رویداد28مرداد32؛و پیروزیِ یک دیدگاه!،علی میرفطروس
ازدفترِ بیداری ها و بیقراری ها
درستایشِ بیداری و شجاعتِ اخلاقی
* بعداز 28مرداد32 جامعهء روشنفکری ایران دریک«تعطیلیِ تاریخی»،ازاندیشیدن فروماند،گوئی که تاریخ معاصرایران در 28مرداد،متوقّف شده بود!
* هم رضا شاه، هم محمّد رضاشاه، هم قوامالسلطنه و هم دکترمصدّق،در بلندپروازیهای مغرورانــهء خویش، ایران را سربلند و آزاد و آباد میخواستند، هر چند كه سرانجام، هر یك ـ چونان عقابی بلند پرواز ـ در فضای تنگ محدودیـّتها،ضعفها و اشتباهات، پُر سوختند و «پَر پَر» زدند.
* امروزه نسل یانسل های تازه ای ظهورکرده اندکه دریغ ها و دغدغه های دیگری از«نسل28مرداد» دارند،لذا باتوجه به آخرین سخنان دکترمصدّق به وکیل مورداعتمادش(سرهنگ جلیل بزرگمهر) و خدمت بزرگِ وی دراین روزسرنوشت ساز،لازم است که -پس از64 سال- پروندهء این رویدادتاریخی را«مختومه» کنیم ومانند رهبران سیاسی وروشنفکران شیلی ،گذشته را به پُلی برای ساختنِ آینده ای شاد و شکوفا مُبدّل سازیم.
***
من نیز-به پیروی از شوپنهاور -معتقدم که حقيقت ازسه مرحله می گذرد:
اول، مورد تمسخرقرارمی گيرد،
دوم، به شدّت با آن مخالفت می شود،
سوم، به عنوان يك امر بديهی،مورد پذيرش قرار می گيرد.
عنایت خوانندگان عالیمقدار به مقالهء اخیرم درسایت گویا ،و مقایسهء آماریِ آن بامقالهء دیگری درهمین زمینه و درهمین سایت،مصداق روشنی دراین باره است.این مقایسهء ساده نشان می دهدکه تفکر تازه ای درفضای روشنفکری ایران آغازشده و جامعهء ما از روایتِ سُنّتی دربارهء 28مرداد32 فاصله گرفته است.
نیما (به سال 1329)درنامه ای به احمدشاملو تأکیدکرده بود:
«عزیزمن!
کتاب کوچک«دکترمحمدمصدّق؛آسیب شناسی یک شکست»نیز-درواقع- سنگی بودکه خوابِ 60سالهء بسیاری را آشفته می کرد و بهمین جهت،کینه ها و کدورت های برخی را به دنبال داشت که -متأسفانه-تاحدِّ جعل و تحریف عقایدم«ارتفاع»یافته بود،آنچنانکه منتقدِغیرِامینی دربیان نظرم دربارهء دکترمصدّق نوشته بود:
-کتاب آقای میرفطروس«کوشش در ویران ساختن سیمای یکی ازپاک ترین سیاستمداران تاریخ ایران است»…میرفطروس «باکینه ای که سرچشمه اش جزسوداگری نتوانستی بود،به ویران کردنِ جایگاه بزرگ مردی نشسته است»…«انگیزهء آشکار او درسراسرکتاب،ویران ساختن همهء ارزش هاو دستاوردهای مصدّق و آن جنبش اجتماعی است که مصدّق نماد ِآن بود»…بنظرمیرفطروس:«مصدّق،
هرچندکه برخی یاران-خصوصاً علیرضامیبدی عزیز-ازاین رذیلت ها سخن ها گفت،امّاازنظرمن آنگونه واکنش های تند،شتابزده و غرض آلود علیه پژوهشگری که به پیروی از«کارل پوپر»معتقدبه«اوراق کردن»(Deconstruction) یا ویران نمودنِ ساختارِ روایت های سُنّتی تاریخ معاصرایران است،«طبیعی» بودچراکه بعداز28مرداد32 جامعهء روشنفکری ایران- دریک«تعطیلی تاریخی»-از اندیشیدن فروماند،گوئی که تاریخ معاصرایران در28مرداد،متوقّف شده بود،هم ازاین روست که فروغ فرخزاد درشعری گفته بود:
-«دیگرکسی به عشق نیاندیشید
دیگرکسی به عشق نیاندیشید
وهیچکس
دیگربه هیچ چیز نیاندیشید».
