاسی سرتیپ محمودکیانوری تأثیر داشت [65].نورالدین کیانوری  می گوید:

   -«افشارطوس را من شخصاً می شناختم.او همشاگردی برادر من-محمود-در دانشکدۀ افسری بود…آن دو تاآخر،دوست ورفیق صمیمی هم بودند…مصدّق که به قدرت رسید،از اولین کسانی که درجۀ سرتیپی گرفتند،افشارطوس و محمود،برادرم بودند»[66].

سرتیپ محمود کیانوری علاقۀ خاصی به نورالدین کیانوری داشت آنچنانکه ضمن اعزام وی به آلمان جهت ادامۀ تحصیل،کتاب نورالدین کیانوری بنام«ساختمان های درمانی وبهداشت»را بهنگام  فرار و اختفای وی  منتشرکرده بود[67].

در گزارش محرمانۀ 19خرداد1331 رکن دو (سازمان اطلاعات وتجسّس ارتش) از یکی دیگر از برادران کیانوری بنام «سرهنگ بازنشسته[احمد]کیانوری» یادشده است که در خیابان صفی علیشاه[محل قتل سرتیپ افشارطوس]منزل دارد[68].نورالدین کیانوری در بارۀ این برادر می نویسد:

-«احمدکیانوری …چون از جوانی روحیۀ سرکشی داشت…تنها تا درجۀ سرهنگی پیش رفت و پس ازگرفتاری من درسال1327  بازنشسته شد»[69].

  اگراین داده ها با اطلاعات افسران درگیر با این ماجرا-خصوصاً سروان محمد پولاددژ- تکمیل شوند،آنگاه می توانیم از ماجرای قتل سرتیپ افشارطوس و چرائی متهم کردن دکتر مظفر بقائی تصویر نسبتاً کاملی داشته باشیم. [70].

                                         

مصدّق افراد دیگری را متّهم می کند!

ربودن و قتل فجیع افشارطوس  فضای سیاسی و پارلمانی ایران را بشدّت عصَبی و آشفته‌ساخت و باعث شد تا بار دیگر،انتقام و اتهام جای انصاف و اعتدال را بگیرد.این قتل فجیع ،تلاش های حسین مکّی و دیگران برای ایجاد تفاهم و بهبودرابطه بین مصدّق و شاه   را نقش برآب کرد بطوریکه به روایت نصرالله شیفته،سردبیر روزنامۀ باخترامروز:مصدّق با احضارابوالقاسم امینی (کفیل دربار) به وی گفت:

   -«برو به شاه بگو تحریک می کنی؟ که  رئیس شهربانی  و من و دکتر فاطمی  را بکُشند؟و از یک طرف درمصاحبه ها  دَم از همکاری با دولت میزنی؟. حالا که کار ما به این جا کشیده و حاضر نیستی ملت ایران به حق خودش برسد،من فردا با جراید خارجی  و داخلی مصاحبه ای ترتیب  می دهم و اسرار ربودن افشار طوس و قتل او را که دست دربار  و سرلشکر زاهدی و پسر او به چشم می خورَد  به دنیا اعلام می کنم… »[71].  

همۀ این اقدامات،ضمن تشدید اختلاف بین نیروهای نهضت ملّی،باعث تحکیم موقعیّت سیاسی حزب توده می شد که بااستفاده«ازاین آب گِل آلود»، خود را برای تسخیر قدرت سیاسی  آماده می کرد.به روایت مهندس زیرک زاده:

-« از اواخر سال 1324 تا مرداد 1332 حزب توده هر وقت می‌خواست می‌توانست با یك كودتا تهران را تصـّرف كند…» [72]     

______________________________

پانویس ها:

[1]ـ نگاه کنیدیه:شهباز،5اردیبهشت1332

[2]ـ روزنامۀ اطلاعات،6اردیبهشت1332

[3]ـ روزنامۀ اطلاعات،3و16-17اردیبهشت1332

[4]ـ دكتر غلامحسین مصدّق، تاریخ شفاهی هاروارد، (نوار شمارۀ 11)

 5-Le Palais des Solitudes, p142

[6]ـ حجازی،مسعود،رویدادهاوداوری ها،نشرنیلوفر،تهران،1375،ص69

[7]ـدربارۀ«سازمان افسران ناسیونالیست»نگاه کنیدبه:مصور رحمانی،غلامرضا (سرهنگ ستادهوایی)،کهنه سرباز،نشررس‍ا،،تهران، 1377،صص206-213

