Print This Post Print This Post
تازه‌ها


سند منتشرنشده:نامهء حزب تودهء ايران به آيت‌الله خمينی

 

مجلهء «انديشهء پويا» در آخرين شمارهء خود متن نامه کميته مرکزی حزب توده ايران خطاب به آيت الله خمينی  در ژانويه ۱۹۷۹( يک ماه قبل از پيروزی انقلاب اسلامی)را برای اولين بار منتشر کرده است. این نامه درراستای حمایت قاطع رهبران«جبههء ملّی»وبرخی از«روشنفکران لائیک»ازآیت الله خمینی بود(نگاه کنیدبه:«بشارت ‌نامه نویسان دیروز:معماران تباهی ِامروز»در پایان این مطلب).متعاقب این نامه،حزب توده اعلام کرد :«به جمهوری اسلامی  رأی می دهیم»! 

کیانوری

 
بابک اميرخسروی عضو سابق کميته مرکزی حزب تودهء ايران که اين نامه را در اختيار مجلهء «انديشهء پويا »گذاشته در بارهء روَند تهيه و ارسال اين نامه گفته است:
 
-«اولين اقدام در راستای تلاش‌های رهبری حزب برای برقراری رابطه با آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی، نامۀ مورخ آبان‌ماه ‏‏۱۳۵۷ به امضای ايرج اسکندری دبيراول کميتۀ مرکزی است.-متن اين نامه ارسال نشده نيز در مجله انديشه پويا منتشر شده است- در آن نامه تقاضای ملاقات با آيت‌اﻟﻠﻪ ‏خمينی را مطرح ساخته بودند. اين نامه ‏ قرار بود توسط من که آن زمان مقيم پاريس بودم، به ايشان ‏رسانده شود. اطمينان داشتم امکان چنين ملاقاتی با ايشان فراهم نيست. زيرا صرف‌نظر از آن‌که محيط ‏زندگی آيت‌اﻟﻠﻪ طوری نيست که بشود او را به تنهايی ملاقات کرد و هميشه عدۀ زيادی دور او هستند و ‏به‌خصوص که در ميان اطرافيان، افراد غيرقابل اعتمادی نيز وجود دارند، به‌خصوص در شرايطی که خود ‏ايشان اعلاميه عليه حزب داده و از مسلمانان خواسته بود که از ما دوری بکنند، چگونه ممکن بود که ‏ايشان با ما خلوت بکند! اطلاع از چنين ملاقاتی مسلماً وسيلۀ تبليغات وسيع رژيم عليه جنبش می‌شد که ‏مسلمانان و کمونيست‌ها با هم ساخته‌اند و غيره. لذا من از ردکردن نامه خودداری کردم و از طريق ‏کيانوری اطلاع دادم و خواستم اگر رفقا مخالف هستند، تا يک هفته دست نگهدارند تا من حضوراً توضيح ‏بدهم. همين‌طور هم شد و در اوايل دسامبر (۱۹۷۸)، در جلسۀ هيئت اجراييه شرکت کردم و توضيحات ‏لازم را دادم و آن‌ها نيز قانع شدند. » اميرخسروی در بخش ديگری از توضيحاتش به جمع بندی نهايی حزب توده برای ارسال نامه ۹صفحه ای به ايت الله خمينی می پردازد و ماجرا را اينگونه توضيح می دهد:« اين نامه در نه صفحۀ تايپی با امضای کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران خطاب به «آيت‌اﻟﻠﻪ‌العظمی خمينی» ‏نوشته شد. مضمون نامه در دو کلمه گزارش تمجيدآميز از فعاليت‌های گذشتۀ حزب عليه رژيم شاه و ‏حمايت از فعاليت‌های آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی و طرح پيشنهاد تشکيل يک «جبهۀ متحد آزادی ملی ايران»، با ‏شرکت همۀ نيروهای سياسیِ ضدرژيم، به‌رهبری آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی بود. ‏من يک هفته پس از دريافت اين نامه، در تاريخ نهم ژانویۀ ۱۹۷۹، به محل اقامت آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی رفتم و ‏توسط نوۀ دختری ايشان نامه را به آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی رساندم. به اين ترتيب که در اتاقی که جدا از محل ‏اقامت آيت‌اﻟﻠﻪ بود، نوۀ ايشان را ديدم و نامه را دادم. نوۀ آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی مدتی بعد بازگشت و گفت نامه را ‏به خود آيت‌اﻟﻠﻪ داده است. آدرس و مشخصات خود را همراه با کارت ويزيت، دادم و بعداً نيز موضوع را از ‏طريق صادق قطب‌زاده پيگيری کردم. ولی آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی هرگز تمايلی از خود برای ديدار و يا صحبت ‏دربارۀ پيشنهادهای رهبری حزب تودۀ ايران نشان ندادند.‏»متن نامهء حزب توده ايران خطاب به آيت الله خمينی به نقل ازآخرين شمارهء مجله «انديشه پويا »به شرح زیراست:
 
 
به حضور حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ‌العظمی خمينی!
 
