حلاّج،علی میرفطروس
ما از ستيغ و تيغ
گذشتيم
آری!
مسيح کجاست؟
مسيح کجاست –
تا که صادقانه ببيند:
ما از ستيغ و تيغ گذشتيم –
بی آنکه رحمتی را
(يا کمترين نگاهی را، حتّی)
از هيچ ناخدا و
خدائی
چشمِ اميد داشته باشيم
ما از ستيغ و تيغ گذشتيم
باری …
«حلاّج» را ديديم
در شيشه های روشنِ صبحی
فرازِدار
(شوريده جان و
گيسو رها و
خروشان)
و روح آب
– چه خونبار! –
آوازهای شهيدش را
در «دجله» می سرود:
-« حقّ
حقّ
حقّ
اناالحقّ »
عيسی نبوده ايم
آری!
عيسی نبوده ايم –
امـّا، ما
معراج را
ايمان خويش
ساخته بوديم
معراج را
بر ارتفاعِ دار ١
ما از ستيغ و تيغ
گذشتيم
– باری –
بی هيچ ناخدا و
خدائی حتّی.
تهران،۱۳۵۴
___________________
١- معراج مردان، بر سرِ دارست (حسين منصور حلّاج)