8ـ مصور رحمانی ،ص213؛سررشته،حسینقُلی،خاطرات من(یادداشت های دورۀ 1310-1334)،،ناشرنویسنده،تهران،1367،ص97

[9]ـ مصور رحمانی ،ص212

[10]ـ نگاه کنیدبه: روزنامۀ اطلاعات، 18-25فروردین 1332

[11]ـ روزنامۀ اطلاعات، 2اردیبهشت1332

[12]ـکیانوری،نورالدین،خاطرات،نشراطلاعات،تهران،1371،ص264.مقایسه کنیدبا:«اطلاعات جدیدی دربارۀ توقیف افسران عضوسازمان نظامی حزب توده»،روزنامۀ کیهان،24شهریور1333؛ورقا(رئیس دایرۀ اطلاعات و مراقبت شهربانی  مصدّق و عضوسازمان نظامی حزب توده)،فروریزی حکومت مصدّق،صص15-17و135-136و155-؛ورقا،در سایۀ بیم و امید،صص15-17؛زبردست،بهمن،به دنبال سراب[گفتگو با دکتر یوسف قریب]،شرکت سهامی انتشار،تهران،1369،ص16

[13]ـ سررشته، 1367،ص41.سرهنگ سررشته ،خود را مسئول اصلی کشف و پیگیری قتل سرتیپ افشارطوس می داندکه با ادعاهای همکارش- سرهنگ نادری -مغایر و متناقض است.او روایت سرهنگ نادری -مندرج درکتاب«اسنادی پیرامون توطئۀ قتل افشارطوس»(محمدترکمان)-را«تماماً ساختگی و غیر واقعی»می داند(صص44و99).روایت سررشته دربارۀ چگونگی جستجو و کشف قتل سرتیپ افشارطوس بیشتتربه یک«سناریوی سینمائی»شبیه است که طی آن، سرتیپ افشارطوس بصورت فردی ساده لوح و فاقد شناخت و هوشیاری یک عنصر نظامی-امنیّتی تصویرمی شودکه گویا قاتلین،او را«چنان اغفال می کنندکه رفتن به محل قتل را حتّی به معاونین خود و خانواده اش  اطلاع نمی دهد» !!.سررشته،پیشین،صص39و54-60

[14]-برای متن اعلامیّۀ فرمانداری نظامی تهران، نگاه کنیدبه:روزنامۀباخترامروز،12اردیبهشت1332؛روزنامۀ اطلاعات،13اردیبهشت1332

[15]ـ

OF70321/91466,November 7,1951

[16]ـ نگاه کنیدبه:«اسراراستعفای سرلشکرمزیّنی اززبان خودش»،خواندنیها،شمارۀ92،1331،ص13

[17]ـبرای نمونه  نگاه کنیدبه گفتگوی وی  باخبرنگاران:روزنامۀ اطلاعات،22مهرماه1330.

[18]ـ سرشار،هما،خاطرات شعبان جعفری،نشرناب،لوس آنجلس،1381،ص124

[19]ـ روزنامۀ کیهان،18خرداد1332

[20]ـ نگاه کنیدبه: سازمان افسران حزب توده به روایت اسنادساواک،صص47-48

[21]ـ روزنامۀ اطلاعات،7اردیبهشت 1332

[22]ـ نگاه کنیدبه:«اسراراستعفای سرلشکرمزیّنی…»،پیشین،،ص11

[23]ـ سرلشکرمزیّنی ضمن تکذیب استخدام شعبان جعفری قبل ازرویداد 14آذر1330 می گوید:«همینکه من رفتم[10آذر1330] ،همان روز او[شعبان جعفری]را آوردندواستخدام کردند…بعدمی خواستندموضوع شعبان جعفری را به حساب من بگذارندوبگویندکه  درزمان من استخدام شده.من فوری یک کاغذبه آنهانوشتم وتمام جریان را به آنهاگفتم،دیگرچیزی نگفتندوکاغذمرا هم منتشرنکردندزیرامی دانستندکه برای خودشان خوب نیست».همان،ص13

[24]ـ نگاه کنیدبه:نشریّۀ راهنمای ملّت(وابسته به حزب توده)، 17آبان ماه 1330

[25] نگاه کنیدبه:نشریۀ شهباز،21دی ماه1331؛به سوی آینده،27بهمن ماه1331؛روزنامۀ شجاعت(بجای به سوی آینده)26تیرماه 1330 .دربارۀ این رویدادخونین نگاه کنیدبه:روزنامۀ اطلاعات،شماره های 15آذرتا10دی ماه1330؛باخترامروز،11دی ماه1330؛روزنامۀ کیهان،14و16آذرماه1330