با ارسال اين نامه، کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران پيش از هر چيز احترام عميق خود را به حضور حضرت ‏آيت‌اﻟﻠﻪ و به مبارزۀ آشتی‌ناپذيری که از ديرزمان عليه استبداد و استعمار آغاز و پيگيرانه دنبال کرده و ‏می‌کند، ابراز می‌دارد و پشتيبانی خود را از اين مبارزه، که در عمده‌ترين هدف‌هايش منطبق با ‏خواست‌های مبرم حزب ماست با صراحت تمام بيان می‌کند. ‏احساس عميق‌ترين مسئوليت در برابر منافع حياتی مردم قهرمان ايران و خون‌های ريخته‌شدۀ هزاران و ‏هزاران مبارز قهرمان، در نبرد حياتی کنونی برای سرنگونی رژيم سياه سلطنتی پهلوی و در راه استقلال و ‏آزادی ايران، به گردن هر شخصيت ملی، هر سازمان سياسی ملی و آزادی‌خواه و هر ايرانی ميهن‌پرست ‏تعهدات سنگينی می‌گذارد. همين احساس مسئوليت کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران را بر آن داشته ‏است که در اين حساس‌ترين لحظات تاريخ کشورمان، به‌وسيلۀ اين نامه به شما که بدون ترديد نقش بسيار ‏بااهميتی را در گسترش جنبش کنونی مردم ايران و دادن سمت‌گيری درست، پيگير و آشتی‌ناپذير به آن ‏در مرحلۀ کنونی ايفا کرده‌ايد، مراجعه نمايد و نظر خود را دربارۀ آنچه که برای سرنوشت آتی نبرد مردم ‏ايران اهميت حياتی دارد، با شما در ميان گذارد و کمک شما را برای پيداکردن راه اتحاد همۀ نيروهای ‏ملی يعنی عمده‌ترين مسئلۀ جنبش در لحظۀ کنونی و آينده، خواستار شود: ‏‏۱. به‌نظر ما جنبش نيرومند و همگانی کنونی در ميهن ما در سراسر تاريخ مبارزات خلق‌های جهان برای ‏استقلال و آزادی کم‌نظير است و هم‌اکنون به‌حق تحسين شورانگيز همۀ هواداران راستين آزادی را در ‏سراسر جهان برانگيخته است. اين جنبش توانسته است ضربات سختی بر يکی از سياه‌ترين رژيم‌های ‏فاسد، غارتگر، ضدانسانی و آزاديکُش در جهان و به يکی از عمده‌ترين پايگاه‌های تسلط جبهۀ متحد ‏امپرياليسم جهانی، به سرکردگی متجاوز چپاولگر و خون‌خوار امريکا، وارد کند و پايه‌های اين کاخ ستم را، ‏که برپاکنندگانش آن را يکی از «پرثبات‌ترين سنگرها»ی تسلط جهنمی خود بر خلق‌های محروم جهان ‏می‌دانستند، به‌شدت متزلزل سازد. ‏‏۲. به‌نظر ما، با وجود اين پيروزی چشمگير، هنوز مردم ايران برای رسيدن به هدف اساسی خود در مرحلۀ ‏کنونی، راهی بسيار دشوار و پردرد در پيش دارند. رويدادهای ايران بدون ابهام بيانگر اين واقعيت است که ‏صرف‌نظر از برخی موضع‌گيری‌های ويژۀ اين يا آن بخش از جبهۀ عظيم مبارزان ضدرژيم شاه و ‏ضداستعمار، اکثريت مطلق مردم ايران خواستار آنند که رژيم استبدادی شاه منفور و خائن سرنگون گردد، ‏بساط سلطنت بدون بازگشت برچيده شود، تسلط نظامی، سياسی، اقتصادی، فرهنگی امپرياليست‌ها بر ‏ميهن عزيزمان ريشه‌کن گردد، پرچم جمهوری متکی به ارادۀ خلق در ميهن ما به اهتزار درآيد و يک ‏حکومت ملی و آزادی‌خواه زمام امور کشور را در دست گيرد، حکومتی که در راه تأمين کامل استقلال ‏ملی و آزادی‌های کامل دموکراتيک برای همۀ مردم، در راه سالم‌سازی اقتصاد ملی و بيرون کشيدن منابع ‏عظيم ثروت‌های ملی از چنگال خون‌آلود غارتگران