Print This Post Print This Post
تازه‌ها


آذربایجان ِ ما

                       
سرزمین زیبای آذربایجان همیشه یادآور ایرانیانی وطن‌دوست و خردمند است. کتاب «سلام بر آذربایجان»‏ نوشته و گردآوری دکتر عبدالحسین مستوفی با گفتارها و مقالاتی از استاد شهریار، عباس اقبال‌آشتیانی، دکتر تقی ارانی، دکتر احسان یارشاطر، مهندس ناصح ناطق، دکتر محمدامین ریاحی، دکتر عباس زریاب‏خویی، دکتر منوچهر مرتضوی، دکتر ماهیار نوابی، دکتر جلال متینی، دکتر عنایت‏اللّه رضا و کاوه بیات ‏‌درصدد است روشنایی تاریخی این سرزمین همیشه ایرانی را تصویر کند و از فرزندان ایران بگوید که در هر کجای این خاک عشق وطن و آزادگی دارند و دوستی مردم.
به نوشته جواد لزگیان در روزنامه شرق، در اولین مقاله کتاب «عباس اقبال‌آشتیانی» با نگاهی دقیق به جغرافیای آذربایجان از منظر آثار کهن می‌پردازد و می‌نویسد: معجم‏البلدان ‏یاقوت را که در اوایل قرن هفتم هجری یعنی حین استیلای مغول تالیف‏شده بردارید و اعلام جغرافیایی آذربایجان و اران را تا ماورای رودخانه‏ ‏کورا و دربند یکی‏یکی مطالعه کنید، نادر است اگر به یک اسم ترکی ‏بربخورید و همین حال وجود دارد کم و بیش در مطالعه‏ کتاب‏ بستان‏السیاحه حاج زین‏العابدین شروانی که در 1247 یعنی سه سال قبل‏ از مرگ فتحعلی‏شاه به انجام رسیده است. و تصریح دارد: همه آثار تاریخی و خرابه‌های آتشکده و کتیبه‌های مختلف که در سراسر آذربایجان دیده می‏شود همه در حکم ‏مشتی فولادین است بر دهان دشمنانی که بخواهند به غرض و سفسطه این‏ سرزمین ایرانی را از ایران جدا بدانند یا به عمد در جدا کردن آن کوشش ‏بی‏فایده به خرج دهند. در مقاله‌ جواب به روزنامه‌های استانبول‏، «دکتر تقی ارانی‌تبریزی‏» یاوه‌سرایی‌های فردی به نام «روشنی‌بیک» را پاسخ داده است که ادعا دارد در ایران سیاحت کرده، آثار روح ترک را مشاهده کرده است و مثال می‏زند که گنبد سلطانیه در نزدیکی ‏زنجان و مسجد کبود در تبریز از این قبیل هستند. غافل از اینکه اگر این آثار از روح ترک و نژاد مغول است، چرا در مغولستان وطن مبارک‌شان چند عدد از این شاهکارها نکرده‏اند. تقی ارانی تصریح می‌کند روح ایرانی در هر موقع آثار خود را به ظهور رسانده و خواهد رساند. منتها اینکه چون در زمان استیلای مغول این آثار به ظهور رسیده به‏اسم مغول مشهور شده است وگرنه همان ذوقی که در ازمنه‏ قدیمه ‏تخت‏جمشید و طاق کسری و بیستون و طاق بستان و طاق بسطام را به وجود آورده در زمان مغول در تحت صورت گنبد سلطانیه و مسجد کبود تبریز ظهور کرده است. و می‌پرسد: چرا آقای روشنی‏بیک وقتی ایران را سیاحت می‏کرده آثار آتش زردشت را که در هر گوشه از ایران بلکه در قطرات خون هر ایرانی پاک شعله‏ور است توجه نکرده، فقط از اسم‏ مسجد کبود حکم می‏کند که این از آثار ترک است. اگر این‌طور باشد خود ایشان ایرانی هستند چون اسم‌شان فارسی است.
در اندیشه ارانی بهترین پاسخ به این‌گونه اباطیل کلمه‏ «آذری» است که به آذربایجانی‏ها خطاب می‏کنند و به معنای آتشی‏ است که نیاکان‌شان در روح آنها به ودیعه گذاشته و آن را برای سوزاندن‏ خرمن هوا و هوس دشمن ذخیره کرده‏اند.
