ازهمدان تا صلیب،راهِ تو چون بود؟،علی میرفطروس
ازدفترِ بیداری ها و بیقراری ها
24مهرماه 1388=16اکتبر2009
دارم «دفاعیاتِ»عین القُضات همدانی را می خوانم.نام اصلی این رساله «شِکوی الغریب عن الاوطان الی علماء البُلدان»(شِکوهء یک غریبِ ازوطن به علمای شهرها)است.این رساله،آخرین نوشتهء عین القضات همدانی است که -مانندحلّاج-به اتهام دگراندیشی،الحاد و کُفرگوئی،حدود 34 سالگی به قتل رسید(به سال525 هجری/ 1131میلادی).رسالهء«دفاعیات» با ترجمهء روانِ قاسم انصاری درسال1360 ازسوی انتشارات منوچهری درتهران منتشرشده است.
عین القُضات همدانی-مانندحلاج،شیخ شهاب الدین سُهروردی(شیخ اشراق)ابوسعیدابی الخیر،ابوالحسن خَرَقانی،بایزیدبسطامی ودیگران-ازمشعلدارانِ برجستهء«حِکمت خُسروانی»یا«فلسفهء اشراقِ ایران»دربعدازاسلام بودکه عقایدش درلفّافه ای از عرفان و اسلام ابراز می شد؛عقایدی که درنظرِشریعتمدارانِ متعصّب،«کُفرآمیز»به شمارمی رفت.او در عُمرکوتاه ولی پُربارِخود،کتاب ها و رسالات متعدّدی نوشت که مورد اقبال و استقبال فراوان قرارگرفته بود و این امر،کینه و حسادتِ شریعتمداران حاکم را برانگیخت.عین القُضات دراین باره می گوید:
-«بزرگانِ علماء در هرعصری مورد حسد قرارگرفته و به انواع محنت ها گرفتاربوده اند».(ص74).
در ورایِ روحِ بلند و تسلیم ناپذیر عین القُضات همدانی،تنهائی و انزوای کسی که درزندان«هم نشین ستارگان است»،بیقراری های وی «به یادِ یار و دیار» ،خاطرهء کوهِ«الوند»و دوران کودکی اش،خواننده را دچار اندوهی عمیق می کند،ازاین نظر،شِکوه های عین القضات یادآورِ شِکوه ها و شکایت های مسعود سعدسلمان و خصوصاً ناصرخسروقبادیانی است:
بـگذر ای بـاد دلـفروز خـراسانی!
بر يکی مانده به يمگان درّه،زندانی
ُبرده اين چرخِ جفا پيشه به بيدادی
از دلش راحت و ز تنش،تن آسـانی
گشته چون برگ خزانی زغمِ غربت
آن ُرخِ روشنِ چـون لالهء ُنعمـانـی
بی گناهی شده همواره بر او دشمن
ترک و تازیّ و عراقیّ و خراسانی. (1)
شعرِ شفیعی کدکنی دربارهء عین القُضات همدانی،حدیثِ همهء سرفرازانِ دگراندیش و تکفیرشدهء تاریخ است:
ازهمدان تا صلیب،راهِ تو چون بود؟
مَرکبِ معراجِ مرد
جوشش خون بود
نامهء شِکوا که زی[به سوی]دیار نوشتی
بر قلم آیا چه می گذشت که هر سطر
صاعقهء سبز آسمان جنون بود؟:
-«من نه به خود رفتم آن طریق که عشقم
از همدان تا صلیب راهنمون بود».