داخلی و امپرياليست‌های خارجی و بهبود زندگی ‏قشرهای وسيع ده‌ها ميليونی مردم زحمت‌کش شهر و روستا گام بردارد، حکومتی که از حمايت همۀ ‏نيرو‌های ملی و آزادی‌خواه ميهن ما برخوردار باشد و با تکيه به آرای عمومی مردم، قانون اساسی جديدی ‏را برای نظام ملی و دموکراتيک آيندۀ ميهن ما تدارک ببيند. ‏به‌نظر حزب ما هنوز در برابر مبارزان ميهن ما برای رسيدن به اين هدف‌ها، دشواری‌های بسيار بزرگ و ‏موانع بسيار سخت وجود دارد. برپاکنندگان اين موانع و دشواری‌ها، هم در جامعۀ ايران و هم به‌ويژه در ‏صحنۀ جهانی، هنوز دارای پايگاه‌های قابل توجيهی هستند. در درون جامعۀ ايران، هواداران رژيم سياه شاه ‏و کارگزاران امپرياليسم، هنوز از امکانت قابل ملاحظه‌ای برخوردارند و می‌توانند نه‌تنها امروز، بلکه در ‏مراحل آتی گسترش جنبش، حتی پس از سرنگون‌شدن رژيم استبدادی شاه، ضربات دردناک و حتی ‏جبران‌ناپذيری به جنبش ملی و دموکراتيک ما وارد سازند. در صحنۀ جهانی، همۀ امپرياليست‌ها، به ‏سرکردگی امپرياليست‌های امريکايی و انگليسی، و به‌ويژه امريکايی، که نقش ژاندارم خون‌آشام را در ‏سراسر جهان به عهده گرفته است جبهۀ متحدی عليه جنبش ملی و دموکراتيک ميهن ما به وجود ‏آورده‌اند و با تمام نيروی خود می‌کوشند پيروزی قطعی اين جنبش را غيرممکن سازند. ‏درست است که در جهان کنونی به‌علت وجود جبهۀ نيرومند نيروهای ضدامپرياليستی، که کشورهای ‏سوسياليستی، جنبش‌های رهايی‌بخش ملی، کشورهای مترقی و ضدامپرياليست «جهان سوم» و جنبش ‏عظيم زحمت‌کشان و آزادی‌خواهان را دربرمی‌گيرد، به‌دليل نيرومندی روزافزون و پيروزی‌های تازه‌به‌تازه‌ای ‏که اين جبهه به دست می‌آورد و پيروزی‌های خلق ما تاکنون يکی از نمونه‌های برجستۀ آن است، ‏امپرياليست‌ها ديگر مانند گذشته برای مداخلۀ علنی و مستقيم در امور کشورهای ديگر، به‌ويژه در کشوری ‏با اهميت سوق‌الجيشی کم‌نظيری مانند ايران، دست‌شان باز نيست و همان‌طور که آيت‌اﻟﻠﻪ در مصاحبۀ ‏خود با روزنامۀ الوطن چاپ کويت اظهار داشته‌ايد، امپرياليست‌ها از مداخلۀ مستقيم در کشورهای ديگر ‏تجربيات تلخ و دردناکی دارند و می‌دانند که چنين مداخله‌ای برای آنان گران تمام خواهد شد، بااين‌همه ‏هنوز امپرياليست‌ها امکانات بسي
اری در اختيار دارند. آن‌ها به نيروهای سياه رنگارنگ ارتجاعی در درون ‏کشور و نيروهای سازش‌کار در درون جنبش تکيه دارند و می‌توانند از وسايل و شيوه‌های گوناگون ‏مردم‌فريبانه و رياکارانه، غدارانه و جنايت‌بار برای سرکوب جنبش استفاده کنند. ‏‏۳. شيوه‌های رايج مقابلۀ رژيم کنونی ايران با جنبش انقلابی مردم، مانند هميشه، توسل به زور و سرکوب ‏خونين و تشبث به تزوير و دروغ برای گمراه‌کردن و بالأخره نفاق‌افکنی و ايجاد شکاف و تصادم در ميان ‏نيروهای مخالف خويش است. در زمينۀ توسل به زور، يعنی به‌کارانداختن نيروهای مسلح برای کشتار ‏مردم و سرکوب جنبش، امکانات رژيم هر روز محدودتر می‌شود و شعله‌های فروزان آتش ميهن‌پرستی و ‏آزادی‌خواهی از ديوارهای سربازخانه‌ها عبور کرده مهم‌ترين پايگاه رژيم را به خطر می‌اندازد.