«احسان یارشاطر» در مقاله آذری با بازخوانی دقیق منابع و متون تاریخ کهن و اسناد منتشره می‌گوید تردید نیست که زبان آذری جز دنباله‏ زبان مادی ‏نمی‏توانسته باشد و این زبان زبانی ایرانی و با هویتی ایرانی است. «مهندس ناصح ناطق» در مقاله‌ای درباره زبان آذربایجان با تاکید بر ایرانی بودن و ایرانی فکر کردن آذربایجانی‌ها چه زیبا می‌نویسد: در سرزمین ما که یکی از سالخورده‏ترین کشورهای جهان است، اختلاف زبان و مذهب و نژاد در طول قرن‏های گذشته کمابیش وجود داشته و در زندگی ما دوران‏هایی بوده که اقوام بیگانه با نژادهای مختلف و با زبان‏های گوناگون و مذاهب متنوع در میان ما زندگی کرده‏اند، ولی این‏ عوامل هرگز باعث تفرقه و نفاق در میان مردم ایران نشده است و ایرانی‏ها در همه ادوار تاریخ خصلت‏ها و نشانه‌های ملیت خود را همچنان حفظ کرده‏اند، تا به امروز که می‏بینیم شما به هر گوشه از ایران سفر کنید خواه ‏شهرهای بزرگ یا روستاهای کوچک یا قبایل چادرنشین، کمتر کسانی ‏را خواهید دید که پهلوانان شاهنامه را نشناسند یا از داستان‌های بیژن و منیژه و خون سیاوش چیزهایی به گوش‌شان نرسیده باشد یا از حوادث‏ عظیمی مانند تاخت و تاز اعراب و مغول‏ها یا حمله‏ روس‏ها و جنگ‌های ایران و روس که قیافه کشور ما را تا حدود زیادی تغییر داده ‏به کلی بی‏خبر باشند. گویا هنوز در روستاهای دورافتاده مازندران از مرگ سیاوش یاد و مراسم سوگواری‌مانندی برایش برپا می‏کنند و همچنین کودکان ‏آذربایجان به یاد شکست آذربایجان از روس‏ها هم‏اکنون این آواز را به یاد دارند و با تاسف می‏گویند: ارسین سویی گوزلریم دن آخیر. یعنی: آب رود ارس همیشه از دیدگان ما جاری است! در نوشتاری جالب به نام زبان آذربایجان «دکتر منوچهر مرتضوی» از هم آوایی زبان فارسی و آذری می‌نگارد: زبان مردم نقاط مختلف ایران با وجود اختلافاتی که لازمه‏ ‏طبیعی لهجه‌های گوناگون است دارای زمینه و رنگ واحد ایرانی است ‏و همین زمینه و رنگ ایرانی است که به وضوح در زبان کنونی آذربایجان نیز جلوه‏گر است و روشن‏تر از هر دلیلی ریشه و بن و اصل ایرانی زبان ‏آذربایجان را نمایان می‌کند.
طرز تعبیر مشترک آذربایجانی و فارسی یا تعبیرات و اصطلاحات و امثال مشترک فارسی و آذربایجانی به قول مرتضوی آینه‏ای است که از پیوستگی و وحدت ‏زمینه‏ زبان مردم آذربایجان با زبان دیگر نقاط ایران حکایت می‏کند و نماینده این حقیقت است که مردم آذربایجان همان گونه می‏اندیشند و تعبیر می‏کنند و مثل می‏آورند که مردم دیگر نقاط ایران. به عبارت روشن‏تر مردم آذربایجان نیز مثل مردم تهران و شیراز و خراسان گاه‏گاهی «سری به ‏خانه هم می‏زنند» و «دست باز» را کنایه از جود می‏گیرند و «سوگند» را «می‏دهند» و «می‏خورند» و از صدا کردن ‏آب، آمدن میهمان را استنباط می‏کنند و آب را دلیل روشنایی و شادمانی ‏می‏دانند و از چشم زدن می‏ترسند و از شورچشمی و تنگ‏چشمی متنفرند و بالاخره مثل مردم سرتاسر ایران آرزومندند که دشمنان ایران «آرزویشان را به گور ببرند.»
«کاوه بیات»‏ در پاسخی که برای یک مدعی تدارک می‌بیند با تامل در پیشینه تاریخی آذربایجان می‌نویسد: کشور ایران «در طول تاریخ بارها و بارها بزرگ و کوچک شده…» و این ‏فراز و نشیب‌ها را نیز پشت سر گذاشته زیرا بن‏مایه‏ آن براساس همان ‏احترام به تمدن‏ها و فرهنگ‌های دیگر بوده است، زیرا ماندگاری و حیات ‏خود را نه فقط «آذربایجان» بودن آذربایجان، «کُردستان» بودن کُردستان و «طبرستان» بودن طبرستان… در تضاد و تعارض نمی‏دانسته، بلکه اصولا این تنوع و گستردگی را مقوم سرزندگی و حیات خود تلقی کرده است و به‏همین دلیل نیز با تمام ویژگی‏هایش، از جمله یک تنوع گسترده‏ قومی، زبانی، فرهنگی… ماندگار بوده و با وفاداری به یک چنین اصولی ماندگار نیز خواهد بود. به عقیده بیات در واقع اشکال اصلی کار از زمانی آغاز می‏شود که با پیشامد دوره‏ای ‏از افول، بخش‌هایی از این پیکر از اصل خود دور می‏شوند؛ آذربایجان و کُردستان و طبرستان… در چارچوب ایران آذربایجان و کُردستان و طبرستانند… ولی جدای از آن خیر. دکتر عبدالحسین مستوفی نیز در نوشتار پایانی کتاب «آذربایجان یعنی ایران و ایران یعنی آذربایجان» با نثری درخشان و به‌یادماندنی همگان را به نگاهی به تاریخ فرامی‌خواند تا درس ملت ایران یکپارچه و متحد و همیشه جاودان را از پیر تاریخ بیاموزند.
ظهور و سقوط فرقه ‏دموکرات آذربایجان در پی نارضایتی روسیه‏ از عدم توفیق ‏در کسب امتیاز نفت شمال و تحمیل فرقه با سرنیزه‏ سربازان روسی و بازخوانی ابعاد شوم این حکایت دردآور و البته درسی که در پایان مردم آذربایجان به بیگانگان و دنباله‌هایشان دادند به قلم دکتر مستوفی از خواندنی‌ترین بخش‌های این مقاله است.
به نقل از نشریهءقانون
فرستادن این مطلب برای دیگران