Print This Post Print This Post
تازه‌ها


«افاضاتِ»هادی خرسندی و فراموشی تاریخی!،علی میرفطروس

درحاشیۀ«فستیوال28مرداد!»

 ازدفتر« بیداری ها و بیقراری ها »

 

 

یادآوری:

این مقاله -بارعایت ملاحظات و حذفِ عباراتی-درسایت«اخبارروز»منتشرشده و اینک متن کامل آن  انتشار می یابد!

-«ای درختانِِ عقیمِ ریشه تان در خاکهای هرزگی مستور
      یک جوانه ی ارجمند از هیچ جاتان رُست نتواند
      ای گروهی برگ چرکین، تار چرکین پُود
      هیچ بارانی شما را شُست نتواند»

                              مهدی اخوان ثالث

 

اشارۀ من  به مواضع سیاسی رهبران جبهۀ ملّی و آقای هادی خُرسندی علیه دکترشاهپور بختیار «خوشایندِ»وی نبود و لذا او کوشیده تا با نوعی«پاسخ»!!،دراین باره  فرافکنی کند،پاسخی که فقرِ استدلال و خصوصاً فلاکت اخلاقی  ویژگیِ بارزِ آن است،اینگونه شیوه های عوامفریبانه نشان می دهد که روحِ مرحوم کیانوری و حزب توده هنوز زنده است.ظاهراً  برخی «سوداگرانِ کودتای 28مرداد»درعرصۀ بحث  چنان کم آورده اند که اینک مجبورشده اند تا مشاطه گران و دلقکانِ بازاری را به میدان بفرستند،ولی به قول حافظ:

کجارَوَی به تجارت دراین کسادِ متاع؟

سال ها پیش وقتی آقای خرسندی در«کانون فرهنگی پویا» (درپاریس) با هنرمند برجسته، شریف و شایسته – شاهرخ مُشکین قلم– برخوردی عمیقاً سخیف نمود، من درمیان جمع به وی اعتراض کردم که چنان سخنان سخیفی  در شأن و شخصیّت یک هنرمند و شاعرِ واقعی نیست و…حالا به نظر می رسد که آنگونه سخنان و برخوردهای سخیف به سرشت و شخصیّتِ آقای خرسندی تبدیل شده است.

این چندمین باری است که خرسندی درهیأت یک«مصدّقی جدیدالولاده»!! دربارۀ من«دُرافشانی»می کند و لذا لازم است که من باصراحت و-گاه با تلخی و تُندی- برای اولین بار به «افاضات» وی-به اختصار- پاسخ دهم.درهمین جا بخاطر لحن تند و تلخ این مقال ازخوانندگان عزیز  پوزش می خواهم،به قول شاعر:

درمقامِ گفت، برلب مُهرخاموشی زدن

تیغ را زیرِسپر در جنگ پنهان کردن است

مقالۀ حاضر ازمطایبه و طنز نیز خالی نیست که ناشی ازسرشتِ مخاطب آن است.

خرسندی می نویسد:

 -«بد فکری نیست که یک چیزی اختراع کنیم به اسم تاریخ و یک آدمهای صادق و درستکار بشوند تاریخ نویس،تا نسل های بعدی از آنچه درسرزمینشان و زمینشان گذشته بیخبرنمانند.اختراع بدی نیست،به شرطی که تاریخ نویس ها،مقاطعه کار نباشند».

چنین سخنی از طرف کسی که زندگی سیاسی اش -هماره-در«مقاطعه کاری» و از طریق«لِفت وُ لیسِ کردنِ دستِ دیگران» گذشته –البّته- عجیب است:ازدشنام و افتراء به دکترشاهپوربختیار و سپس،نشستن برسرِ سفرۀ«خانِ بختیار»و ثنا و ستایش وی …تا شرکت در مراسم«مریمِ مهرِ تابان»(مجاهدین خلق) و دستبوسیِ شهبانو فرح پهلوی در مراسم زنده یاد استاد شجاع الدین شفا در پاریس  و بعد، ناسزا و فحّاشی به خاندانِ پهلوی و…بنابراین بقول عطارنیشابوری:

این را به کسی بگوی که تو را نشناسد!

کسی که«در نهایتِ صحتِ عقل و سلامتِ روان»باشد می داندکه همۀ سخن من توجه به شرایط هولناک سیاسی-اجتماعی ایران ست که دراین سال ها توسط «مصدّقی های جدیدالولاده» زیرسایۀ 28مرداد32  خاموش و فراموش مانده است،مانند 28مردادِ سینمارکس آبادان،28مردادِ فتوای آیت الله خمینی درحمله به کردستانِ ایران،28مردادِ قتل عام زندانیان سیاسی درسال 67، 28مردادِ جنبش سبز و…

من به پیروی از شوپنهاور نوشته بودم که حقیقت از سه مرحله می گذرد:

 اول، مورد تمسخرقرارمی گيرد،

دوم، به شدّت با آن مخالفت می شود،

سوم، به عنوان يك امر بديهی،مورد پذيرش قرار می گيرد.