[26]ـ روایت انورخامه ای در:برهان،عبدالله،کارنامۀ حزب توده،ج1،صص258-259. سرلشکر مزیّنی-سرانجام- پس ازانقلاب اسلامی شناسائی و بازداشت شد و در مهر ماه1360 اعدام گردید. روزنامۀ کیهان،7مهرماه1360

[27]ـ روزنامۀ اطلاعات،14،13و15اردیبهشت32

[28] ـ نگاه كنید به روزنامۀ شاهد،15اردیبهشت 1332

[29]– نگاه کنیدبه مشروح مذاکرات مجلس، 5شنبه31اردیبهشت 1332

[30] ـ اعترافات خسروروزبه،ص28،به نقل اززیبائی،کمونیزم درایران،ص437

[31] ـ شگفتاکه درآستانۀ انقلاب اسلامی وروی کارآمدن آیت الله خمینی ودربرابرچاره جوئی های شاه،دکتربقائی به شاه توصیه کرده بود:«فردی مانندقوام السلطنه که قدرت مقاومت و پایداری داشته باشد».دکترامیراصلان افشار(آخرین رئیس کل تشریفات محمدرضاشاه)درگفتگوبانگارنده،25ژانویهء 2014

[32] ـ در جریان دادرسی و محاكمۀ دكتر مصدّق نیز، سرهنگ مبشـّری معاون سرتیپ آزموده و سرهنگ فضل‌الهی از جمله بازپرسان دكتر مصدّق بود. روزنامۀ اطّلاعات، 6 مهرماه 1332؛ خواندنیها، شمارۀ 3، 10 مهرماه 1333، ص14 به نقل از: خسروپناه، ص200

[33] ـ نگاه كنید به مبصـّر،محسن،نقدی برکتاب ارتشبدسابق حسین فردوست وگزیده هائی ازیادمانده های نویسنده،بکوشش  افشین مبصّر،نشرکتاب ایران،لندن،1996،صص310-319 مقایسه کنیدبانظرسروان محمدجعفرمحمّدی،در:امیرخسروی،صص714-715؛زیبائی،پیشین،ص555

[34]ـ نگاه کنیدبه: عموئی،محمدعلی،دُر ِزمانه،صص47-48، مقایسه كنید با روایت سرگرد فریدون آذرنور، در خسروپناه، ص39

[35] ـ درجلسات دادگاه،حسین عبده،وکیل یکی ازمتهمین،ضمن تأکیدبر«قساوت»بجای«قضاوت»دراین پرونده،سرهنگ نادری وسرهنگ سررشته را درساختن این پرونده متهم کردونصیری،وکیل مدافع برادرحسین خطیبی(متهم ردیف اول) تناقضات پرونده را  نشان داد.نگاه کنیدبه:روزنامۀ اطلاعات،17-18آبان32.سرهنگ سررشته (ص54)تأکیدمی کند:«اعترافات حسین خطیبی[متهم ردیف اول ودوست بسیارنزدیک دکتر بقائی]،درست ساعت 2صبح …وتنهادرحضورمن  انجام شد».

[36]– نگاه كنید به:اعترافات سروژ استپانیان و خسرو روزبه،در:زیبائی، پیشین،صص553-554،مقایسه کنیدبا:خاطرات سپهبد محسن مبصّر،درگفتگوباحبیب لاجوردی،نشرصفحۀ سفید،تهران ،1390،صص36-38؛ سپهبد محسن مبصّر،ارتشبد سابق حسین فردوست و گزیده هائی از یادمانده های نویسنده،بکوشش افشین مبصّر،نشرکتاب ایران،لندن،1996،صص310-319