رويدادهای روزهای اخير بار ديگر نشان داد که از اين پس تکيه‌گاه رژيم سياه شاه و امپرياليسم تنها ‏فرماندهان خودفروختۀ ارتش، آدمکشان حرفه‌ای ساواک و پليس، اراذل، اوباش و چاقوکشان و بخش ‏کوچکی از افسران و درجه‌داران و سربازانی است که با دقت دست‌چين شده و برای آدمکشی از طرف ‏مربيان امريکايی و اسرائيلی آموزش يافته‌اند. ضربۀ مردم‌فريبی و رياکاری رژيم هم مدت‌هاست که اثر خود ‏را از دست داده است. ولی تنها ضربه‌ای که هنوز امپرياليست‌ها و دست‌نشاندگان به وسيع‌ترين شکل مورد ‏استفاده قرار می‌دهند و هر روز بيش‌تر به عمده‌ترين سلاح اميدبخش آن‌ها مبدل می‌شود، حربۀ ‏نفاق‌افکنی و شکاف‌اندازی در ميان گردان‌های مبارز نيروهای ميهن‌پرست است، هم در ميدان نبرد درون ‏ايران و هم در ميدان بزرگ نبرد جهانی.
 
 
در صحنۀ مبارزات درون کشور، سمت‌گيری اساسی رژيم شاه و کارشناسان امريکايی و اسرائيلی‌اش به‌ويژه ‏در جهت جداکردن نيروهای مبارز جنبش توده‌ای و کارگری ايران از ساير نيروهای ملی و به‌ويژه از آن ‏بخشی از مبارزان است که زير پرچم مذهب در اين نبرد عظيم ملی شرکت دارند. در صحنۀ مبارزات ‏جهانی، سمت‌گيری اساسی رژيم شاه و امپرياليست‌های حامی آن به‌ويژه در جهت جداساختن اين بخش ‏جنبش از پشتيبانان راستين جنبش‌های رهايی‌بخش ملی، يعنی از کشورهای سوسياليستی و احزاب ‏کارگری جهان است. تمام تبليغات مشمئزکنندۀ رژيم شاه و همۀ مفسرين سياسی اردوگاه امپرياليستی ‏درست همين سمت‌گيری را دارند. ‏

در اجرای اين سياست نفاق‌افکنانه، رژيم از هر وسيله‌ای بهره‌برداری می‌کند: عوامل خود را به درون ‏سازمان‌های مبارزان می‌فرستد و به‌وسيلۀ آن‌ها تخم نفاق و دشمنی را می‌افشاند. از خامی تازه‌واردان در ‏مبارزۀ سياسی، که هنوز به‌دنبال يک «موضع‌گيری» سياسی می‌دوند، بهره‌برداری می‌کند و به‌وسيلۀ آن‌ها ‏از درون جنبش به پشت مبارزان خنجر می‌زند. به‌دست عناصر خود سازمان‌ها و گروه‌های تفرقه‌اندازی با ‏نام سازمان‌های پيگير و مبارز ضدامپرياليست به وجود می‌آورد و از آن‌ها برای بدنام‌کردن و تفرقه‌انداختن ‏ميان نيروهای اصيل ملی بهره‌برداری می‌کند. وازدگان و منحرفين جنبش بين‌المللی کارگری و حتی ‏خائنين و خودفروختگان سازمان‌های سياسی ملی را به کار می‌کشد و با دست آن‌ها بذر خصومت ‏می‌افشاند و از وجود نکبت‌بار آن‌ها برای بدنام‌کردن سازمان‌های سياسی ملی استفاده می‌کند. در اين ‏زمينه به‌ويژه مائوئيست‌ها نقش نفرت‌انگيزی را ايفا می‌کنند، چه آن‌ها که کورکورانه به‌دنبال رهبران ‏کنونی چين می‌دوند که با سياه‌ترين نيروهای ارتجاعی جهان، و ازآن‌جمله با رژيم شاه ايران، برای سرکوب ‏همۀ جنبش‌های اصيل آزادی‌بخش ملی سازش ننگينی کرده‌اند و چه آن‌ها که آگاهانه و به‌دستور ‏سازمان‌های جاسوسی امپرياليستی نقاب‌های رنگارنگ هواداری از سوسياليسم علمی به صورت زده‌اند، ولی ‏در عمل تنها برای نفاق‌افکنی ميان نيروهای اصيل جنبش رهايی‌بخش ملی فعاليت می‌کنند. نمونۀ عمل ‏نفرت‌انگيز يکی از اين گروه‌ها را در «سازمان مجاهدين خلق» ديده‌ايم که چگونه با نقاب ريا و تزوير در ‏اين سازمان راه يافتند و با توسل به همۀ وسيله‌ها، حتی تا کشتن افراد مبارز، سرانجام اين سازمان را ‏به‌سوی تفرقه و تلاشی سوق دادند. ‏

