Print This Post Print This Post
مقاله‌ها و مصاحبه‌ها


خاموشی ناهید موسوی،روزنامه نگارِ شجاع و شریف

امروز(دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳ / ۲۷ می ۲۰۲۴) ناهید موسوی،روزنامه نگار شجاع و شریف  چشم از جهان فرو بست. در همۀ سال های رنج و شکنج جمهوری اسلامی و با وجود ممنوعیّتِ قلمی،ناهید کوشیده بود تا با نام های مستعارِ«افسانۀ ناهید» و…چراغ آگاهی و مبارزه علیه ظلم و ستمِ حاکم را  فروزان سازد و برای آزادی و حقوق زنان ایران مبارزه کند؛نبردی که سرانجام او را  بیمار و بستری کرده بود.

ناهید موسوی از شاگردان استاد سیروس علی نژاد بود و گزارش هایش در مجلّات تهران مصوّر،دنیای سخن، فیلم، زنان،آدینه،جامعه سالم و پیام امروز از بهترین گزارش ها و مقالات بشمار می رفت.

فرزانه و فروتن بود و از دسته بندی های سیاسی-ایدئولوژیک پرهیز داشت.از دکتر آفاق(همسر دکتر چنگیز پهلوان؟) سخن ها می گفت: پزشک فرهنگدوستی که در آن «تیغ زارِ شرایط» توانسته بود او را «سرِ پا» نگه دارد…

نامۀ زیر  سال ها پیش منتشر شده و بخشی از دغدغه ها و دریع های ناهید موسوی(افسانۀ ناهید) را  آشکار می کند.     یادش گرامی باد!

یادِ بعضی نفرات،روشنم می دارد!

۲۵ آبان ۱۳۷۳=۱۶نوامبر۱۹۹۴

پس ازمدت ها بی خبری،امروز نامۀ«ن»رسید و خوشحالم کرد.بی اختیار این شعر نیما را زمزمه کردم:

-«یادِ بعضی نفرات،روشنم می دارد!»…

هنوز یادِ چهرۀ زیبا و شخصیّتِ متین و صمیمی اش مرا سبز و سرشار می کند.او نخستین روزنامه نگاری بود که پس از انتشار کتاب«حلاج» به سراغم آمده بود تا با من گفتگوئی برای یکی ازمجلّات معروف انجام دهد،ولی من-با توجه به حس و احساسم ازسلطۀ« تازی ها و نازی ها»،از پذیرفتن پیشنهادش پرهیزکرده بودم.

نامه اش سرشار از شِکوه و شکایت است،آنهم از سوی روزنامه نگارشجاعی که درتمام این سال ها به شرافت قلم و آرمان های انسانی  وفادار مانده است.نامه اش در عین حال حکایتی است از شرایط دشوار نویسندگان و شاعران ما  در سلطۀ تازی ها و نازی ها:

-«…پس از بازگشت-به علل عدیده-که بخش عُمده اش را نگفته می دانید-اعصابم به شدّت کش آمد.اکنون بیش ازسه ماه است که به تجویز پزشک با دُوزِ بالا  دارو  می خورم و نزدیک به یک و ماه نیم درخانه استراحت کردم…لابد می دانید که تعدادی ازنویسندگان،نامه ای با عنوان«ما نویسنده ایم»منتشرکرده اند.روزنامۀ کیهان،دیشب فحاشی را آغاز کرده. درمطلب امروزش-مثلاً -سوابق شاملو و دیگران را «رو» کرده بود،مطلبش ادامه دار است!

امّا درد،این نیست.درد درجائی عمیق تر و نزدیک تر وجوددارد؛دردِ جامعۀ روشنفکری موجود را نمی توان باصدای بلند  اعلام کرد،چون همانندِ تُفِ سربالا خواهد بود،امّا انکارش جنایت است…ما زیرِ بلیط کسی نیستیم،حداقل آن تعدادی که من می شناسم.نمی دانم!.اگرطرفداران دموکراسی به شیوه های غیردموکراتیک عمل کنند،چه باید گفت.واقعاً نمی دانم!امّا می دانم که تا دموکراسی  راهِ درازی داریم.[پس از انتشار«ما نویسنده ایم»]بعضی شاعران امضای شان را پس گرفتند از جمله…در دانشگاه امام صادق یکی از دانشجویان،کاغذی به دکتر[چنگیز]پهلوان داده که در آن نوشته شده بود:«امضاء کنندگان[متنِ«ما نویسنده ایم»]در روزِ معیّنی در مسجد امام حسین جمع شوند تا به سئوآل دانشجویان پاسخ دهند،واِلّا«حزب الله»با آنان برخورد خواهد کرد.

……………….

………………..

بیرون مان،دیگران را کُشته،درون مان،خودمان را…

لطفاً تا حد امکان هوای نویسندگان را داشته باشید».  ن

فرستادن این مطلب برای دیگران