دراین«نیاندشیدن»بودکه به قول دکتراسماعیل خوئی:«ما بوده را نبوده گرفتیم/و ازنبوده-البتّه درقلمروِ پندارخویش-بودی کردیم.لعنت به ما!،ما مرگ را سرودی کردیم».
اینک،خوشحالم که باگذشت فقط چندسال ازانتشارکتاب،ارزیابیِ دقیق تر و روشن تری ازعقایدم دربارهء دکترمصدّق و نقش برجستهء وی درروز28مرداد32 ابراز می شود،و اینهمه،نشان می دهدکه به قول نیما:تیر به هدف خورده است!
…تاریخ معاصرایران همواره دستخوش تنگ نظری های سیاسی وتفسیرهای ایدئولوژیک بوده است.به عبارت دیگر،درمیهن ما،تاریخ همواره چماقِ سیاست بازان درسرکوب مخالفان ودگراندیشان بوده نه چراغی برای روشنگری وتقویت همبستگی ملّیِ ما… 28مرداد 32 را بعنوان يك «گذشته»، بايد به «تاريخ» تبديل كرد و آن را «موضوع» مطالعات و تحقيقات منصفانه قرار دادوخصوصاً لازم است که به خدمت بزرگ وسرنوشت سازِ دکترمصدّق دراین روزتوجهء اساسی کرد.از ياد نبريم كه ملّتهائی مانند اسپانيائی ها، شيليائی ها و آفريقای جنوبی ها، تاريخ معاصرشان بسيار بسيار خونبارتر و ناشادتر از تاريخ معاصر ما بود،امّا آنان ـ با بلندنظری، آگاهی و چشمپوشی(نه فراموشی) و با نگاه به آيندهـ كوشيدندتا بر گذشتــهء عـَصَبی و ناشاد خويش فائق آيند و تاريخشان را عامل همبستگی، آشتی و تفاهم ملّی سازند.داشتن شجاعت اخلاقی و نگاهِ فروتنانه به گذشته برای دستيابی به تفاهم ملّی ـ يا تاريخ ملّی ـ می تواند سقفی برای ايجاد جامعهء مدنی بشمار آيد،چرا كه جامعهء مدنی، تبلور يك جامعهء ملّی است و جامعهء ملّی نيز تبلورِ داشتنِ تفاهم ملّی پيرامون برخی ارزشها (از جمله بر روی رویدادها و شخصيّـّتهاي مهـّم تاريخی) است.آيندگان به تكرارِ دوبارهء اشتباهات ما نخواهند پرداخت به اين شرط كه امروز، ما ـ اكنونيان ـ گذشته و حال را از چنگ تفسيرهای انحصاری يا ايدئولوژيك آزاد كنيم.برای داشتنِ فردائی روشن و مشترك، امروز، بايد تاريخی ملّی و مشترك داشته باشيم.به نظر نگارنده: هم رضا شاه، هم محمّد رضاشاه، هم قوامالسلطنه و هم دکترمصدّق، در بلندپروازیهای مغرورانــهء خویش، ایران را سربلند و آزاد و آباد میخواستند، هر چند كه سرانجام، هر یك ـ چونان عقابی بلند پرواز ـ در فضای تنگ محدودیـّتها،ضعفها و اشتباهات، پُر سوختند و «پَر پَر» زدند.
امروزه نسل یانسل های تازه ای ظهورکرده اندکه دریغ ها و دغدغه های دیگری از«نسل28مرداد» دارند،لذا باتوجه به آخرین سخنان دکترمصدّق به وکیل مورداعتمادش(سرهنگ جلیل بزرگمهر) و خدمت بزرگِ وی دراین روزسرنوشت ساز،لازم است که -پس از64 سال- پروندهء این رویدادتاریخی را«مختومه» کنیم و مانند رهبران سیاسی وروشنفکران شیلی ،گذشته را به پُلی برای ساختنِ آینده ای شادو شکوفا مُبدّل سازیم.
چنین باد!
25مرداد1396/ 16 اوت2017
درهمین باره:
گفتگوی علیرضا میبُدی باعلی میرفطروس