به‌نظر ما وظيفۀ ميهنی و تاريخی همۀ افراد و سازمان‌های ملی و آزادی‌خواه ايران است که صرف‌نظر از ‏همۀ اختلافات مسلکی و اعتقادات فلسفی و سياسی در اين دام‌های دشمنان خلق نيفتند و تمام نيروی ‏خود را برای بی‌اثر ساختن اين سياست مزورانه و خطرناک به کار اندازند. ‏

آنچه امروز برای گسترش باز هم بيش‌تر جنبش، برای درهم‌شکستن همۀ دسايس دشمنان مردم ما ‏ضرورت درجۀ اول دارد، همان وحدت عمل همۀ اين نيروها در جبهۀ متحدی است که بتواند با استفاده از ‏همۀ امکانات مساعد درون جامعۀ ايران و همۀ عوامل مساعد بين‌المللی، مقاومت رژيم شاه و امپرياليست‌ها ‏را درهم‌شکند و اين نبرد تاريخی پرافتخار را به پيروزی قطعی و نهايی برساند. ‏

‏۴. در آنچه که مربوط به حزب تودۀ ايران است، ما توجه ويژۀ حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ را به اين واقعيت جلب ‏می‌کنيم که حزب ما از همان آغاز فعاليت و در سراسر تاريخ پررنج و خون‌آلود موجوديت‌اش، با پيگيری و ‏قاطعيت در راه تحقق شعارهايی که امروز به شعارهای عموم مردم مبدل شده‌اند، مبارزه کرده است. آنچه ‏تعيين‌کننده و شاخص تاريخ مبارزات حزب ماست، همانا صداقت و پيگيری و آشتی‌ناپذيری‌اش در نبرد ‏برای دفاع از مردم زحمت‌کش، نبرد برای استقلال و آزادی، نبرد عليه غارتگران خودی و چپاولگران ‏امپرياليستی، نبرد برای سربلندی ميهن عزيزمان ايران است. به‌علاوه حزب ما، در طول تمام تاريخش، ‏همواره در جهت اتحاد همۀ نيروهای ملی و دموکراتيک و ضدامپرياليستی و ضدارتجاعی گام برداشته و ‏تشکيل جبهۀ متحدی از اين نيروها را شرط ضروری برای پيروزی جنبش رهايی‌بخش ملی ايران دانسته ‏است. به همين علت هم هست که امپرياليسم و رژيم شاه، حزب تودۀ ايران را در صف بزرگ‌ترين دشمن ‏خود قرار می‌دهند؛ به همين جهت است که از همان اولين روز پيدايش تاکنون، حزب ما مورد ‏نفرت‌انگيزترين سفسطه‌ها و اتهامات و کين‌توزترين حملات از طرف نيروهای سياه ارتجاع و امپرياليسم ‏قرار گرفته است. ‏

در دوره‌هايی از تاريخ معاصر که حزب ما تنها و يا تقريباً تنها در ميدان نبرد عليه رژيم سياه شاه و ‏امپرياليسم قرار داشت، اين اتهامات و حملات تنها متوجه حزب ما بود، ولی اکنون که رژيم از طرف طيف ‏پهناوری از نيروهای اجتماعی با عقايد و افکار سياسی و فلسفی گوناگون مورد حمله قرار گرفته، سيل اين ‏اتهامات و ناسزاها و حملات به‌سوی همۀ جنبش و حتی به‌سوی شخص آيت‌اﻟﻠﻪ نيز سرازير شده است.