[37]ـ مهندس کاظم حسیبی دریادداشت16اردیبهشت خود از قول حسین مکّی می نویسد:«با شکنجه، از حسین خطیبی اقرار گرفته اندکه بقائی در ربودن افشارطوس  واردبوده است»:موحد،خواب آشفتۀ نفت ،ج2،ص744.درجلسات دادگاه،حسین عبده،وکیل یکی از متهمین،ضمن تأکیدبر«قساوت»بجای«قضاوت»در این پرونده،سرهنگ نادری و سرهنگ سررشته را در ساختن این پرونده متهم کرد و نصیری،وکیل مدافع نصیرخطیبی،برادر حسین خطیبی،متهم ردیف اول، تناقضات پرونده را  نشان داد.نگاه کنیدبه:روزنامۀ اطلاعات،17-18آبان32.برای آگاهی ازدفاعیّات وکلای مدافع متّهمین و اظهارات شهود و ادعای شکنجۀ متّهمان برای گرفتن اقرار،نگاه کنیدبه:روزنامۀ اطلاعات،شماره های 11مهرماه تا28آبان 1332؛ درویش، سودابه،«جریان محاکمۀ سرتیپ افشار طوس»،نشریۀ قضاوت،شماره های 21-22،تهران،بهمن و اسفند1382و فروردین1383. برای آگاهی از متن بازجوئی دستگیرشدگان نگاه کنیدبه:ترکمان،پیشین، تهران،1363.برای تحقیقی تازه و متفاوت نگاه کنیدبه: سیف زاده،حمید،گواه تاریخ، قم، 1389؛شمشیری،مهدی،اسرارمستند قتل سرتیپ افشارطوس،تکزاس(آمریکا)،2011.

[38] ـ روزنامۀ اطلاعات،7 اردیبهشت1332

[39]– بقائی،چه کسی منحرف شد؟،ص284

[40] ـ سازمان افسران حزب توده به روایت اسنادساواک ،پیشین،صص207،210و299-300.سرهنگ(سپهبد)مبصّر-رئیس  سازمان اطلاعات وتجسّس ارتش(رکن دو )تعداد مأموران رکن دو  در تهران و شاید در سراسر ایران را  9  می داند در حالیکه در همان زمان سازمان نظامی حزب توده با600افسر ِورزیده درتمام ارکان و پُست های حسّاس ارتش فعّال بود.نگاه کنیدبه:مبصّر،پیشین،صص307-308

[41] ـ کیانوری،خاطرات،ص339

[42]- ترکمان،پیشین،ص8

[43]– موحد،پیشین،ص 748؛همچنین نگاه کنیدبه:

Minute by  Rotinie , May 1,1953,FO 371/104565

به نقل از: عظیمی،حاکمیت ملّی و دشمنان آن،ص 200.

[44] ـ روزنامۀ اطلاعات، 6و7اردیبهشت1332؛مقایسه کنیدبا:ترکمان،ص8

[45]ـ طبری، احسان،كژراهه، ص85.

[46]ـ خامه ای،ازانشعاب تا کودتا،انتشارات هفته،تهران،1363،صص95-96

[47]ـ نگاه کنیدبه:اعترافات خسرو روزبه،ابوالحسن عبّاسی و سروژ استپانیان:زیبائی،پیشین،،صص404- 405 و548-554؛کیانوری،پیشین،ص158

[48]ـ اعترافات خسروروزبه…،زیبائی،پیشین،ص 555

[49]ـ به نقل ازبابک امیرخسروی،ازکادرهای برجستۀ  مرکزی حزب توده.

[50]ـ نگاه کنید به: ورقا،ماشالله ،رویدادهائی از سازمان افسران وابسته به حزب تودۀ ایران،نشر بازتاب نگار،تهران؛1382؛ ورقا،ماشالله،ناگفته هائی پیرامون فروریزی حکومت مصدّق و نقش حزب تودۀ ایران،نشربازتاب نگار،تهران،1384؛ 

[51]ـمصاحبۀ مطبوعاتی دکتربقائی،روزنامۀ شاهد،16اردیبهشت1332

[52]ـ مصوّر رحمانی،پیشین،ص 213؛سررشته،پیشین،ص98

[53]ـسررشته،صص20-21،44و 98 .نکتۀ عجیب اینکه سرهنگ نادری باوجود ارتقای درجۀ سرهنگی توسط مصدّق( در2 اردیبهشت )،ظاهراً باسرلشکر زاهدی نیز پیوند داشته.اردشیرزاهدی ازرابطۀ نزدیک سرهنگ هوشنگ نادری با خود و پدرش (سرلشکرزاهدی)در روزهای منجربه 28مرداد32یادمی کند.نگاه کنیدبه:زاهدی،خاطرات،صص1146-148و155.

[54]ـ روزنامۀ کیهان،11مهرماه1332

[55]ـ کیانوری،ص158.

[56]ـنگاه کنیدبه: مرتضی زربخت،افسرخلبان،عضوبرجستۀ سازمان افسران حزب توده،مجلّۀ آدینه،شمارۀ 121-122،آبان 1376،ص79

[57]ـ محمّدی،محمدجعفر،پس ازنیم قرن:رازپیروزی کودتای28مرداد،نشرفروغ،آلمان،1382،ص147.