آقای خرسندی «افاضه»کرده:

-«امیدوارم که ایشان(میرفطروس)توجه داشته باشدکه آنچه دراین سال ها در بارۀ 28مرداد نوشته و ادعا کرده است،هرگونه راهِ خروجِ پاسخگویان و مخالفان را ازمرحلۀ اول به مرحلۀ دوم بسته است»….

اینهم نظری است،امّامواضع آقای خرسندی درحمایت ازآیت الله خمینی و«تُف»ی که نثارِ دکترشاهپوربختیار کرده بود باید به وی آموخته باشدکه در«افاضات»خویش کمی فروتن و فَکورباشد.

خرسندی  فراموش کرده که مردمِ بدبخت ایران از«مصدّقی های همیشه طلبکار» و بحث ملال آورِ28مرداد32 خسته شده اند.

امّا،خوشمزه تر،«قیام ملّی»ی هادی خرسندی است که به من نسبت داده است:

-«ایشان[میرفطروس] میکوشد که کودتای آمریکایی ۶۴ سال پیش را قیام ملی وانمود کند…».

چنین تحریف بزرگی را«فردغیرامینی»نیز مرتکب شد و پاسخش را در همان زمان دریافت کرد،لذا بهتر بود که آقای خرسندی متوسّل به اینگونه«ریسمان های پوسیده» نمی شد چرا که من بطورساده،روشن و روان نوشته ام:

-«فراتر از باورهای رایجِ «کودتا»یا«قیام ملّی»دربارۀ 28مرداد،من کوشیده ام تا ماجرای سقوط آسان و حیرت انگیز دولت مصدق را ازجنبۀ روانشناسی و شخصیتیِ قهرمان اصلی آن –دکتر مصدق – مورد بحث و بررسی قرار دهم با این اعتقاد که برخی از رهبران مهم سیاسی در لحظات حسّاس با تصمیم و عزم و ارادۀ فردی خود مسیر حوادث را تغییر داده اند.سقوط آسان و حیرت انگیز دولت مصدق و عزم و اراده و انفعال حیرت انگیزِ وی در۲٨ مرداد نمونۀ درخشانی از این مدعاست». 

فکرنمی کنم که هیچ طفلِ ابجدخوانِ کلاسِ سیاست از این عبارت و  نیز در سراسرِ کتاب «آسیب شناسی…»؛ اعتقادم به«قیام ملّی»را استنتاج کند!

باتوجه به این فراموشی ها،باتوجه به شعرِ جالبِ خرسندی دربارۀ«آلزایمر»و با توجه به اینکه از نشانه های«آلزایمر»،فراموشی است،فرافکنی،توجیه و جابجائی حوادث و شخصیّت ها در ذهنِ بیمار است لذا چه بسا که خرسندی همۀ این موارد را فراموش یا توجیه کند(ازجمله:خیال کند که درمیتینگ سازمان مجاهدین درپاریس،این،«مریمِ مهرِ تابان»بودکه دستِ وی را بوسیده بود!!!،و یا:خیال کندکه بعد ازآنهمه حرف ها و حرکاتِ رکیک نسبت به هنرمندِشریف و برجسته،شاهرخ مُشکین قلم،اینک مُشکین قلم«نامه های عاشقانه»برایش فرستاده است و…).

در میتینگ مجاهدین:رؤیتِ «مریمِ مهرِ تابان»!

خرسندی می گوید:درمیتینگ مجاهدین خلق،برای گرفتنِ«صله»،نه شلوارِ وصله دارم را به «مریمِ مهرِتابان»نشان داده ام و نه پینه های کفشم را»…ظاهراً  فکاهی نویس ما – به شکلِ باباطاهرعریان– و برای یادگیریِ«گفتنِ اذان به سبکِ مرضیّه»در مراسم مجاهدین خلق حضور داشت و با دیدنِ«مریمِ مهرِتابان»چنان«مُکیّف» ، «خُرسند» و  از«حال رفته» بود که به قول حافظ:

سر وُ دستار ندانست  کدام اندازد!

در این فراموشی ها است که خرسندی مقالات،مصاحبه ها و یادداشت های مرا مبنی بر ضرورت برگزاری انتخابات آزاد(زیرنظرسازمان های ملّی و بین المللی)برای عبورِمسالمت آمیز از جمهوری اسلامی را از یاد می بَرَد و«اصغرآقا»را تاحدِّ نشریۀ دروغپرداز و پرونده سازِ کیهانِ شریعتمداری تنزّل  می دهد.

ختمِ مقال! 

بقول دوستی:«هادی خرسندی درصیدکردنِ سوژه های طنزآمیز به نزدیک ترین عزیزانش نیز ابقاء نکرده و لذا حرف هایش را نباید جدّی گرفت».

گفتم:«درست! ولی خُرسندی  باید بداندکه برخی«سوژه»ها آنقدر داغ است که ممکن است دست هایش را بسوزاند…».

استاد احمد بیطار در شعرِ «هاری نامه» به ذکرِ صفات و  سیّئاتِ خُرسندی  پرداخته است که در مقام ادب و احترام  فقط به ذکر یک بیتِ آن  بسنده می کنم:

در مملکتی که سنگ بسته  

سگ ها همگان رها وُ جَسته

…………………….

…………………………

8-15شهریورماه1396،پاریس

 

فرستادن این مطلب برای دیگران