برای حزب تودۀ ايران همکاری با نيروهای ملی و آزادی‌خواه، و به‌ويژه نيروی عظيم مبارزانی که زير پرچم ‏انديشه‌های اسلامی در راه استقلال و آزادی ايران نبرد می‌کنند، يک مسئلۀ گذرای سياسی نيست. برای ‏حزب ما اين همکاری دارای اهميت اساسی و تعيين‌کننده بوده و يکی از عمده‌ترين پايه‌های سياست ‏طويل‌المدت ما بر روی آن استوار است. ما با احساس عميق‌ترين مسئوليت، به ضرورت تاريخی اين ‏همکاری عقيده داريم و با صداقت کامل، علی‌رغم برخوردهای ناروا و دردآوری که بارها و بارها از طرف ‏بخش‌های گوناگون جنبش ضدامپرياليستی و آزادی‌خواهانۀ ميهن ما ــ و با کمال تأسف حتی از طرف ‏شخص آيت‌اﻟﻠﻪ ــ به حزب ما شده است، اين دست همکاری را هميشه آماده نگاه می‌داريم. ‏

تجربيات ديگر جنبش‌های رهايی‌بخش ملی در سراسر جهان، چه در دوران مبارزه برای رسيدن به ‏هدف‌های مبرم و چه پس از رسيدن به قدرت دولتی، همه مؤيد اين واقعيت است که هر جا اين اتحاد ‏عمل به وجود آيد، پيروزی آسان‌تر و امکان نگهداری پيروزی‌های به‌دست‌آمده اطمينان‌بخش‌تر است. امروز ‏هيچ‌کس نمی‌تواند اين حقيقت را انکار کند که اتحاد عمل همۀ نيروهای تشکيل‌دهندۀ سازمان ‏آزادی‌بخش فلسطين، که هم نيروهايی را که زير پرچم اسلام در مبارزه شرکت می‌کنند و هم هواداران ‏سوسياليسم علمی را دربرمی‌گيرد، مهم‌ترين ضامن مقاومت درخشان خلق فلسطين و محکم‌ترين وثيقۀ ‏پيروزی نهايی آن است. اين حقيقت نيز کاملاً روشن است که تفرقه و نفاق و چنددستگی ميان کشورهای ‏عربی که محصول خيانت سادات‌های مسلمان‌نما و نظاير اوست، تا چه حد پايه‌های تسلط خون‌بار ‏امپرياليسم و صهيونيسم را بر خلق‌های عرب منطقه تحکيم نموده است. ‏

‏۵. يکی از فجيع‌ترين اتهاماتی که از روز پيدايش جنبش توده‌ای، به حزب ما وارد شده و تاکنون نيز ادامه ‏دارد، اين است که گويا اين واقعيت که حزب ما هوادار بی‌چون‌وچرای دوستی مردم ايران با کشورهای ‏سوسياليستی و به‌ويژه همسایۀ بزرگ و نيرومند ما اتحاد شوروی است، نشانۀ آن است که ما منافع مردم ‏ايران را محترم نمی‌شماريم. اين بزرگ‌ترين دروغی است که ارتجاع در سراسر تاريخ جهان، همواره به ‏نيروهای مترقی جامعۀ خود وارد کرده و در هر دوره رنگ و لباس تازه‌ای بدان داده است. ولی حقيقت اين ‏است که تنها وفاداری عميق به منافع ملی ميهن عزيرمان، همراه با تحليل علمی دربارۀ جريانات سياسی ‏سراسر جهان و ماهيت نظام‌های قتصادی‌ـ‌اجتماعی‌ـ‌سياسی کشورهای دنيا و شناخت درست ماهيت ‏امپرياليسم و سوسياليسم ما را به آنجا رسانده است که مانند حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ امپرياليسم و به‌ويژه ‏امپرياليسم امريکا را دشمن خلق خود و همۀ بشريت بدانيم و خلق‌های سراسر جهان و دولت‌هايی را که ‏دارای ماهيت خلقی هستند و بر پایۀ همين ماهيت در اردوی ضدامپرياليستی قرار دارند، دوست مردم ‏ميهن خود بشناسيم. دوستی ما با اتحاد شوروی بر واقعيت غيرقابل انکار تاريخ ۶۲ سالۀ اين دولت و نقشی ‏که در اين دوران در تمام حوادث جهانی ايفا کرده، استوار است. در عرض تمام اين دوران بيش از شصت ‏سال، حتی يک جنبش نجات‌بخش ملی در سراسر جهان نمی‌توان يافت که يا از همان آغاز مبارزه و يا از ‏همان مراحل اولیۀ تکاملش مورد پشتيبانی معنوی و مادی اتحاد شوروی قرار نگرفته باشد؛ جنبشی را ‏نمی‌توان يافت که توانسته باشد بدون استفاده از اين کمک‌های بی‌دريغ، در مبارزۀ خود عليه ‏امپرياليست‌های خون‌خوار به‌طور قطعی و نهايی پيروز گردد. جهان کنونی هم شاهد گويای اين واقعيت ‏است که خلق‌های زير ستم تنها و تنها در سایۀ حمايت بی‌دريغ کشورهای سوسياليستی و پشتيبانی ‏جنبش عظيم کارگری جهان و همبستگی بين خود می‌توانند از آزادی و استقلال ملی خود در برابر هجوم ‏امپرياليسم متجاوز و خون‌خوار دفاع کنند. در دنيای اسلام کيست که بتواند انکار کند که ايستادگی ‏کشورهای کوچکی مانند ليبی، يمن جنوبی و سوريه در برابر دسايس روزافزون جبهۀ مشترک امپرياليست ‏و صهيونيست‌ها، تنها به اتکای وحدت درونی ملی خويش و پشتيبانی بی‌دريغ و معنوی و مادی کشورهای ‏سوسياليستی و ساير نيروهای مترقی جهان، ميسر است. ‏