[58]ـ نگاه کنیدبه:لیست افسران محکوم توده ای:کتاب سیاه،صص356

[59]ـ امیرخسروی،ص712

[60]ـ برای نمونه هائی ازاین گزارش ها نگاه کنیدبه: گل محمدی،احمد،جمعیّت فدائیان اسلام به روایت اسناد،ج2،مرکزاسنادانقلاب اسلامی،تهران،1382،اسنادشمارۀ  260تا265،صص474-480 ؛دکتربقائی به روایت اسنادساواک،ج1،مرکزبررسی اسنادتاریخی وزارت اطلاعات،تهران،1382،ص132؛مسعود کوهستانی نژاد،مرداد خاموش،مرکزاسناداسلامی،تهران،1389،صص261،160و 518

[61]ـ نگاه کنیدبه:روزنامۀ اطلاعات،شماره های 16-18آبان 1332؛سیف زاده،پیشین،صص746

[62]ـ نگاه کنیدبه:لیست افسران محکوم توده ای:کتاب سیاه،ص356

[63]ـ

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF_%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D8%B7%D9%88%D8%B3

متاسفانه فهرست کامل اعضای مؤسس «سازمان افسران ناسیونالیست»در دست نیست و سرهنگ مصوّررحمانی نیزباذکر ِ«اسامی زیر،ازجمله افرادتشکیل دهندۀ سازمان بودند»(ص213) بطورسئوآل انگیزی ازذکراسامی دیگرافراد-ازجمله سرتیپ محمودکیانوری- پرهیزکرده است.

[64]ـکیانوری،پیشین،ص34.

[65]ـ کیانوری( ص58 )تأکیدمی کندکه «بازداشت عبدالصمدکامبخش[درگروه معروف به« 53نفر»]برخانوادۀ ما  بسیارناراحت کننده بود به ویژه که برادرم محمود،تازه افسرشده بود».

[66]ـ کیانوری،پیسین،صص257-258

[67]ـ کیانوری،پیسین،ص58

[68]ـ سازمان افسران حزب توده به روایت اسنادساواک،پیشین،ص17.گفتنی است که سازمان نظامی حزب توده درناحیهء محل قتل سرتیپ افشارطوس(خیابان صفی علیشاه/خانقاه)دارای«خانهء تیمی»بوده است.برای نمونه نگاه کنیدبه:مبصّر،پیشین،صص317-318

[69]ـ کیانوری،پیسین،ص34

[70]ـ چنانکه گفته ایم،سروان محمّدپولاددژ،عامل نفوذی سازمان نظامی حزب توده در فرمانداری نظامی تهران و معاون سرهنگ محسن مبصّر-رئیس رکن دو ارتش- و مشاور نزدیک سرتیپ تیمور بختیار بود که به روایت کیانوری:«اطلاعات گرانبهائی از سازمان اطلاعات وامنیّت ارتش در اختیاررهبری حزب قرارداده بود».طبق اعترافات خسرو روزبه و دیگران،سروان پولاددژ در قتل برخی از مخالفان حزب توسط«کمیتۀ ترورحزب توده»نقش مستقیم داشت.پس ازکشف سازمان افسران حزب توده ،سروان پولاددژ از معدود افسرانی بود که توسط رهبری حزب توده به خارج از کشور منتقل شد و این امر،شاید بخاطر موقعیّت ممتاز و اطلاعات گرانبهای سروان پولاددژ از«کمیتهء ترورحزب توده»بود.سروان پولاددژ درجریان انشعاب مائوئیست ها ازحزب توده در بهمن ماه سال 42 (گروه قاسمی،فروتن وسغائی)،پولاددژ نیزبه «سازمان انقلابی حزب توده» پیوست( کیانوری،صص339و430).امیداست که دوستان ونزدیکان سروان محمدپولاددژ یا اعضای شاخص«سازمان انقلابی حزب توده»و نیز آقای بابک امیرخسروی -که درواقع تاریخ زندۀ حزب توده می باشد-به منظور روشن شدن بخش مهمی از تاریخ حزب توده، اطلاعات خویش را دربارۀ سرنوشت«سروان محمد پولاددژ»(مبهوت)در اختیار نگارنده قرار دهند.

[71]ـ شیفته،نصرالله، زندگینامه  و مبارزات سیاسی  دکتر مصدق، نشر کومش،1376تهران،ص 141

[72]ـ زیرک زاده،ص323.

فرستادن این مطلب برای دیگران