اين‌هاست دلايلی که به‌نظر ما، هر ايرانی ميهن‌پرست را به تحکيم دوستی با کشورهای سوسياليستی، ‏به‌ويژه با اتحاد شوروی، بزرگ‌ترين سنگر جبهۀ عظيم جهانی ضدامپرياليسم، موظف و متعهد می‌سازد. اين ‏است يگانه انگيزۀ ما در اتخاذ سياست دوستی با اتحاد شوروی و ساير کشورهای سوسياليستی و لاغير. ‏

‏۶. پس از راهپيمايی تاريخی عيد فطر، که رفراندوم گويايی در جهت تأييد هدف‌های اساسی جنبش ملی ‏ميهن ما بود، حزب تودۀ ايران در اعلامیۀ ۱۳ شهريور ۱۳۵۷ خود، پيشنهاد روشنی دربارۀ نکاتی که ‏می‌تواند به‌عنوان برنامۀ مبرم مورد پذيرش همۀ نيروهای اصيل مبارز ملی قرار گيرد و خط فاصل بارزی ‏ميان مبارزان و سازش‌کاران با رژيم شاه و امپرياليسم بکشد، تدوين و مطرح کرد. از اين پيشنهاد، که ‏به‌ضميمۀ اين نامه به‌نظر آيت‌اﻟﻠﻪ می‌رسد، ديده می‌شود که بين آنچه که حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ تاکنون بيان ‏داشته‌ايد و آنچه که حزب ما خواستار است، در مهم‌ترين و عمده‌ترين جهاتش، انطباق و يا لااقل نزديکی ‏بسيار زياد موجود است. واقعيت مبارزات روز در ميدان‌های نبرد ايران و قطع‌نامه‌های راهپيمايی‌های ‏عظيم و بی‌نظير روزهای تاسوعا و عاشورا هم مؤيد کامل اين واقعيت است. با تکيه به همين واقعيات ‏است که حزب تودۀ ايران همواره اميدوار است که بالأخره تجربيات زندگی، شرايط عينی و ذهنی لازم را ‏برای نزديکی و همکاری همۀ نيروهای ملی و آزادی‌دوست آماده خواهند کرد. با تکيه به همين واقعيات ‏است که حزب تودۀ ايران از حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ به‌عنوان برجسته‌ترين شخصيت ملی جنبش کنونی ايران ‏انتظار دارد که نفوذ و اعتبار بزرگی را که در ميان مبارزان راه استقلال و آزادی داريد، در راه تحکيم ‏بيش‌تر امر اتحاد همۀ نيروهای ملی و آزادی‌دوست به کار اندازيد و به نيروهايی که به سخنان آيت‌اﻟﻠﻪ ارج ‏فراوان می‌گذارند، توصيه فرماييد که از گرفتن مواضع دشمنانه نسبت به حزب ما که با تمام نيروی خود ‏در راه استقلال ملی و آزادی و پيشرفت همه‌جانبۀ اجتماعی ميهن عزيزمان مبارزه می‌کند و افراد و ‏هوادارانش چه در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها و چه در ميدان‌های نبرد دوش‌به‌دوش ساير مبارزان راه مردم ‏پيگيرانه به مبارزه ادامه می‌دهند، احتراز نمايند. ‏

‏۷. اکنون جنبش انقلابی مردم ايران به حساس‌ترين مرحلۀ خود رسيده و دوران نبرد نهايی، نبردی که ‏می‌تواند سرنوشت ميهن ما را برای يک دورۀ تاريخی معين سازد، فرا رسيده است. امپرياليسم از راه مقابلۀ ‏مسلح با تظاهرات مردم و از راه تلاش برای ايجاد شکاف و نفاق در جبهۀ مخالفين خود می‌کوشد راه‌حل ‏سازش‌کارانۀ خويش را به مردم ما تحميل کند. رژيم و امپرياليسم نشان داده‌اند که تا آن لحظه که بتوانند ‏ايستادگی کنند، حاضر نيستند از مواضع اصلی غارتگرانۀ خويش عقب‌نشينی نمايند. از سوی ديگر مردم ‏مبارز هر روز بيش‌تر به اين حقيقت پی می‌برند که در مقابل دسايس امپرياليسم و ارتجاع تنها از راه ‏تظاهرات و اعتصابات نمی‌توان مقاومت رژيم و امپرياليسم را در هم شکست. به‌نظر ما مردم را بايد برای ‏اشکال قاطع‌تر مبارزه آماده ساخت. حزب تودۀ ايران اعتقاد دارد که هنگام آن رسيده است که امر اتحاد ‏همۀ نيروهای ملی و آزادی‌دوست وارد مرحلۀ جدی‌تر و عالی‌تری گردد و کوشش‌های عملی فوری برای ‏تشکيل «جبهۀ متحد آزادی ملی ايران» به عمل آيد. ‏

به‌نظر حزب تودۀ ايران، وظيفۀ اين جبهه بايد اين باشد که با همکاری همۀ نيروها، شخصيت‌ها، ‏سازمان‌های سياسی و اجتماعی اصيل ضدرژيم با توجه عميق به بيانات حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ در مصاحبه با ‏مخبر روزنامۀ الوطن چاپ بيروت دربارۀ اين‌که جبهۀ مخالفان ضدرژيم هنوز متشکل نيست، مرکز متحد ‏رهبری به وجود آورد، امر رهبری عملی مبارزات عموم مردم را عليه رژيم شاه و امپرياليسم در دست ‏گيرد و ضمن استفاده از همۀ شيوه‌های عادی مبارزۀ سياسی، امر تدارک مبارزۀ مسلحانۀ خلق را عليه ‏نيروهای مسلح رژيم شاه و در درجۀ اول درهم‌کوبيدن مراکز ساواک و پليس و از پا درآوردن گاردهای ‏آدمکش پليس را مطالعه کند و سازمان دهد. ‏

با توجه به مقام شامخ حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ در جنبش ملی ميهن ما، حزب تودۀ ايران درست و بجا می‌داند که ‏شما ابتکار تشکيل چنين جبهه‌ای را به نام «جبهۀ متحد آزادی ملی ايران» و يا هر نام ديگری که شما ‏بهتر بدانيد، در دست گيريد و از همۀ سازمان‌ها و گروه‌ها و نيروهای اصيل ضدرژيم دعوت فرماييد که در ‏اين جبهه شرکت نمايند. حزب تودۀ ايران آماده است که تمام نيروی خود را برای شرکت در چنين جبهه ‏و پشتيبانی فعال از آن به کار اندازد. ‏

ما با اميد زياد اين نامه را به حضور حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ می‌فرستيم و آماده هستيم که هر طور صلاح بدانيد، ‏به‌طور مستقيم و يا با واسطۀ هرکس که تعيين بفرماييد، نظريات و پيشنهادهای‌مان را مشروح‌تر در ‏اختيارتان بگذاريم و از نظريات حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ نيز به‌طور دقيق‌تر آگاه شويم. ‏

با احترام ‏
کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران
‏۱۲ دی‌ماه ۱۳۵۷ ‏

درهمین باره:

بشارت ‌نامه نویسان دیروز : معماران تباهی ِامروز


فرستادن این مطلب برای دیگران